تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

عام بودن و خاص بودن تضاد



عام بودن یا خصلت عمومی تضاد اینست که تضاد در همۀ اشیاء و پدیده ها وجود دارد و از آغاز تا پایان پروسه و یا پدیده موجود است. خاص بودن یا خصلت خصوصی تضاد مشخصات مشخصات ویژه ای است که تضاد های اشیاء مختلف را معین می کند. در مورد عام بودن و خاص بودن تضاد، مائوتسه دون می گوید: "عام بودن یا مطلق بودن تضاد معنای دوگانه دارد: اول اینکه تضاد در پروسۀ تکامل کلیۀ اشیاء و پدیده ها موجود است: دوم اینکه، حرکت اضداد از ابتدا تا انتهای پروسۀ تکامل هر شیئی و پدیده دیده می شود."[1]

به عبارت دیگر، از یک طرف تضاد در همه جا وجود دارد، حال چه به صورت یک شکل سادۀ حرکت و چه به صورت شکل پیچیدۀ آن. طبیعتاً جامعه و اندیشه نیز از این قانون مستثنی نیستند. به طور کلی بدون تضاد، جهانی وجود نخواهد داشت. از طرف دیگر، تضاد در هر لحظه ای وجود دارد. هر چیزی، هر پدیده ای، از هنگام پیدایش تا از بین رفتن و مرگ خود، از آغاز تا پایان دارای تضاد و حرکت های متضاد است. مثلاً از زمان تشکیل حزب کمونیست در درون آن مبارزه و تضاد میان دو مش و دو ایدئولوژی (بورژوایی و پرولتری) جریان دارد و این مبارزه انعکاس مبارزه و تضاد های طبقاتی درون جامعه است و تا پایاین حیات حزب یعنی تا محو جامعۀ طبقاتی ادامه خواهد داشت. بنابر این، نفی خصلت عام تضاد ضرورتاً به تیوری متافیزیکی "علت خارجی" می انجامد.

اما در طبیعتی و جامعه، تنوعات و اشکال گوناگونی از اشیاء وجود دارد و هر چیز از ماهیت ویژه ای برخوردار است. علت درونی و پایۀ این تنوع بی نهایت در خصلت ویژۀ تضاد درونی اشیاء معین و تفاوت این تضاد ها نهفته است. بدون درک خصلت خاص تضاد ممکن نیست به تعیین ماهیت ویژۀ یک شیئی و درک تفاوت های آن با یک شیئی دیگر نایل آمد و علل مشخص و ویژه تکامل هر شیئی و پدیده را درک نمود و شیوۀ درست برخورد به آن و راه حل صحیح آن را پیدا نمود. به همین دلیل است که شناخت و تحلیل از تضاد خاص هر شیئی و یا پدیده پایۀ شناخت علمی آن است. هدف عمدۀ هر یک از علوم آشکار کردن قوانین حرکت تضاد های خاص یک روند معین یا یک جنبۀ معین از طبیعت و یا جامعه است. لنین می گوید: "جوهر و روح زندۀ مارکسیسم، تحلیل مشخص از شرایط مشخص است."[2]

رابطۀ میان عام بودن و خاص بودن تضاد یک رابطۀ وحدت دیالتیکی است. عام بودن و خاص بودن تضاد با هم متفاوتند، اما این تفاوت نسبی است. به دلیل تنوع بی نهایت ماهیت و تکامل اشیاء پدیده ها، آنچیزی که در یک شرایط معین خصلت عام و جهان شمول دارد میتواند در شرایط دیگری خصلت خاص و ویژه کسب کند و به عکس. خاص و عام متقابلاً با هم ارتباط دارند: خاص حاوی عام و عام حاوی خاص است، بدین نحود که عام بودن تضاد خود را از طریق تضاد های مشخص و ویژه انبوه تضاده های گوناگون بیان می کند و خاص بودن تضاد نیز فقط در رابطه با عام بودن آن مفهوم می یابد. مائو تسه دون می گوید: "حقیقت در بارۀ خصلت عمومی و خصلت خصوصی، مطلق و نسبی، جوهر مسألۀ تضاد ذاتی اشیاء و پدیده هاست که عدم درک آن به معنی رد دیالکتیک خواهد بود."[3]


*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مائوتسه دون: "در بارۀ تضاد"
[2] - لنین: "کمونیسم"
[3] - مائوتسه دون: "در بارۀ تضاد"

طبقات اجتماعی


در هر شیوۀ تولیدی که در آن مناسبات استثماری موجود است، دو گروه اجتماعی متخاصم وجود دارد: طبقۀ استثمارگر و طبقۀ استثمار شونده. در شیوۀ تولید برده دارد: برده داران و بردگان؛ در شیوۀ تولید فیودالی: فیودالان و دهقان ها؛ در شیوۀ تولید سرمایه داری: سرمایه داران و کارگران (بورژوازی و پرولتاریا)، دو طبقۀ متخاصم را تشکیل می دهد.

وجود طبقات متخاصم جدا از مبارزات طبقاتی و تصادم میان آنها نیست. این امر را مارکس و انگلس در "مانیفست حزب کمونیست" چنین بیان می کنند: "تاریخ کلیۀ جامعه هایی که تاکنون وجود داشته، تاریخ مبارزۀ طبقاتی است. مرد آزاد و بنده، پاتریسین و پلبین، مالک و سرف، استاد کار و شاگرد، خلاصه ستمگر و ستمکش با یکدیگر در تضاد دایمی بوده و به مبارزه ای بلا انقطاع گاه نهان و گاه آشکار، مبارزه ای که هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم می گردید، دست زده اند."[1]

اما قبل از مارکس نیز مورخین و اقتصاد دانان بورژوا به وجود طبقات و مبارزات طبقاتی پی برده بودند. در واقع، یکی از مهمترین دستاورد های مارکسیسم در زمینۀ آموزش مقولۀ طبقات و مبارزات طبقاتی اثبات این نکته بوده که: "وجود طبقات فقط مربوط به مراحل تاریخی معین تکامل تولید است..."[2]

و یا به نقل از انگلس: "موجودیت طبقات و بنابرین تصادم میان آنان نیز به نوبۀ خود به درجۀ تکامل وضع اقتصادی و خصلت و شیوۀ تولید و مبادله (که چگونگی آن را همان شیوۀ تولید معین می کند) بستگی دارد."[3]

بنابرین مارکس برای اولین بار رابطۀ بین مقولۀ طبقه و مقولۀ شیوۀ تولید را نشان داد. لنین با حرکت از این رابطه تعریف مارکسیستی زیر را از طبقات اجتماعی ارائه میدهد: "طبقات به گروه های بزرگی از افراد اطلاق می گردد که: 1- بر حسب جای خود در سیستم تاریخاً معین تولید اجتماعی 2- بر حسب مناسبات خود (که اغلب به صورت قوانین تثبیت و تنظیم گردیده است) با وسایل تولید 3- بر حسب نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابرین 4- بر حسب شیوه های دریافت و میزان آن سهمی از ثروت اجتماعی که در اختیار دارند، از یکدیگر متمایزند. طبقات آنچنان گروه هایی از افراد هستند که از بین آنها یک گروه می تواند به علت تمایزی که بین جای آنها در یک رژیم معین اقتصاد اجتماعی وجود دارد، کار گروه دیگر را به تصاحب خود در آورند."[4]

از تعریف فوق نتیجه می گیریم که برای تشخیص و تعیین طبقات اجتماعی در هر شیوۀ تولیدی معین باید شکل خاص مناسبات حاکم و مناسبات تولیدی را مورد مطالعه قرار داد. اما مناسبات تولیدی در اساس به مسالۀ مالکیت بر وسایل تولید و چگونگی توزیع مازاد تولید جامعه تحویل داده می شود. مارکس در این باره می گوید: "شکل اقتصادی ویژه ای که در پرتو آن اضافه کار نپرداخته شده از دست مولدین بلاواسط بیرون کشیده می شود، مناسبات بین حکومت کنندگان و حکومت شوندگان را تعیین می کند. همانا همیشه در مناسبات مستقیم بین مالکین شرایط تولید و مولدین بلاواسط است که باید عمیق ترین راز و اساس پنهان ساختمان اجتماعی... را جستجو نمود."[5]

طبقاتی که در زمینۀ اقتصادی موضع غالب را اشغال می کنند، از نظر سیاسی نیز دارای موضع مسلط هستند. تعلق انسان ها به این یا آن طبقه موضع سیاسی آنان را تعیین می کند.

در جریان تکامل تاریخ، طبقات به مثابۀ محصول سیستم مالکیت خصوصی بر وسایل تولید در مرحلۀ معینی از تکامل تولید اجتماعی ظاهر شده اند. در سیستم جماعت های بدوی، سطح نیروهای مولده بسیار نازل بوده و مازاد تولیدی در کار نبوده است. ابزار و وسایل تولید در مالکیت اشتراکی عمومی بوده و کار و توزیع ثروت به طور عمومی و اشتراکی صورت می گرفته است. در این مرحله از تکامل جامعه، تمایزات طبقاتی وجود نداشته و نمی توانست وجود داشته باشد. اما همراه با رشد نیروهای مولده و ایجاد یک مازاد محصول و استقرار یک تقسیم کار اجتماعی و سیستم مالکیت خصوصی، اقلیتی از جامعه که ابزار تولید را در تصرف خود داشته، بدون انجام کاری، محصول و ثمرۀ کار اکثریت عظیم مردم را که از ابزار تولید جدا گشته بودند، تصاحب نمود و بدین ترتیب رابطۀ میان استثمارگر و استثمار شونده، میان غالب و مغلوب پدیدار و جامعه به طبقات متخاصم تقسیم می گردد.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مارکس و انگلس: "مانیفست حزب کمونیست"
[2] - از نامۀ مارکس به ویدیر "مکاتبات"
[3] - انگلس: "پیشگفتار بر "هجدهم برومر لویی بناپارت"
[4] - لنین:  "ابتکار بزرگ"
[5] - لنین: "ابتکار بزرگ"

صورت بندی اجتماعی نیمه - فیودالی


صورت بندی اجتماعی (فورماسیون) نیمه فیودالی، فورماسیون خاصی است که در اثر تهاجم سرمایۀ امپریالیستی و بطور کلی امپریالیسم به کشور های مستعمره، نیمه فیودالی و وابسته که قبل از نفوذ امپریالیسم، شیوۀ تولید فیودالی بر آنها حاکم بود، شکل می گیرد.

ساخت اقتصادی فورماسیون نیمه فیودالی یک ساخت اقتصادی مرکب و پیچیده است. در این ساخت مرکب عمدتاً دو نوع مناسبات تولیدی در کنار هم وجود دارند. مناسبات تولیدی نوع سرمایه داری (تضاد کار با سرمایۀ کمپرادور و بوروکراتیک) و مناسبات تولیدی فیودالی (تضاد بخش کثیر و عمدۀ دهقانان – دهقانان فقیر و میانه حال و پرولتاریای ده یا مالکان ارضی فیودال)

یکی از ویژگی های اساسی جامعۀ نیمه فیودالی در این است که هجوم سرمایه های امپریالیسیتی باعث ایجاد تغییرات و تحولاتی در ساخت اقتصاد فیودالی کشور می گردد. مائوتسه دون عملکرد امپریالیسم را در مورد جامعۀ فیودالی کهن چین، در زمینۀ ایجاد تغییر و تحول در ساخت اقتصادی سنتی، چنین توضیح میدهد: "جامعۀ فیودالی چین تقریباً سه هزار سال دوام داشت. تنها از اواسط قرن نوزدهم بود که در نتیجۀ هجوم سرمایه داری خارجی در این جامعه، تغییرات شگرفی بوجود آمد. چون در اقتصاد کالایی که در بطن جامعۀ فیودالی چین رشد یافته بود نخستین نطفه های سرمایه داری بوجود آمده بود، چین حتی بدون نفوذ سرمایه داری خارجی نیز میتوانست رفته رفته به یک جامعۀ سرمایه داری تکامل یابد. هجوم سرمایه داری خارجی این جریان را تسریع کرد. سرمایه داری خارجی نقشی بزرگ در متلاشی کردن اقتصاد اجتماعی چین ایفا کرد. از یک طرف اساس اقتصاد طبیعی خود کفایتی چین را ویران کرد، صنایع دستی را در شهر ها و پیشه وری خانگی دهقانان را تخریب نمود و از طرف دیگر موجب تسریع رشد اقتصاد کالایی در شهر و روستا گردید. این جریانات به جز آنکه تاثیر متلاشی کننده ای در اساس اقتصاد فیودالی چین داشت، شرایط و امکانات عینی معینی نیز برای رشد تولید سرمایه داری چین فراهم آورد. با ویران شدن اقتصاد طبیعی، بازاری جهت فروش کالا برای سرمایه داری بوجود آمد و در عین حال با خانه خرابی توده های عظیم دهقانان و پیشه وران نیز بازار نیروی کار برای سرمایه داری پیدا شد."[1]

در جامعۀ نیمه فیودالیف علیرغم تغییراتی که هجوم سرمایه های امپریالیستی در سطح اقتصاد سنتی بوجود می آورند، معهذا به علت تبانی امپریالیسم با فیودال ها، مناسبات استثماری فیودالی در اقتصاد روستا محفوظ باقی می ماند. در اقتصاد روستایی جامعۀ نیمه فیودالی، مناسبات تولیدی حاکم همچنان مناسبات فیودالی است و تضاد اساسی، تضاد بین دهقانان با مالکان ارضی فیودال است. مائوتسه دون در مورد جامعۀ نیمه فیودالی چین می گوید: "اساس اقتصاد خود کفایتی دوران فیودالی ویران شده است ولی نظام استثمار فیودالی، استثمار دهقانان به وسیلۀ مالکان ارضی دست نخورده باقی است."[2]

"طبقۀ حاکم فیودال – مالکان ارضی (...) صاحب قسمت اعظم اراضی بودند در حالیکه دهقانان یا خیلی کم زمین داشتند و یا به کلی زمین نداشتند. دهقانان با وسایل خود در مزارع مالکان ارضی و اشراف (...) کار می کردند و مجبور بودند 40، 50، 60، 70 و گاهی 80 فیصد محصول و حتی بیشتر از آن را به آنها بدهند که صرف لذایذ خصوصی شان می شد (...) دهقانانا در بند فیودالیسم گرفتار بودند و آزادی شخصی نداشتند. مالک ارضی حق داشت هر وقت بخواهد به دهقانان دشنام بدهد، آنها را بزند و حتی بکشد و دهقانان از هر گونه حقوق سیاسی محروم بودند."[3]

بدین ترتیب، در جامعۀ فیودالی، اساس شیوۀ تولید فیودالی که مبتنی بر مناسبات خاصی است (یعنی اخذ مازاد کار تولید کنندۀ مستقیم به وسیلۀ مالک ارضی فیودال از طریق اجبارات غیر اقتصادی) محفوظ باقی ماند. معهذا در این فورماسیون تغییر و تحولات مهمی در زمینه های تقسیم تولید اجتماعی (جدا شدن صنعت از زراعت و از میان رفتن تدریجی صنعت خانگی روستایی) و توسعۀ تولید کالایی پدید آمد. اقتصاد خود کفایتی متلاشی می گردد، در سطح دهقانان، قشر بندی به دهقانان مرفه، میانه حال و فقیر پدید می آید و پرولتاریای ده نیز پا به عرصۀ وجود می گذارد.

عده ای از فیودال ها تحت ترغیب سرمایه داری خارجی و در نتیجۀ شکاف هایی که در اقتصاد فیودالی بوجود آمده است، به سرمایه گذاری در خدمت امپریالیسم می پردازند و به فیودال – کمپرادور تبدیل می شوند.

یکی دیگر از ویژگی های فورماسیون نیمه فیودالی، وجود مناسبات تولیدی سرمایه داری / کمپرادوری است. هجوم سرمایه های امپریالیستی، بخش هایی از اقتصاد کشور را تحت کنترول و تسلط خود در می آورد و استثمار نیروی کار، غارت و چپاول منابع و ثروت های ملی و انسداد رشد آزاد سرمایه های داخلی (سرمایۀ ملی) را سبب می گردد. در بخش های تحت سلطۀ سرمایۀ امپریالیستی، مناسبات تولیدی استثماری سرمایه داری، یعنی تضاد کار با سرمایۀ امپریالیستی – کمپرادور حاکم است. اما هجوم امپریالیسم و سرمایه های آن از جانب دیگر مانع رشد سرمایه داری آزاد در جامعه می گردد، به طوریکه مناسبات تولیدی سرمایه داری (سرمایه داری آزاد) قادر نمی شوند موضع مسلط را (به این مفهوم که قانونمندی خود را در سطح کل اقتصاد حاکم نمایند) در سطح کل جامعه اشغال نمایند و همانطور که مائوتسه دون تصریح می کند: "سرمایه داری به شکل اساسی اجتماعی – اقتصادی مبدل نمی شود."[4]

در جامعۀ نیمه مستعمره – نیمه فیودالی، این سرمایه داری ملی نیست که رشد می کند، بلکه امپریالیسم خارجی است که سرمایۀ خود را در آن جامعه رشد میدهد.

بدین ترتیب، در فورماسیون نیمه مستعمره، نیمه فیودالی، دو نوع مناسبات تولیدی موجود است. یکی مناسبات تولیدی سرمایه داری است که عمدتاً در نتیجۀ نفوذ و تهاجم سرمایۀ امپریالیستی در بخش های معینی از اقتصاد استقرار می یابد. این مناسبات، به علت ماهیت و خصلت ذاتی سرمایه ای که حامل آن است (سرمایۀ مالی امپریالیستی) از یکطرف مانع رشد و تسلط سرمایه داری آزاد ملی و رشد نیرو های مولده می شود و از طرف دیگر، مناسبات تولیدی استثماری فیودالی را زا بین نبرده، بلکه آنها را حفظ می کند و مالکان ارضی فیودالی را "پایۀ اصلی اجتماعی" و "تکیه گاه" خود می سازد. دیگری مناسبات تولیدی فیودالی است که به صورت تضاد میان دهقانان با مالکان ارضی فیودال تجلی می یابد.

 مجموعۀ دو نوع تضاد اساسی، یعنی تضاد خلق با سرمایۀ کمپرادور /بوروکراتیک و تضاد دهقانان با فیودالیسم و ترکیب آنها تضاد عمدۀ جامعۀ نیمه فیودالی را تشکیل میدهند که عبارت است از تضاد میان توده های خلق از طرفی و ارتجاع (فیودال کمپرادور ها – بوروکراتیک ها) و امپریالیسم، از طرف دیگر.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مائوتسه دون: "انقلاب چین و حزب کمونیست چین"
[2] - مائوتسه دون: "انقلاب چین و حزب کمونیست چین"
[3] - مائوتسه دون: "انقلاب چین و حزب کمونیست چین"
[4] - مائوتسه دون: "انقلاب چین و حزب کمونیست چین"

شیوۀ تولید، ساخت اجتماعی


عموماً هنگامیکه از شیوۀ تولید سخن رانده می شود، منظور "شیوۀ تولید نعم مادی" است، یعنی شیوه، شکل و طریقۀ به دست آوردن و تولید حوائج و وسائل لازم برای زندگی (مثل غذا، پوشاک، خانه، ابزار تولید و...)، در شرایط تاریخی معین.

شیوۀ تولید نعم مادی پایۀ یک سیستم اجتماعی را تشکیل میدهد؛ ایده های اجتماعی و سیاسی مسلط بر جامعه، نگرش های سیاسی و سایر نهاد های جامعه در هر مرحلۀ معین از تکامل آن، با چگونگی شیوۀ تولید جامعه ارتباط دارد و به وسیلۀ آن تعیین می شود. هر شیوۀ تولیدی عالی تری بیانگر یک مرحلۀ عالی تر در تاریخ تکامل بشریت است. مثلاً در اروپا شیوۀ تولیدی فیودالی از شیوۀ تولیدی برده داری مترقی تر بوده و شیوۀ تولیدی سرمایه داری نسبت به شیوۀ تولیدی فیودالی مرحلۀ عالی تری از تکامل بشری را نشان میدهد.

شیوۀ تولید دارای دو وجه مکمل یکدیگر است: نیرو های مؤلده و مناسبات تولیدی. وحدت بین نیرو های مؤلده و مناسبات تولیدی (یا روابط) تولیدی، شیوۀ تولید را تشکیل میدهد. حرکت متضاد نیرو های مؤلده و روابط تولیدی باعث تکامل و دگرگونی اجتناب ناپذیر شیوۀ تولید می گردد.

ساخت اجتماعی یک جامعه به مجموعۀ شیوۀ تولید و ساخت قضایی – سیاسی و ایدئولوژیکی آن اطلاق می شود. به عبارت دیگر، ساخت اجتماعی شامل سطح رشد نیرو های مؤلده آن جامعه و سه ساخت زیر می باشد:
-          ساخت اقتصادی (مجموع مناسبات تولیدی)
-          ساخت قضایی و سیاسی (دولت، قوانین و...)
-          ساخت ایدئولوژیکی (ایدئولوژی و فرهنگ مسلط، سنن و...)

فرماسیون اجتماعی یا صورت بندی اجتماعی دلالت بر یک ساخت اجتماعی مرکب، پیچیده و نا خالص که شامل چندین نوع مناسبات تولیدی است، می کند. فرماسیون اجتماعی به یک کلیت مشخص اجتماعی که از سه ساخت اقتصادی، قضایی – سیاسی و ایدئولوژیک مرکب تشکیل می شود، تحویل می شود:
  1. ساخت اقتصادی مرکب شامل مناسبات تولیدی گوناگون می باشد. در هر فرماسیون اجتماعی کلاسیک (مانند فرماسیون اجتماعی سرمایه داری یا فیودالی) همیشه یکی از انواع مناسبات تولیدی نقش مسلط را ایفا می کند. مناسبات تولیدی مسلط آن روابطی است که نقش و تاثیر تعیین کننده و قاطعی بر روی سایر مناسبات تولیدی و به طور کلی بر روی روند جامعه دارد و قانونمندی خاص خود را بر ساخت اقتصادی مرکب جامعه تحمیل می نماید. سایر مناسبات تولیدی تابعی از مناسبات تولیدی مسلط می باشند. به عنوان مثال، در فرماسیون اجتماعی سرمایه داری که در آن بقایای مناسبات ماقبل سرمایه داری (مثل فیودالی) همچنان به زیست خود ادامه می دهند، مناسبات تولیدی سرمایه داری موضع مسلط را در ساخت اقتصادی جامعه اشغال می کند. وجود این روابط تولیدی مسلط به معنی این نیست که سایر مناسبات تولیدی به طور خود به خودی و اتوماتیک از بین می روند. سایر مناسبات تولیدی تا مدتی به حیات خود ادامه میدهند، اما به علت تسلط یک نوع روابط تولیدی معین (درینجا سرمایه داری)، مناسبات غیر مسلط تابعی از روابط تولیدی مسلط می شوند. مناسبات تولیدی مسلط خصلت فرماسیون اجتماعی را تعیین می کنند.
  2. ساخت قضایی و سیاسی مرکب. این ساخت تسلط سیاسی و قضایی طبقات حاکم یا جناح های مختلف طبقۀ حاکمه را که مولود مناسبات تولیدی مختلف اند، تعیین و تضمین می کند.
  3. ساخت ایدئولوژیکی مرکب شامل گرایشات ایدئولوژیکی مختلفی است. این گرایشات به طبقات حاکم یا جناح های گوناگون طبقۀ حاکم تعلق دارد.
*****
بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم

شیوۀ تولید فیودالی


در شیوۀ تولید فیودالی عمده ترین وسیلۀ تولید زمین است. پروسۀ کار شامل زمین و مواد خام حاصله از آن (که توسط خود تولید کنندۀ مستقیم تولید می شود)، وسایل ابتدایی و عقب افتادۀ تولید کشاورزی و صنعت خانگی (وسایل بدوی کشت، گاو، اسب، ابزار کار سادۀ دستی ساخت صنعت پیشه وری) و نیروی کار تولید کنندۀ مستقیم (دهقان وابسته به ارباب و زمین یا "سرف" –رعیت-) می باشد.

در شیوۀ تولید فیودالی، بزرگترین نیروی مولده را دهقانان تشکیل میدهند. پروسۀ کار در این شیوۀ تولیدی، به دلیل سطح نازل رشد تکنیک و ابزار تولید، خصلت فردی دارد. تقسیم تکنیکی کار تقریباً ناچیز است. دهقانان وسایل کار و پروسۀ کار را تحت کنترول و تسلط خود دارد و بین او از یکسو و وسایل تولید (زمین و ابزار تولید) و پروسۀ تولید از سوی دیگر، وحدت موجود است.

تولید فیودالی یک تولید خود کفایتی است. هدف تولید نه برای مبادله بلکه برای مصرف خود تولید کننده است. صنعت به صورت صنعت خانگی دهقانی است و بنابر این از زراعت جدا نیست. به عبارت دیگر، تقسیم اجتماعی تولید در جامعه در سطح نازلی قرار دارد.

مناسبات اجتماعی در چنین مرحله ای از تکامل نیرو های مولده و مناسبات تکنیکی تولید، خصلت فیودالی دارد. مناسبات اجتماعی فیودالی، روابط مشخصی است که بین مالکین عمده ترین وسایل تولید (یعنی فیودال ها که مالک زمین اند) و تولید کنندگان مستقیم (دهقانان) بر قرار می شود.

فیودال تنها مالک حقوقی زمین است، بدون آنکه آن را در تصرف خود داشته باشد یعنی قادر باشد این وسیلۀ تولید را شخصاً مورد استفاده قرار دهد. سایر وسایل تولید (ابزار تولید) هم نه در تصرف و نه در مالکیت فیودال است. بنابر این فیودال هیچگونه تسلط و کنترولی بر پروسۀ تولید ندارد. معکوس آن تولید کنندۀ مستقیم مالک واقعی ابزار کار است. وی بر روی زمینی که متعلق به وی نیست و با کمک ابزار کارش به کار زراعت می پردازد و نیازمندی های معیشتی خود و خانواده اش را بر آورده می سازد. دهقانان بر وسایل تولید و پروسۀ تولید مسلطند و شرایط مادی لازم برای امرار معاش و انجام کار در تصرف آنها است، لذا قاعدتاً تا آنها احتیاجی ندارند که خود را به ارباب وابسته کنند و برای او کار رایگان انجام دهند. بنابرین این سوال پیش می آید که چرا دهقانان به ارباب فیودال وابسته می شوند و مجبور می گردند برای او بیگاری بکشند؟ چرا و چگونه اضافه تولیدی دهقانان یعنی آنچه که اضافه بر احتیاجات ضروری زندگی دهقان و خانواده اش تولی می شود، به وسیلۀ فیودال غصب و تصاحب می شود؟ کارل مارکس به این سوال اساسی، که حلقۀ اصلی و مرکزی تعریف شیوۀ و مناسبات تولیدی فیودالی را تشکیل میدهد، چنین پاسخ می دهد: "بدیهی است که در تمام اشکالی (منظور اشکال اقتصادی است) که در آنها وسایل تولید و وسایل کار لازم برای تهیۀ وسایل معیشت خویش در "تصرف" تولید کنندۀ بلاواسط باقی بماند، مناسبات مالکیت در آن واحد ناگزیر باید در شکل مناسبات بین ارباب و خادم (منظور "سرف" است) ظاهر شود. بدین ترتیب، تولید کنندۀ مستقیم آزاد نیست (...) فرض کنیم که در اینجا (منظور در سیستم سرواژ یا فیودالی است) تولید کنندۀ بلاواسط متصرف ابزار تولید خود و وسایل مادی لازم برای انجام کار و امرار معاش خود می باشد. او به طور مستقل به کشت قطعه زمین خود و در ارتباط با آن به کار صنعت روستایی خانگی می پردازد (...) در چنین شرایطی، علل ماورای اقتصادی، حال با هر خصلتی که داشته باشد، باید عمل نمایند تا آنها (منظور سرف ها است) را وادار به کار رایگان روی زمین مالک اسمی زمین نمایند."[1]

تضاد بین مالکیت حقوقی (یا اسمی) فیودال بر زمین با حق تصرف دهقان بر وسایل تولید (زمین وغیره) بدین شکل حل می شود که فیودال با توسل به جبر ماورای اقتصادی (جبر و زور سیاسی و ایدئولوژیک) مالکیت حقوقی خود را به قدرت بر روی دهقانان تبدیل می کند و از این طریق اضافه کار تولید کنندۀ مستقیم را به تصاحب خود در می آورد و حق بهره وری از ثمرات زمین را به خود اختصاص میدهد.

در شیوۀ تولید فیودالی، تضاد اساسی، تضادی است بین خصلت مستقل کار فردی تولید کنندۀ مستقیم (یعنی کار مستقل فردی، تسلط تولید کننده بر وسایل تولید و بر پروسۀ تولید، تصرف شرایط مادی تولید) و خصلت فیودالی مالکیت بر مهم ترین وسیلۀ تولید (یعنی مالکیت حقوقی فیودال بر زمین و ضرورت اعمال اجبارات ماورای اقتصادی به منظور تصرف اضافه تولید، تولید کنندۀ مستقیم.)

تضاد اساسی فوق در سطح طبقات به صورت تضاد بین طبقۀ فیودال ها و طبقۀ دهقانان بروز می کند. مناسبات تولیدی فیودالی سدی در مقابل رشد نیرو های مولدۀ جامعه است زیرا ارباب فیودال تمامی اضافه کار تولید کنندگان مستقیم را برای تأمین زندگی پر تجمل خود تصرف می کند و بنابرین هیچ مشوقی وجود ندارد که دهقانان را به رشد تکنیک و تکامل وسایل تولید و پروسۀ تولید و شیوۀ تولید سوق دهد.

تضاد عمدۀ میان دهقانان و فیودالان موجب مبارزات و قیام های دهقانی علیه اسارت و قیود فیودالی می شود. این قیام ها علت اصلی پاشیدگی و اضمحلال نظام فیودالیسم می گردند.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مارکس: "سرمایه"، کتاب سوم، جلد سوم

شیوۀ تولید فیودالی


در شیوۀ تولید فیودالی عمده ترین وسیلۀ تولید زمین است. پروسۀ کار شامل زمین و مواد خام حاصله از آن (که توسط خود تولید کنندۀ مستقیم تولید می شود)، وسایل ابتدایی و عقب افتادۀ تولید کشاورزی و صنعت خانگی (وسایل بدوی کشت، گاو، اسب، ابزار کار سادۀ دستی ساخت صنعت پیشه وری) و نیروی کار تولید کنندۀ مستقیم (دهقان وابسته به ارباب و زمین یا "سرف" –رعیت-) می باشد.

در شیوۀ تولید فیودالی، بزرگترین نیروی مولده را دهقانان تشکیل میدهند. پروسۀ کار در این شیوۀ تولیدی، به دلیل سطح نازل رشد تکنیک و ابزار تولید، خصلت فردی دارد. تقسیم تکنیکی کار تقریباً ناچیز است. دهقانان وسایل کار و پروسۀ کار را تحت کنترول و تسلط خود دارد و بین او از یکسو و وسایل تولید (زمین و ابزار تولید) و پروسۀ تولید از سوی دیگر، وحدت موجود است.

تولید فیودالی یک تولید خود کفایتی است. هدف تولید نه برای مبادله بلکه برای مصرف خود تولید کننده است. صنعت به صورت صنعت خانگی دهقانی است و بنابر این از زراعت جدا نیست. به عبارت دیگر، تقسیم اجتماعی تولید در جامعه در سطح نازلی قرار دارد.

مناسبات اجتماعی در چنین مرحله ای از تکامل نیرو های مولده و مناسبات تکنیکی تولید، خصلت فیودالی دارد. مناسبات اجتماعی فیودالی، روابط مشخصی است که بین مالکین عمده ترین وسایل تولید (یعنی فیودال ها که مالک زمین اند) و تولید کنندگان مستقیم (دهقانان) بر قرار می شود.

فیودال تنها مالک حقوقی زمین است، بدون آنکه آن را در تصرف خود داشته باشد یعنی قادر باشد این وسیلۀ تولید را شخصاً مورد استفاده قرار دهد. سایر وسایل تولید (ابزار تولید) هم نه در تصرف و نه در مالکیت فیودال است. بنابر این فیودال هیچگونه تسلط و کنترولی بر پروسۀ تولید ندارد. معکوس آن تولید کنندۀ مستقیم مالک واقعی ابزار کار است. وی بر روی زمینی که متعلق به وی نیست و با کمک ابزار کارش به کار زراعت می پردازد و نیازمندی های معیشتی خود و خانواده اش را بر آورده می سازد. دهقانان بر وسایل تولید و پروسۀ تولید مسلطند و شرایط مادی لازم برای امرار معاش و انجام کار در تصرف آنها است، لذا قاعدتاً تا آنها احتیاجی ندارند که خود را به ارباب وابسته کنند و برای او کار رایگان انجام دهند. بنابرین این سوال پیش می آید که چرا دهقانان به ارباب فیودال وابسته می شوند و مجبور می گردند برای او بیگاری بکشند؟ چرا و چگونه اضافه تولیدی دهقانان یعنی آنچه که اضافه بر احتیاجات ضروری زندگی دهقان و خانواده اش تولی می شود، به وسیلۀ فیودال غصب و تصاحب می شود؟ کارل مارکس به این سوال اساسی، که حلقۀ اصلی و مرکزی تعریف شیوۀ و مناسبات تولیدی فیودالی را تشکیل میدهد، چنین پاسخ می دهد: "بدیهی است که در تمام اشکالی (منظور اشکال اقتصادی است) که در آنها وسایل تولید و وسایل کار لازم برای تهیۀ وسایل معیشت خویش در "تصرف" تولید کنندۀ بلاواسط باقی بماند، مناسبات مالکیت در آن واحد ناگزیر باید در شکل مناسبات بین ارباب و خادم (منظور "سرف" است) ظاهر شود. بدین ترتیب، تولید کنندۀ مستقیم آزاد نیست (...) فرض کنیم که در اینجا (منظور در سیستم سرواژ یا فیودالی است) تولید کنندۀ بلاواسط متصرف ابزار تولید خود و وسایل مادی لازم برای انجام کار و امرار معاش خود می باشد. او به طور مستقل به کشت قطعه زمین خود و در ارتباط با آن به کار صنعت روستایی خانگی می پردازد (...) در چنین شرایطی، علل ماورای اقتصادی، حال با هر خصلتی که داشته باشد، باید عمل نمایند تا آنها (منظور سرف ها است) را وادار به کار رایگان روی زمین مالک اسمی زمین نمایند."[1]

تضاد بین مالکیت حقوقی (یا اسمی) فیودال بر زمین با حق تصرف دهقان بر وسایل تولید (زمین وغیره) بدین شکل حل می شود که فیودال با توسل به جبر ماورای اقتصادی (جبر و زور سیاسی و ایدئولوژیک) مالکیت حقوقی خود را به قدرت بر روی دهقانان تبدیل می کند و از این طریق اضافه کار تولید کنندۀ مستقیم را به تصاحب خود در می آورد و حق بهره وری از ثمرات زمین را به خود اختصاص میدهد.

در شیوۀ تولید فیودالی، تضاد اساسی، تضادی است بین خصلت مستقل کار فردی تولید کنندۀ مستقیم (یعنی کار مستقل فردی، تسلط تولید کننده بر وسایل تولید و بر پروسۀ تولید، تصرف شرایط مادی تولید) و خصلت فیودالی مالکیت بر مهم ترین وسیلۀ تولید (یعنی مالکیت حقوقی فیودال بر زمین و ضرورت اعمال اجبارات ماورای اقتصادی به منظور تصرف اضافه تولید، تولید کنندۀ مستقیم.)

تضاد اساسی فوق در سطح طبقات به صورت تضاد بین طبقۀ فیودال ها و طبقۀ دهقانان بروز می کند. مناسبات تولیدی فیودالی سدی در مقابل رشد نیرو های مولدۀ جامعه است زیرا ارباب فیودال تمامی اضافه کار تولید کنندگان مستقیم را برای تأمین زندگی پر تجمل خود تصرف می کند و بنابرین هیچ مشوقی وجود ندارد که دهقانان را به رشد تکنیک و تکامل وسایل تولید و پروسۀ تولید و شیوۀ تولید سوق دهد.

تضاد عمدۀ میان دهقانان و فیودالان موجب مبارزات و قیام های دهقانی علیه اسارت و قیود فیودالی می شود. این قیام ها علت اصلی پاشیدگی و اضمحلال نظام فیودالیسم می گردند.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مارکس: "سرمایه"، کتاب سوم، جلد سوم

شیوۀ تولید اشتراکی اولیه


انسان با تهیۀ ابزار کار، خود را از حیوانات متمایز ساخت. انسان ها به وسیلۀ کار و ساختن ابزار کار از قلمرو حیوانات خارج شدند و جامعۀ انسانی اولیه را تشکیل دادند. در جامعۀ اولیۀ انسانی، نیرو های مولده در سطح بسیار نازلی قرار داشتند و ابزار تولید به منتهی درجه ابتدایی و ساده بود. انسان ها با کمک این ابزار تولید به تهیۀ وسایل معاش خود می پرداختند و سطح نازل نیرو های مولده، این جوامع انسانی را شدیداً به طبیعت وابسته می کرد. ابزار کار مانند قطعۀ سنگ های زمخت تراشید شده یا چماق که جزء اولین ابزار کار انسان بود، به نوعی ادامۀ مصنوعی یکی از اعضای بدن انسان محسوب می شد. وسایل کار آنچنان ابتدایی بود که برای انسان های جامعۀ اولیه ممکن نبود به طور انفرادی علیه نیرو های طبیعت و حیوانات مبارزه کنند. این امر ضرورت کار دسته جمعی، مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید (ابزار تولید و زمین) و توزیع مساوی محصولات را ایجاب می کرد. مناسبات تولیدی اشتراکی فوق به جامعۀ انسانی اولیه خصلت اشتراکی میداد. انسان های این جوامع هیچ گونه درکی از مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نداشتند. کار آنها هیچگونه مازادی بیش از آنچه که برای نیازمندی های زندگی ضرور بود، یعنی اضافه محصول، تولید نمی کرد. در چنین شرایطی، نابرابری ثروت، طبقات و استثمار انسان از انسان وجود نداشت و نمی توانست وجود داشته باشد. وسایل تولید در مالکیت اجتماعی جماعت های کوچکی قرار داشت که کم و بیش جدا از همدیگر بسر می بردند.

بدین ترتیب، قانون اساسی شیوۀ تولید اشتراکی اولیه عبارت بود از: تأمین نیازمندی های زندگی انسان ها به کمک ابزار تولید اولیه و بر اساس مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید، کار دستجمعی و توزیع مساوی نعم مادی و محصولات. در این جوامع از آنجائیکه مالکیت خصوصی وجود نداشت و از آنجا که جامعه به طبقات تقسیم نشده بود، امکان وجود دولت هم نبود. لنین می گوید: "در جامعۀ اولیه شواهدی برای وجود دولت دیده نمی شود. در این جامعه، سلطۀ رسوم، اتوریته، احترام و قدرتی که کهنسالان قبایل از آن برخوردارند، مشاهده می شود. و این قدرت شامل زنان نیز می شده است. موقعیت و مقام سابق زنان شباهتی با وضع کنونی زنان که از حقوق بر خوردار نیستند و تحت ستم قرار دارند، نداشته است. اما ما در این دوره و در هیچ کجا با انسان هایی که به مقام خاصی ارتقاء یافته و از دیگران متمایز باشند و بر دیگران حکمروایی کنند و برای حکومت کردن به دستگاه اعمال قهر و دستگاه اجباری ویژه ای توسل جویند. روبرو نیستیم."[1]

انسان ها در نتیجۀ کسب تجربه، آموختند که ابزار های مختلفی (از سنگ و چوب) و سپس ابزار فلزی بسازند و بدین طریق نیازمندی های زندگی خود را از راه شکار، دامپروری و زراعت تأمین کنند. مناسبات تولیدی حاکم در جامعۀ اشتراکی اولیه تا مرحلۀ معینی با سطح رشد نیرو های مولده انطباق داشت. اما هنگامیکه ابزار نوین فلزی و تکامل یافته وارد عرصۀ تولید شد و با ارتقای سطح حاصلخیزی و بار آوری کار، امکان گذار به اقتصاد غیر اشتراکی (انفرادی) فراهم آمد، جماعت های مختلف و سپس افراد مختلف یک جماعت به کار های تولیدی مختلف پرداختند. پیدایش قبایل شبانی (مالداری) در برابر زراعت اولین تقسیم کار بزرگ اجتماعی را به وجود آورد و سپس، تمایز پیشه وری از زراعت و مالداری دومین تقسیم کار بزرگ اجتماعی را ایجاد کرد.

مالکیت خصوصی با تقسیم اجتماعی کار و با رشد توسعۀ مبادله رابطۀ جدایی ناپذیر دارد. با توسعۀ نیرو های مولده، نعم مادی بیش از آنچه که مورد نیاز زندگی انسان ها بود فراهم آمد و این امر امکان تصاحب اضافه کار و پیدایش مالکیت خصوصی، تقسیم به طبقات پدید آمد و جامعۀ اشتراکی رو به زوال رفت. در چنین شرایطی که انسان میتوانست به کمک ابزار تولید تکامل یافته تر بیش از آنچه که مورد نیاز زندگی اش باشد تولید کند، در جنگ ها برای فاتحین با صرفه تر بود که دیگر مانند سابق اسراء را نکشند، بلکه آنها را به بردگی کشند. خانواده های ثروتمند و اعیان بر بردگان مسلط شدند و نظام های برده داری در نتیجۀ چنین روندی پدیدار گشت.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - لنین: "دولت و انقلاب"

شیوۀ تولید سرمایه داری


مشخصات اساسی و عمومی شیوۀ تولید سرمایه داری عبارتند از:
1-      وجود تودۀ عظیمی از مردم که از آنان سلب مالکیت شده است و از هر گونه مالکیت بر وسایل تولید محروم می باشند. این توده ها به جز نیروی کار خود هیچ وسیلۀ امرار معاش دیگری ندارند. آنها برای تامین مخارج زندگی خود، مجبورند نیروی کار خود را به صاحب وسایل تولید و سرمایه بفروشند، یعنی برای سرمایه دار و در خدمت او کار کنند.
2-      انباشت انبوۀ عظیمی از ثروت (ثروت مالی و وسایل تولید) در دست افراد معدودی است که به نام انباشت اولیه یاد می شود. این انباشت اولیه در طول تاریخ به صور مختلف از طریق مال اندوزی، تجارت استعماری، برده فروشی و... انجام گرفته است. در نتیجه، از یکطرف تولید کنندگان مستقیم از وسایل تولید جدا شدند و از سوی دیگر ثروت و وسایل تولید در دست عدۀ قلیلی مجتمع گشت. این عده با بکار انداختن وسایل تولید خود و با خرید مواد اولیه و استخدام کارگر به سرمایه دار تبدیل شدند.
3-      تکامل نیرو های مولده و رشد تکنالوجی که بدون آن بسط و گسترش تولید سرمایه داری پس از قرن 16 در اروپا میسر نبود. نکات فوق، سه پیش شرط تولید سرمایه داری (آنطوریکه در قرون 17 و 18 در اروپا بوجود آمد) می باشد.
4-      تبدیل نیروی کار به کالا: این امر نتیجۀ اجتناب ناپذیر سلب مالکیت از تولید کنندگان مستقیم (دهقانان و تولید کنندگان کوچک شهری) و سرازیر شدن آنها به سوی ارتش کار مزدوری است. همانطوریکه میدانیم، نیروی کار یا  توان کار مجموع امکانات جسمانی و معنوی انسان است که در جریان کار مصرف می شود و برای باز یافتن آن به مصرف مقدار معینی مواد غذایی... احتیاج است و تولید نیروی کار عبارت است از تولید مجموعۀ معینی از وسایل معیشتی برای نگاهداری و تجدید توان کار مصرف شده در پروسۀ کار. از جانب دیگر، در تعریف کالا آمده است که: کالا محصول کار انسان و شیئی مفیدی است که (یعنی شیئی دارای ارزش مصرف) که تولید آن نه برای نیازمندی های تولید کننده بلکه برای مبادله (و بنابر این مصرف دیگری) می باشد. نیروی کار نیز در سیستم سرمایه داری دارای سه خصوصیت می باشد. از یکسو نیروی کار تولید می شود یعنی برای باز یافتن آن به مقدار معینی کار احتیاج است و بنابرین در نیروی کار مقدار معینی کار تجسم یافته است، از سوی دیگر نیروی کار دارای ارزش مصرف است، زیرا برای تولید محصولاتی مانند مواد اولیه، نیروی کار مصرف می شود و بالاخره کارگر نیروی کار خود را به سرمایه دار می فروشد و این شخص آن را در پروسۀ کار به مصرف می رساند. بنابرین در جامعۀ سرمایه داری، نیروی کار کارگر به یک کالا تبدیل می شود.
5-      اجتماعی شدن کار و پروسۀ تولید: در رژیم سرمایه داری، کار و تولید بیش از پیش شکل اجتماعی به خود می گیرند. اجتماعی شدن پروسۀ تولید یکی از خصوصیات اساسی شیوۀ تولید سرمایه داری است. در نتیجۀ به کار بردن ماشین آلات، تولیدات صنعتی در کارگاه های بزرگ، در مانوفاکتور و سپس در فابریکه ها متمرکز می شوند. به جای کارگاه های تک نفری، کارخانه هایی که همکاری صد ها نفر را ملزم میکردند، بوجود آمد. ابزار کار فردی به وسایل اجتماعی تولید یعنی به ابزاری که قابل استفادۀ تمام انسان ها هستند در می آیند. کار تولیدی به جای یک سلسله فعالیت های انفرادی به یک سلسله فعالیت های اجتماعی تبدیل می شود. کالا، محصول کار مشترک تعداد زیادی کارگر می باشد و باید از دست تک تک آنها بگذرد تا ساخته شود. لذا هیچ کارگری نمی تواند بگوید که کالای ساخته شده محصول کار فردی او است. تقسیم اجتماعی کار و تقسیم تولید اجتماعی رشد می کنند. بر تعداد شاخه های تولیدی در صنعت و کشاورزی و تجارت افزوده می شود. نظام مزدوری وابستگی شخصی زحمتکشان (وابستگی دهقان به زمین و ارباب) را از بین می برد و تودۀ انبوهی به سوی شهر ها و مراکز صنعتی روی می آورند. تولید اجتماعی، تولید طبیعی و فردی را دگرگون می سازد. کارخانه هایی که با توسل به تکنیک ماشینی کالای خود را در مدت زمان کمتری می سازند تولیدات خود را ارزانتر و با کیفیتی بهتر از تولید کنندگان فردی عرضه میدارند. بدین ترتیب، تولید فردی نمی تواند با تولید اجتماعی (فابریکه ها) رقابت نماید و در نتیجه دچار شکست می گردد. از اینرو تولید اجتماعی سرمایه داری مجموع شیوۀ تولید قدیمی را دگرگون می سازد و نقش انقلابی و مهمی در مرحله ای از تکامل تاریخ ایفاء می نماید.
6-      رشد تقسیم تولید اجتماعی و وابستگی و هماهنگی بین شاخه های مختلف تولیدی:  در رژیم سرمایه داری، نیرو های مولده (نیروی کار انسان، ابزار تولید و تکنیک) در سطح جامعه به میزان وسیعی بسط و گسترش می یابند. شاخه های مختلف موسسات تولیدی در صنعت و زراعت افروده می شوند و بیش از پیش به یکدیگر وابسته می گردند. شاخه های منفرد صنعت و شاخه هایی که سابقاً کم و بیش  به هم پیوسته و وابسته بودند، زنجیره ای از صنایعی بوجود می آورند که کاملاً به یکدیگر وابسته و پیوسته می گردند.
7-      استقرار مناسبات تکنیکی تولید سرمایه داری: در این مناسبات، کارگر به زائدۀ ماشین تبدیل می شود و وحدت خود را با ابزار کار از دست میدهد. صاحبان وسایل تولید، بلکه بر پروسۀ تولید نیز کاملاً مسلط می شوند. کارگران پروسۀ تولید را در تصرف خود ندارند. سرمایه داران از طریق نمایندگان خود (یعنی کادر های فنی و انجینری، تکنوکرات ها و بوروکرات ها و سایر عاملین مدیریت سرمایه) پروسۀ تولید را از آغاز تا انجام اداره و رهبری می کنند و برنامه ریزی آن را بر عهده دارند. در اینجا سرمایه بر پروسۀ تولید کاملاً مسلط می گردد و به عبارت دیگر، پروسۀ تولید از سرمایه تبعیت می کند.
8-      استقرار مناسبات اجتماعی تولید سرمایه داری: این مناسبات بر مالکیت خصوصی صاحب سرمایه بر وسایل تولید، تبعیت کامل و واقعی کار از سرمایه و تصرف مازاد کار طبقۀ کارگر به وسیلۀ سرمایه دار از طریق مکانیسم قانون اضافه ارزش، مبتنی می باشد. در شیوۀ تولید سرمایه داری، زحمتکشان فاقد هر گونه مالکیت واقعی بر وسایل تولید اند. آنها نیروی کار خود را تنها در اختیار دارند یعنی تنها میتوانند آزادانه آن را به فروش برسانند. سرمایه داران و نمایندگان و مجریان وی وسایل تولید را در تصرف و مالکیت تام و تمام خود دارند. در این سیستم، از لحاظ تیوریک، هیچگونه ضرورتی برای اعمال اجبارات ماورای اقتصادی به منظور غضب مازاد تولید مولدین مستقیم موجود نیست. این مازاد تولید به وسیلۀ خود مکانیسم استثمار اقتصاد سرمایه داری، یعنی قانون اساسی تولید ارزش اضافی و تحت عنوان "سود سرمایه" به جیب سرمایه دار میرود.
9-      هرج و مرج تولید: در جامعۀ سرمایه داری، تولید کالایی در ابعاد وسیع و عمیقی گسترش یافته و خصلت مسلط و عام می یابد. انگلس قوانین تولید کالایی را که موجب هرج و مرج در تولید اجتماعی می شود، چنین توضیح میدهد: "هر جامعۀ متکی به تولید کالایی دارای این ویژگی است که در آن تولید کنندگان تسلط بر مناسبات اجتماعی خود را از دست میدهند. هر کس به کمک وسایل تولیدی که تصادفاً در اختیار دارد و به خاطر نیاز خاص به مبادله، محصولات خود را تولید می کند. هیچکس نمیداند چه مقدار از کالا هایش به بازار راه خواهد یافت، چه مقدار از آن اصلاً مورد نیاز است، هیچکس نمی داند برای کالای خاصش تا چه حد نیاز واقعی موجود است، آیا مخارج آن را جبران خواهد کرد و اصولاً آیا قادر به فروش آن خواهد بود؟"[1]

در جامعۀ سرمایه داری نه یک تولید و توزیع سازمان یافته بلکه هرج و مرج اقتصادی در تولید حاکم است. قانون رقابت میان سرمایه داران برای تحصیل سود فزون تر و انباشت هرچه بیشتر سرمایه به طور اجتناب ناپذیر به ورشکستگی و تجزیۀ تولید کنندگان کوچک، رواج بازهم بیشتر هرج و مرج، بحران های اقتصادی منجر می گردد: "هر سرمایه دار (یا هر سازمان سرمایه داری) بدون وابستگی به دیگران کالا تولید می کند. این تمام جامعه نیست که میزان و نوع احتیاجات خود را تعیین می کند بلکه این صاحبان کارخانه ها هستند که تنها با این حساب که سود بیشتری بدست آورند و رقبای خود را در بازار شکست دهند، کالا تولید می کنند. از اینرو، گاهی اتفاق می افتد که بیش از حد، کالا تولید می شود، اما بازاری برای فروش نیست... بحران بوجود می آید، فابریکه ها بسته می شوند و کارگران بیکار."[2]

عامل دیگری که به هرج و مرج تولید دامن می زند، "چیزی درست متضاد با هرج و مرج، یعنی سازماندهی اجتماعی تولید در یکایک بخش های تولید است."[3] به کمک این اهرم، موسسات سرمایه داری موفق می شوند با ایجاد یک تقسیم کار عقلانی در سطح واحد تولیدی (فابریکه)، با به کار انداختن ماشین ها، ابزار ها و تجهیزات تکامل یافته تر، کالا های خود را با هزینۀ تولید و به قیمت ارزانتر از مولدین کوچک و خرده پا به فروش برسانند، بدین ترتیب موسسات سرمایه داری و انحصاری بزرگی که بر این اساس بوجود می آیند، باعث ورشکستگی و تعطیل بسیاری از فابریکه ها و کارگاه های کوچک که به شیوه های کهن تولید وابسته اند، می گردند. مبارزۀ این سرمایه داران برای غلبه بر رقبای خود و تسلط بر بازار ها از سطح ملی به سطح جهانی، از متروپول به مستعمرات کشانیده می شود. رقابت بین سرمایه داران به جنگ های تجارتی وغیره منجر می گردد. بالاخره صنعت بزرگ، انحصارات و ایجاد بازار بین المللی، مبارزه را جهانی می نماید و در عین حال به طور بی سابقه ای بر شدت آن می افزاید.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - انگلس: "انتی دورینگ"
[2] - انگلس: "انتی دورینگ"
[3] - انگلس: "انتی دورینگ"

سوسیالیسم ما قبل مارکسیسم



سوسیالیسم ما قبل مارکسیسم محصول شرایط اقتصادی و اجتماعی خاصی از تکامل جوامع اروپای غربی بود. ادبیات سوسیالیستی که در دورۀ اضمحلال فیودالیسم و تکوین سرمایه داری در اروپا پدیدار گشت یا از منافع بقایای عوامل زیر بنایی و روبنایی در حال زوال جامعه دفاع میکردند - و بنابر این ارتجاعی بودند - و یا از منافع بورژوازی در حال رشد به دفاع بر میخواستند و بدین ترتیب محافظه کار و بورژوایی بودند (خصلت محافظه  کارانه ای که با رشد تضاد نو ظهور و آنتاگونیستی میان پرولتاریا و بورژازی به تدریج ارتجاعی می گردید)، و بالاخره یا مدافع منافع پرولتاریا نو خاسته و ترجمان خواست های این طبقه و بنابرین انقلابی بودند.

"سیستم های اصلی سوسیالیستی و کمونیستی" در اواخر قرن 18 و قبل از پیدایش مارکسیسم در اروپا پدیدار گردیدند. سیستم "سن سیمون"، "فوریه" و "آون"... در دوران اولیۀ رشد پرولتاریا و تکامل سرمایه داری یعنی زمانیکه مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی رشد نیافته بود به وجود می آید. بنیانگذاران این سیستم ها یعنی سوسیالیست ها و کمونیست های تخیلی (اوتوپیایی) متقدمین و بانیان سوسیالیسم علمی (مارکس و انگلس) به شمار می آیند. تیوری ها، نظرات، پیشنهادات و نسخه های اجتماعی سوسیالیست های تخیلی در حقیقت نتیجۀ موقعیت تاریخی و سطح نازل تولید سرمایه داری و وضع طبقاتی نابالغ آن زمان بود. ضعف و ناتوانی سوسیالیست های تخیلی در این بود که آنان به علت شکل نارس مبارزۀ طبقاتی و به علت همچنین زندگانی خود، از دریافت و درک مسایل زیر عاجز بودند:
ü      درک اینکه رهایی بشریت در دورانیکه تضاد بین بورژوازی و پرولتاریا در شرف تبدیل به تضاد عمده است، در درجۀ اول منوط به رهایی پرولتاریا از  بند نظام سرمایه داری است.
ü      درک این مسئله که رهایی پرولتاریا از یکطرف منوط است به وجود شرایط مادی نجات این طبقه (رشد نیرو های مولده، کار اجتماعی...) و از طرف دیگر به تشکل پرولتاریا به صورت یک طبقه و بنابرین به صورت یک حزب سیاسی.
ü      درک این مسئله که برای اصلاح واقعی و دگرگونی جامعه باید بر روی فعالیت اجتماعی و "اقدام سیاسی و به ویژه انقلابی" طبقۀ کارگر تکیه نمود: "به همین جهت آنان هر اقدام سیاسی و به ویژه انقلابی را طرف می نمایند و بر آنند که از طریق مسالمت آمیز به هدف خود دست یابند و در کوشش اند تا به کمک آزمایش های کوچک و البته بی نتیجه و به زور مثال و نمونه راه را برای انجیل اجتماعی خویش هموار سازند." [1]

پایه گذاران سوسیالیسم قبل از مارکسیسم می خواستند راه حل مسایل اجتماعی را که هنوز در بطن مناسبات اقتصادی تکامل نیافته نهفته بود از مغز های خود بیرون آورند. آنها قادر به درک این اصل ماتریالیسم تاریخی نبودند که "از نظر تاریخی غیر ممکن است که یک مرحلۀ تاریخی پائین اقتصادی بتواند مشکلات و تصادماتی را حل کند که تازه در مرحلۀ بالاتری از تکامل می توانند بوجود آیند."[2]

"بدین جهت سوسیالیست های تخیلی اگرچه تضاد ها و نابسامانی های دوران اولیۀ جامعۀ سرمایه داری را مشاهده می کردند و شدیداً آنها را محکوم می کردند ولی  "رفع این نابسامانی ها را در عقل متفکر می دیدند."[3]

"سوسیالیسم برای آنان بیان حقیقت مطلق عقل و عدالت بود و تنها کافی بود کشف شود تا با نیروی خود دنیا را به تسلط خویش در آورد."

"باید نظام اجتماعی نو و کاملی اختراع میشد و چنین نظامی می بایستی از خارج، از طریق تبلیغات و حتی الامکان از طریق نمونه های آزمایشی به جامعه تحمیل می گردید."

"برای آنان سوسیالیسم سیستمی بود که کافی بود به آن پی برده شود تا از طرف همگان تصدیق شود که این سیستم بهترین نقشه برای بهترین جامعۀ ممکنه است."[4]

مارکس و انگلس سوسیالیسم تخیلی را مورد انتقاد دیالکتیکی و ریشه ای قرار دادند. آنها با دو کشف بزرگ (بینش ماتریالیستی تاریخ و راز تولید سرمایه داری) سوسیالیسم ماقبل خود را به یک آموزش (دکترین) سوسیالیستی علمی تبدیل نمودند. آنها سوسیالیسم را برای نخستین بار با جنبش کارگری امتزاج دادند و بدین طریق تیوری راهنمای عمل پرولتاریا، این گورکن نظام سرمایه داری و سازمان دهندۀ جامعۀ کمونیستی آینده، را تدوین نمودند.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مارکس و انگلس: "مانفیست حزب کمونیست:
[2] - انگلس: "موخره بر مسایل اجتماعی روسیه"
[3] - انگلس: "انتی دورینگ"
[4] - انگلس: "انتی دورینگ"

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها