تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

برگزيده ای از سخنان ماركس، انگلس و لنين در باره ديكتاتوری پرولتاريا


  ... نه كشف وجود طبقات در جامعه كنونی و نه كشف مبارزه میان آنها هیچكدام از خدمات من نیست. مدت‌ها قبل از من مورخین بورژوازی تكامل تاریخی این مبارزه طبقات و اقتصاددانان بورژوازی تشریح اقتصادی طبقات را بیان داشته‌اند. كار تازه‌ای كه من كرده‌ام اثبات نكات زیرین است :

· اینكه وجود طبقات فقط مربوط به مراحل تاریخی معین تكامل تولید است.
·                اینكه مبارزه طبقاتی ناچار كار را به دیكتاتوری پرولتاریا منجر میسازد.
·                اینكه خود این دیكتاتوری فقط گذاری است به سوی نابودی هرگونه طبقات و به سوی جامعه بدون طبقات.

     « نامه ماركس به ویدمیر » (5 مارس 1852)


بین جامعه سرمایه‌داری و كمونیستی دورانی وجود دارد كه دوران تبدیل انقلابی اولی به دومی است. مطابق با این دوران یك دوران گذار سیاسی نیز وجود دارد و دولت این دوران چیزی نمی‌تواند باشد جز دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا.

         كارل ماركس : « انتقاد از برنامه گوتا » (آوریل اوایل مه 1875)


این سوسیالیسم، اعلان انقلاب مداوم است، دیكتاتوری طبقاتی پرولتاریا است به مثابه پله‌ای ضروری برای گذار به سوی محو اختلافات طبقاتی به طور كلی، محو كلیه روابط تولیدی كه این اختلافات بر روی آنها پایه می‌‌گیرند، محو كلیه روابط اجتماعی متناسب با این روابط تولید و دگرگونی همه افكاری كه از این روابط اجتماعی برمی‌خیزند.

           كارل ماركس : « مبارزه طبقاتی در فرانسه از 1848 تا 1850 »

            (ژانویه اول نوامبر 1850)


هنگامی كه شرایط موجود ستمگری از طریق انتقال كلیه وسائل كار به تولیدكنندگان از میان رفت و هر فردی كه به كار توانا است مجبور شد برای گذران زندگی خود كار كند ، آنگاه یگانه پایه سلطه و ستمگری طبقاتی نیز فرو خواهد ریخت. اما پیش از آنكه چنین تحولی به وقوع به پیوندد
دیكتاری پرولتاریا ضروری است و نخستین شرط آن ارتش پرولتاریا است.

             كار ماركس : « درباره هفتمین سالگرد انترناسیونال » (سپتامبر 1871)


انقلاب كمونیستی قطعی‌ترین شكل گسستن رشته‌های پیوند با مناسبات مالكیتی است كه ماترك گذشته است؛ شگفت‌آورنیست ، اگر این انقلاب در جریان تكامل خود با ایده‌هائی كه ماترك گذشته است به قطعی‌ترین شكلی قطع رابطه كند.

            كارل ماركس و فرید ریش انگلس : «مانیفست حزب كمونیست » (فوریه 1848)

كسی كه فقط مبارزه طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز ماركسیست نیست و ممكن است هنوزازچهارچوب تفكر بورژوائی و سیاست بورژوائی خارج نشده باشد. محدود ساختن ماركسیسم به آموزش مربوط به مبارزه طبقات به معنای آنست كه از سرو ته آن زده شود، موردتحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود كه برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. ماركسیست فقط آنكسی است كه قبول نظریه مبارزه طبقات را تا قبول نظریه دیكتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز كاملاً عمیق بین یك خرده بورژوای عادی (وهمچنین بورژوزای بزرگ) با یك ماركسیست در همین نكته است. با این سنگ محك است كه باید چگونگی درك واقعی و قبول ماركسیسم را آزمود.

              و.ا. لنین : « دولت و انقلاب » (اوت سپتامبر 1917)

دیكتاتوری پرولتاریا بی‌دریغ‌ترین و بی‌امان‌ترین جنگ طبقه جدید علیه دشمن مقتدرتر یعنی بورژوازی است كه مقاومتش پس از سرنگونی (ولو در یك كشور) ده بار فزونتر گردیده و اقتدارش تنها ناشی از نیروی سرمایه بین‌المللی و نیرو و استواری روابط بین‌المللی بورژوازی نبوده بلكه ناشی از نیروی عادت و نیروی تولید كوچك نیز هست. زیرا تولید كوچك متأسفانه هنوز در جهان زیاد و بسیار هم زیاد است و همین تولید كوچك است كه همواره، همه روزه، هر ساعته، به طور خود بخودی و به مقیاس وسیع، سرمایه‌داری و بورژوازی را پدید ميآورد. بنابر مجموعه این علل دیكتاتوری پرولتاریا ضروری است و پیروزی بر بورژوازی بدون یك جنگ طولانی، سرسخت و حیاتی و مماتی، جنگی كه مستلزم پایداری، انضباط، استقامت ، تزلزل ناپذیری و وحدت اراده است ، امكان‌پذیر نیست.
             و.ا. لنین : « بیماری كودكی " چپ روی " در كمونیست » (آوریل مه 1920)

... در هرانتقالی از سرمایه‌داری به سوسیالیسم دیكتاتوری به دو علت عمده و یا در دو جهت عمده ضروریست. نخست اینكه سرمایه‌داری را نمی‌توان مغلوب نمود و ریشه‌كن ساخت مگر از طریق درهم شكستن بی‌امان مقاومت استثمارگران كه بلافاصله نمی‌توان آنها را از ثروتشان و از برتری‌های تشكیلات و معلوماتشان محروم ساخت و بالنتیجه طی دوران نسبتاً مدیدی ناگزیر تلاش خواهند كرد تا حكومت تهیدستان را كه نسبت به آن نفرت دارند واژگون سازند. دوم آنكه هیچ انقلاب كبیر و به ویژه انقلاب سوسیالیستی ، حتی اگرجنگ خارجی هم در بین نباشد ، ممكن نیست بدون جنگ داخلی یعنی جنگ بین هم‌كشوران انجام پذیرد ، جنگی كه ویرانی حاصله از آن از جنگ خارجی هم بیشتر است و هزارها و میلیون‌ها موارد تزلزل و نوسان از یكسو به سوی دیگر را در بر دارد و حاكی از یك وضع بی‌نهایت نامعین و نامتعادل و آشفته می‌باشد و بدیهی است كه هیچ یك از عناصر فساد جامعه كهنه كه ناگزیر بسیار كثیرالعده و اكثراً با خرده بورژوازی مربوطند (زیرا خرده بورژوازی را هر جنگ و هر بحرانی قبل از همه ورشكست و نابود می‌كند ) نمی‌توانند در یك چنین تحول عمیقی « خودنمائی» نكنند. اما عناصر فساد هم نمی‌توانند طور دیگری « خود نمائی» كنند مگر از راه افزایش جرائم، اوباشی،  ارتشاء، احتكار و انواع فضاحات دیگر. برای اینكه بتوان از عهده همه اینها برآمد زمان و سرپنجه آهنین لازمست.

          هیچ انقلاب كبیری در تاریخ نبوده است كه در آن مردم این موضوع را به طور غریزی حس نكرده و با تیرباران دزدان در محل ارتكاب جرم ، قاطعیت نجات‌بخشی از خود نشان نداده باشند. مصیبت انقلاب‌های پیشین در این بود كه شور انقلابی توده‌ها كه آنها را در حالت برانگیختگی نگاه می‌دارد و به آنها نیرو می‌دهد تا عنصر فساد را به طرز بی‌امانی سركوب نمایند برای مدتی مدید كفایت نمیكرد. علت اجتماعی یعنی طبقاتی این بی دوامی شور انقلابی، ضعف پرولتاریا بود كه تنها كسی است كه قادراست (در صورتی كه به حد كافی كثیرالعده و آگاه و با انضباط باشد) اكثریت زحمتكشان و استثمارشوندگان (به زبان ساده‌تروعامه فهم‌تر اكثریت تهیدستان) را به سوی خود جلب كند و قدرت حاكمه را به منظور سركوب كامل تمام استثمارگران و تمام عناصر فساد برای مدتی به حد كافی طولانی در دست خود نگاه دارد.

همین تجربه تاریخی تمام انقلاب‌ها و همین درس تاریخی جهانی اقتصادی و سیاسی بود كه ماركس آن را تلخیص نمود و فرمول كوتاه ، صریح ، دقیق و روشن دیكتاتوری پرولتاریا را به دست داد.

             و.ا. لنین : « وظایف نوبتی حكومت شوروی » (مارس آوریل 1918)


طبقه استثمارگران ملاكان و سرمایه داران از بین رفته و ممكن نیست تحت دیكتاتوری پرولتاریا به فوریت از بین برود. استثمارگران درهم شكسته شده، ولی نابود نشده‌اند. پایگاه بین‌المللی آنها یعنی سرمایه بین‌المللی ، كه آنها شعبه‌ای از آن هستند، باقیمانده است. قسمتی از وسائل تولید معین در دست آنها باقیمانده است ، پول و ارتباطات عظیم اجتماعی باقیمانده است. نیروی مقاومت آنان، همانا به علت شكستشان ، صدها و هزارها بار افزایش یافته است. برخورداری از « فن » اداره امور دولتی ، نظامی و اقتصادی تفوق بسیار زیادی به آنها می‌دهد، به قسمی كه اهمیت آنان به مراتب بیش از نسبت آنان در بین عدۂ كل اهالی است. مبارزه طبقاتی استثمارگران سرنگون شده علیه پیشاهنگ پیروزمند استثمارشوندگان یعنی پرولتاریا به مراتب شدیدتر شده است و هر آینه از انقلاب سخن در میان باشد و این مفهوم را با پندارهای رفرمیستی تعویض نكنند (كاری كه تمام قهرمانان انترناسیونال دوم می‌كنند)، جز این هم نمی تواند باشد.

               و.ا. لنین : « اقتصاد و سیاسی در عصر دیكتاتوری پرولتاریا » (اكتبر 1919)


ما در روسیه اكنون (سومین سال پس از سرنگون ساختن بورژوازی) نخستین گام‌های انتقال ازسرمایه‌داری به سوسیالیسم ، یا نخستین مرحله كمونیسم را بر می داریم. طبقات باقیمانده‌اند وهمه جا ، پس ازتصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا ، سال‌ها باقی خواهند ماند. شاید در انگلستان ، كه در آنجا دهقان وجود ندارد (ولی به هر حال در آنجا خرده مالك وجود دارد !) این مدت كوتاه‌تر باشد. محو طبقات معنایش این نیست كه فقط ملاكین و سرمایه‌داران بیرون ریخته شوند این كار را ما نسبتاً به آسانی انجام داده‌ایم بلكه همچنین معنایش آن است كه مولدین كوچك كالا نیز محو گردند و اما اینها را نمی‌توان بیرون ریخت ، اينها را نميتوان سركوب نمود ٬ با آنها بايد مدارا كرد٬ آنها را می‌توان (وباید) اصلاح نمود و به شیوه نوین تربیت كرد ، ولی فقط ضمن یك كار سازمانی طولانی و بطئی و با احتیاط . آنها با طبع خرده بورژوائی خود پرولتاریا را از هر طرف در احاطه خود دارند و ویرا بدان آغشته می‌سازند و فاسدش می‌كنند و دائماً در بین پرولتاریا موجب بروز سست عنصری خرده بورژوائی ، از هم پاشیدگی و انفراد منشی می‌شوند و شور او را بدل به یأس می‌كنند. مركزیت و انضباطی اكید در داخل حزب سیاسی پرولتاریا لازم است تا بتوان در برابر این پدیده مقاومت كرد و نقش سازماندهی پرولتاریا را (كه نقش عمده اوست) به شیوه‌ای صحیح و موفقیت‌آمیز و پیروزمندانه عملی نمود. دیكتاتوری پرولتاریا عبارتست از یك مبارزه سرسخت ، خونین و بی‌خون ، قهری وصلح‌آمیز، جنگی واقتصادی ، تربیتی واداری بر ضد نیروها و سنن جامعه كهنه. نیروی عادت میلیون‌ها و ده‌ها میلیون نفر دهشتناك‌ترین نیروهاست. بدون حزب آهنینی كه در مبارزه آبدیده شده باشد ، بدون حزبی كه از اعتماد تمام عناصر پاكدامن طبقه خود برخودار باشد ، بدون حزبی كه بتواند همواره مراقب روحیات توده باشد و درآن تأثیر نماید ، انجام موفقیت آمیز چنین مبارزه‌ای محال است. غلبه بر بورژوازی بزرگ متمركز هزاربارآسانتر از « غلبه » بر میلیون‌ها خرده مالك و صاحبكار كوچك است ، اینها با عملیات روزمره ، معمولی ، نامشهود ، نامحسوس و متلاشی كننده خود همان نتایجی را حاصل می‌آورند كه بورژوازی بدان نیازمند است و بورژوازی را احیا مينماید. هر كس ولو اندكی انضباط آهنین حزب پرولتاریا را تضعیف نماید (به ویژه در دوران دیكتاتوری پرولتاریا) عملاً علیه پرولتاریا به بورژوازی كمك می‌كند.

و.ا. لنین : « بیماری كودكی "چپ روی" در كمونیسم » (آوریل - مه 1920)


آری ، میان طبقه كارگر و جامعه بورژوائی كهنه ، دیوارچین فاصله نیست و زمانی كه انقلاب فرا می‌رسد خون مانند مرگ یك انسان جریان نمیابد كه جسد او را بیرون می‌برند. زمانی كه جامعه كهنه می‌میرد، جسد آن را نمی‌توان در تابوت میخكوب كرد و در گور گذاشت. این جسد در میان ما از هم می‌پاشد، می‌گندد و خود ما را نیز آلوده می‌كند.

           و.ا. لنین : « جلسه مشترك كمیته اجرائی مركزی سراسر روسیه ، شورای مسكو نمایندگان

  كارگران و دهقانان و ارتش سرخ و اتحادیه‌های كارگری » (ژوئن 1918)


در اینجا سر و كار ما با آنچنان جامعه كمونیستی نیست كه بر پایه خاص خود بسط و توسعه یافته باشد بلكه برعكس با چنان جامعه‌ای است كه به تازگی از درون جامعه سرمایه‌داری بیرون آمده است. چنین جامعه از هر حیث اعم از اقتصادی ، اخلاقی و فكری هنوز آثار جامعه كهنه‌ای را كه از درون آن سر به در آورده است در بر دارد. در نتیجه هر تولید كننده پس ازهمه برداشت‌ها درست همانقدر كه به جامعه می‌دهد از آن پس می‌گیرد ، آنچه كه تولیدكننده به جامعه داده مقدار كار انفرادی او است. مثلاً روزكاراجتماعی ازحاصل جمع ساعات كار انفرادی تشكیل می‌شود ، زمان كار انفرادی هر تولید كننده آن بخش از روزكار اجتماعی است كه تولیدكننده آورده است، سهم او در روزكار اجتماعی است. او از جامعه برگه‌ای دریافت می‌دارد مبنی بر اینكه این یا آن اندازه كار تحویل داده است (پس ازبرداشت بخشی ازكاراو برای صندوق همگانی) و با این برگه از ذخیره اجتماعی وسائل مصرفی آن مقدار برداشت می‌كند كه برای آن كار مصرف شده است. همان مقداركاری كه او به شكلی به جامعه تحویل می‌دهد به شكل دیگری پس می‌گیرد.

در اینجا به وضوح همان اصلی حاكم است كه مبادله كالاها را تنظیم می‌كند چون مبادله كالا مبادله ارزش‌های یكسان است. اما مضمون و شكل تغيیر پذیرفته‌اند زیرا كه در شرایط تغيیر یافته هیچكس به جز كارش چیزی نمی‌تواند تحویل دهد و زیرا كه از سوی دیگر هیچ چیز به غیراز وسائل مصرفی فردی نمی‌تواند به مالكیت افراد جداگانه درآید واما در مورد توزیع وسائل مصرفی میان تولیدكنندگان جداگانه ، همان اصلی حاكم است كه در مبادله كالاهای هم ارز برقراراست یعنی مقداری كار به یك شكل با همان مقدار كار به شكل دیگر مبادله می‌شود.

از این رو حق مساوی دراینجا ، بنابراصل ، هنوز حق بورژوائی است كه چه اصل وعمل دیگر در تضاد با یكدیگر قرارندارند، در حالی كه در مبادله كالاها ، مبادله كالاهای هم ارز فقط به طور متوسط وجود دارد و نه در حالات جداگانه. علیرغم این پیشرفت، این حق مساوی هنوزازچارچوب بورژوائی فراتر نمی‌رود و حق تولید كنندگان متناسب با كاری است كه تحویل می‌دهد، تساوی دراین است كه اندازه‌گیری، با مقیاس واحدی صورت می‌گیرد با كار.

اما یكی از حیث جسمی یا فكری بر دیگری برتری دارد ، لذا در زمان واحد كار بیشتری تحویل می‌دهد یا اینكه می‌تواند زمان بیشتری كار كند و كار برای آنكه به مثابه مقیاس به كار رود ، باید بر حسب مدت یا شدت تعيین شود وگرنه دیگر نمی‌تواند مقياس باشد. این حق مساوی ، حق نامساوی برای كار نامساوی است. این حق هیچگونه تمایز طبقاتی نمی‌شناسد زیرا كه هر كس مانند دیگری كارگر است ، اما تلویحاً نابرابری استعداد فردی و درنتیجه توانائی كار را به مثابه امتیاز طبیعی می‌شناسد. بنابراین ، این حق مانند همۀ حق‌ها ، از حیث مضمون خود حق عدم تساوی است. حق بنابر سرشت خود فقط می‌تواند در بكار بردن مقیاس واحد جامۀ عمل بپوشد ، ولی افراد نابرابر(وآنها اگر نابرابر نمی‌بودند افراد متفاوتی نبود) فقط تا آنجا با مقیاس واحدی قابل اندازه‌گیری‌اند كه به آنها از نقطه نظر واحدی بنگردند ، آنها را از جهت معینی در نظر بگیرند ، مثلاً درحالت مشخص به آنها فقط به مثابه كارگر نگاه كنند ودیگرهیچ چیز درآنها نه بینند ، از همه چیزهای دیگرچشم بپوشند. بعداً ، كارگری متأهل است ، دیگری نیست، یكی اطفالش بیشتر از دیگری است وغیره وغیره. در قبال كارمساوی و در نتیجه در قبال سهم مساوی از ذخیره اجتماعی مصرف یكی در واقع بیش از دیگری دریافت می‌كنند ، یكی غنی‌ترازدیگری است وغیره. برای اهتراز از همه این معایب حق به جای آنكه مساوی باشد می‌بایست نامساوی باشد.

اما این معایب درنخستین مرحله جامعه كمونیستی ، جامعه‌ای كه پس از دردهای طولانی زایمان ازجامعه سرمایه‌داری زائیده شده گریزناپذیراست ، حق هیچگاه نمی‌تواند مافوق نظام اقتصادی اجتماعی و تكامل فرهنگی اجتماعی مبتنی براین نظام قرار گیرد.

               كارل ماركس : « انتقاد از برنامه گوتا » (آوریل اوائل مه 1875)

... در نخستین فازجامعه كمونیستی (كه معمولاً آن را سوسیالیسم می‌نامند) « حقوق بورژوائی » فقط تا اندازه‌ای ملغی می‌شود نه به طور تام و تمام، فقط به میزانی كه تحول اقتصادی حاصله اجازه می‌دهد، یعنی تنها در مورد وسائل تولید. « حقوق بورژوائی » وسائل تولید را مالكیت خصوصی افراد جداگانه می‌داند. سوسیالیسم این وسائل را به مالكیت همگانی تبدیل می‌نماید. دراین حدود - وفقط دراین حدود- « حقوق بورژوائی » ساقط می‌شود.

ولی بخش دیگر آن به عنوان تنظیم كننده (تعيین كننده) تقسیم محصولات و تقسیم كار در بین افراد جامعه باقی خواهد ماند. « كسی كه كار نمی‌كند نباید بخورد » این اصل سوسیالیستی در اینموقع دیگر عملی شده است، «در مقابل كار متساوی ، محصول متساوی » - این اصل سوسیالیستی هم در اینموقع دیگر عملی شده است. ولی این هنوز كمونیسم نیست و این هنوز« حقوق بورژوائی » را كه به افراد نامتساوی در برابر كار نامتساوی (درواقع نامتساوی) محصول متساوی می‌دهد برطرف نمی‌سازد.

               و.ا. لنین : « دولت و انقلاب » (اوت سپتامبر 1917)


ماركس نه تنها به دقیق‌ترین وجهی نابرابری ناگزیر افراد را در نظر می‌گیرد، بلكه این موضوع را نیز در نظر دارد كه تنها در آمدن وسائل تولید به تملك همگانی تمام جامعه ( یا به اصطلاح معمولی « سوسیالیسم ») ، هنوز نواقص تقسیم و نیز نابرابری « حقوق بورژوائی » را كه مادام كه محصولات « طبق كار» تقسیم می‌شوند ، كماكان حكمفرما خواهد بود منتفی نمی‌سازد.

                  و.ا. لنین : « دولت و انقلاب » (اوت سپتامبر 1917)

البته حق بورژوائی درمورد تقسیم محصولات مصرف، ناگزیرمستلزم دولت بورژوائی نیزهست زیرا حق بدون دستگاهی كه بتواند افراد را به رعایت موازین حقوق مجبور كند، درحكم هیچ است. نتیجه حاصله اینكه در دوران كمونیسم نه تنها حق بورژوائی بلكه دولت بورژوائی هم تا مدت معینی باقی می‌ماند - منتها بدون بورژوازی !

و.ا. لنین : « دولت و انقلاب » (اوت - سپتامبر 1917)

آقای دورینگ درواقع به هركس حق می‌دهد كه « مصرفش ازلحاظ كمی مساوی » دیگران باشد، اما اوهیچكس را نمی‌تواند به این كارمجبور سازد. او برعكس افتخار می‌كند كه در جهان ساخت او هر كس می‌تواند با پول خود هر نوع كه می‌خواهد رفتار كند. در نتیجه او نمی‌تواند مانع شود كه كسانی ذخیره پولی كوچكی به هم زنند در حالی كه دیگران با مزدی كه دریافت می‌كنند سر و ته زندگی خود را به هم نمی‌آورند. او یك چنین فرجامی را اجتناب ناپذیر می‌سازد زیرا كه با قبول حق ارث بردن، مالكیت مشترك خانواده را علناً به رسمیت می‌شناسد ، نتیجه‌‌ای كه از آن حاصل می‌آید وظیفه پدر و مادر در نگاهداری فرزندان است. اما با این ترتیب در مصرف از لحاظ كمی مساوی شكاف بزرگی ایجاد می‌شود. مرد مجرد با دستمزد روزانه خود كه به هشت تا دوازده مارك بالغ می‌گردد عالی و خوشبخت زندگی می‌كند در حالی كه مرد بیوه با هشت كودك صغیر با این دستمزد زندگی رقت‌باری می‌گذارند. اما از سوی دیگر كمون كه برای پرداخت هرگونه پولی را بی‌قید و شرط می‌پذیرد امكان می‌دهد كه این پول را از طریق دیگری جز كار و زحمت به دست آید. Noh Olet كمون نمی‌داند كه این پول از كجا می‌آید. بدین ترتیب تمام شرایط موجود است برای آنكه پول فلزی كه تاكنون نقش اجرت كار را بازی می‌كرد ، در نقش فونكسیون پول ظاهر شود. اكنون این امكان و انگیزه پیش می‌آید كه از یكسو پولی بیندوزند و از سوی دیگر بدهكار شوند. نیازمند از كسی كه پول می‌اندوزد قرض می‌گیرد. پولی كه به قرض گرفته می‌شود و كمون آن را برای پرداخت مایحتاج زندگی می‌پذیرد، به صورت همان چیزی در می‌آید كه در جامعه كنونی هست یعنی تجسم اجتماعی كارانسانی، مقیاس كارووسیله عمومی گردش.همه « قوانین و موازین اداری » جهان از تغيیرآن همان اندازه ناتوانند كه از تغيیر جدول ضرب یا تغيیر تركیب شیمائی آب و چون گردآورنده پول می‌تواند نیازمند به پول را وادار به پرداخت ربح كند، بنابراین همراه با پول فلزی كه به مثابه پول واقعی عمل می‌كند، رباخواری از نو برقرار می‌گردد.

ف. انگلس : « آنتی دورینگ » (سپتامبر 1876 ژوئن 1878)

               همین كه جامعه تولید كننده كالا شكل ارزش موجود درخود كالا را به شكل پول در می‌آورد ، نطفه‌های مختلفی كه هنوز در ارزش نهفته‌اند به معرض ظهور در می‌آیند. نخستین و اساسی‌ترین تأثیرآن، تعمیم شكل كالائی است. حتی آن اشیائی كه قبلاً برای مصرف مستقیم شخصی بود پول به آنها شكل كالائی می‌دهد و آنها را به محیط مبادله می‌كشاند. بدین ترتیب شكل كالائی و پول در اقتصاد درونی جامعه اشتراكی، جامعه‌ای كه مستقیماً با تولید اجتماعی سر و كار دارد ، نفوذ می‌كند، روابط درونی این جامعه را یكی پس از دیگری متلاشی می‌سازد و جامعه اشتراكی به صورت انبوهی از تولید كنندگان خصوصی در می‌آورد.

              ف.انگلس : « آنتی دورینگ » (سپتامبر 1876 - ژوئن 1878)

آزادی گردش چیست؟ آزادی گردش ، آزادی تجارت است و آزادی تجارت به معنی عقب‌نشینی به سوی سرمایه‌داری است. آزادی گردش و آزادی تجارت به معنی مبادله كالائی میان خرده مالكان منفرد است. ما همه كه لااقل الفبای ماركسیسم را آموخته‌ایم می‌دانیم كه از این گردش و آزادی تجارت نتیجه می‌شود تقسیم تولیدكنندگان كالا به صاحبان سرمایه و صاحبان نیروی كار، تقسیم به سرمایه‌دار و كارگر مزدور یعنی ایجاد مجدد بردگی مزدوری سرمایه‌‌داری كه از آسمان نمی‌افتد ، بلكه در سراسر جهان به ویژه از اقتصاد كشاورزی كالائی بیرون می‌آید. این را ما از لحاظ تئوری به نحو احسن می‌دانیم و در روسیه هرآنكس كه به زندگی و شرایط اقتصادی كشاورز كوچك توجه كرده باشد نمی‌تواند آن را مشاهده نكند.

         و.ا. لنین : « دهمین كنگره حزب كمونیست روسیه (بلشویك)» (مارس 1921)

... بورژوازی از تولید كالائی می‌زاید، در شرایط تولید كالائی، دهقان كه صدها پود گندم اضافی دارد، گندمی كه مورد نیاز خانواده او نیست و آن را برای كمك به كارگران گرسنه به دولت كارگری هم به قرض نمی‌دهد، بلكه آن را در بازار سیاه آب می‌كند، این دهقان كیست؟ آیا این بورژوازی نیست ؟ آیا بورژوازی در اینجا زاده نمی‌شود؟

             و.ا. لنین : « هفتمین كنگره شوارهای سراسری روسیه » (دسامبر 1919)

آری، تا آنجا كه ما مالكین ارضی و بورژوازی را سرنگون ساختیم ، راه را هموار كردیم ولی بنای سوسیالیسم را هنوز بالا نبرده‌ایم. بر روی سرزمینی كه از یك نسل پاك شده است در طول تاریخ مدام نسل‌های جدیدی پدید می‌آید ، به شرط آنكه زمین بزاید، بوفور بورژوا می‌زاید و آنهائی كه از دیدگاه صاحبكاران كوچك به پیروزی بر سرمایه‌داران می‌نگرند - « آنها به جیب زدند ، بگذار من از موقعیت استفاده كنم » - هر یك از آنها سرآغاز نسل جدیدی از بورژوازها است.

                و.ا. لنین : « جلسه كمیته اجرائی مركزی سراسری روسیه » (آوریل 1918)

... رفیق ریكوف كه در زمینه اقتصادی واقعیات را خیلی خوب می‌بیند با ما از بورژوازی جدیدی كه در جامعه ما وجود دارد سخن گفت. این حقیقتی است. بورژوازی نه تنها از كارمندان شوروی ما می‌زاید - با آنكه به نسبت ناچیزی از اینجا زاده می‌شود - از محیط دهقانان و پیشه‌وران نیز زاده می‌شود كه از یوغ بانك‌های سرمایه‌داری رسته‌اند و اكنون حمل و نقل بوسیله راه‌آهن از دسترس آنها دور است. این واقعیتی است. چگونه می‌خواهید این واقعیت را نادیده بگیرید؟ با اینكار شما فقط به پندارهای واهی خود میدان می‌دهید . كتابی را كه در آن به اندازه‌ كافی غور نكرده‌اید به دنیای واقعیت كه به مراتب بغرنج‌تر است می‌برید. واقعیت به ما نشان می‌دهد كه حتی در روسیه اقتصاد كالائی سرمایه‌داری زنده است ، عمل می‌كند ، تكامل مئیابد و مانند هر جامعه سرمایه‌داری دیگر بورژوازی می‌زاید.

و.ا. لنین : « هشتمین كنگره حزب كمونیست روسیه (بلشویك) » (مارس 1919)

در بین مهندسین شوروی ، آموزگاران شوروی و در بین كارگران ممتاز فابریك‌های شوروی ، یعنی در بین كارگران بسیار كار آزموده‌اید كه بهترین وضع را دارند، ما ناظر بروز دائمی تمامی آن خصائل منفی ذاتی پارلمانتاریسم بورژوائی هستیم و فقط از راه یك مبارزه مداوم وخستگی ناپذیروطولانی و سرسخت تشكل وانضباط پرولتری است كه ما می‌توانیم براين بلا - تدریجاً - غلبه كنیم.

       و.ا. لنین : «بیماری كودكی "چپ‌روی" در كمونیسم » (آوریل - مه 1920)

میان كارگر و جامعه كهنه هیچگاه دیوار چین فاصله نبود. بسیاری از روحیات سنتی جامعه سرمایه‌داری در كارگر باقی مانده است. كارگران جامعه نوینی می‌سازند بدون آنكه خود به انسان‌های نوین منزه از آلودگی‌های دنیای كهنه تبدیل شده باشند، برعكس هنوز تا زانو در این لجنزار فرو رفته‌اند. پاك شدن از این آلودگی‌ها فعلاً فقط در عالم اندیشه میسر است. پنداری عمیقاً واهی است اگر فكر كنیم كه این كار را می‌توان فوراً عملی ساخت. این پندار واهی در عمل استقرار سوسیالیسم را فقط به دنیای سماوی موكول خواهد كرد.

نه، ما این طور به ساختمان سوسیالیسم نمی‌پردازیم. ما سوسیالیسم را بنا می‌كنیم درحالی كه بر زمینه جامعه سرمایه‌داری ایستاده‌ایم، درحالی كه علیه همه آن ضعف‌ها و معایبی مبارزه می‌كنیم كه دامن زحمتكشان را نیز گرفته است و پرولتاریا را به سقوط می‌دهد.

          و.ا. لنین : « گزارش به دومین كنگره اتحادیه‌های كارگری سراسری روسیه » (20 ژانویه 1919)

برای تبدیل اعضاء شوارها به « پارلمان‌نشین » و یا از طرف دیگر به بوروكرات یك تمایل خرده بورژوائی وجود دارد. علیه این تمایل باید از طریق جلب تمام اعضاء شوراها به شركت عملی در اداره امور مبارزه نمود. شعب شوراها در نقاط زیادی به ارگان‌هائی تبدیل می‌شوند كه متدرجاً با كمیساریاها آمیخته می‌گردند. هدف ما جلب همگانی تهیدستان به شركت عملی در اداره امور است و هر گامی برای انجام این امر برداشته شود - كه هر چه متنوع‌تر بهتر - باید دقیقاً به ثبت برسد، بررسی شود، سیستم‌بندی گردد، در مقیاس وسیع‌تری مورد آزمایش قرار گیرد و صورت قانونی بخود گیرد.هدف ما اجرای مجانی وظایف دولتی به توسط هرزحمتكشی پس ازپایان « درس » هشت ساعت كار تولیدی است. انتقال به این مرحله كاری است بس دشوار ولی وثیقه استحكام قطعی سوسیالیسم فقط در همین انتقال است.

             و.ا. لنین : « وظایف نوبتی حكومت شوروی » (مارس آوریل 1918)

اعضاء متظاهر جزب مفت هم به درد ما نمی‌خورند. یگانه حزب دولتی جهان كه در بند افزایش كمیت اعضاءخود نبوده ، بلكه در فكر بهبود كیفیت آنان و تصفیه حزب از « انگل‌شدگان » است ، حزب ما - حزب طبقه كارگرانقلابی است. ما بارها نام‌نویسی اعضاء جزب را تجدید نموده‌ایم تا این « انگل شدگان » را ازآن بیرون بریزیم و تنها افراد آگاه و صادقانه وفادار نسبت به كمونیسم را در حزب باقی گذاریم. ما هم از بسیج برای جبهه و هم از شنبه‌های كمونیستی استفاده كردیم تا حزب را از وجود كسانی كه می‌خواهند فقط از فوائد ناشی از موقعیت اعضاء حزب دولتی « مستفیض گردند » و نمی‌خواهند مشقات كار فداكارانه به نفع كمونیسم را متحمل شوند، تصفیه نمائیم.

           و.ا. لنین : « دولت كارگران و هفته حزبی » (اكتبر 1919)

اپورتونیسم دشمن عمده ما است. اپورتونیسم در اقشار فوقانی جنبش كارگری سوسیالیسم پرولتاریائی نیست، بلكه سوسیالیسم بورژوائی است. در عمل به اثبات رسیده است كه در درون جنبش كارگری فعالینی كه به جریان اپورتونیستی تعلق دارند بهترین مدافعین بورژوازی‌اند ، بهتر از خود بورژواها.

و.ا. لنین : « دومین كنگره انترناسیونال كمونیستی » (ژوئیه - اوت 1920)




بورژوازی در كشور ما مغلوب گردیده، ولی هنوز ریشه‌كن نشده، نابود نگردیده و حتی تا پایان درهم شكسته نشده است. بدین جهت شكل جدید و عالی‌تری از مبارزه با بورژوازی دردستور روز قرار می‌گیرد كه عبارتست از انتقال از وظیفه كاملاً ساده آتی سلب مالكیت از سرمایه‌داران به وظیفه بسی بغرنج‌تر و دشوارتر، ایجاد آنچنان شرایطی كه در آن بورژوازی دیگر نه قادر به ادامه حیات باشد و نه اینكه بتواند مجدداً پدید آید. روشن است كه این وظیفه‌ای به مراتب عالی‌تر است و بدون اجرای آن، سوسیالیسم به وجود نخواهد آمد.

              و.ا. لنین : « وظایف نوبتی حكومت شوروی » (مارس - آوریل 1918)

واضح است كه برای محو كامل طبقات باید نه تنها استثمارگران یعنی ملاكین و سرمایه‌داران را سرنگون ساخت و نه تنها مالكیت آنها را لغو نمود ، بلكه باید هر گونه مالكیت خصوصی بر وسائل تولید را نیز ملغی ساخت و هم فرق بین شهر و ده و هم فرق بین افراد متعلق به كار جسمی و افراد متعلق به كار فكری را از بین برد. این كاری است بس طولانی.

              و.ا. لنین : « ابتكار عظیم » (ژوئن 1919)

پدیده‌های كمونیستی فقط زمانی آغاز می‌شود كه شنبه‌های كمونیستی پدید آید یعنی كار افراد جداگانه به مقیاس وسیع و به سود جامعه ، كاری رایگان كه شروط و موازین آن از جانب هیچ قدرت یا هیچ دولتی تعئین نمی‌شود. این كمك به همجوار نیست، كمكی كه همیشه در ده وجود داشته است ، بلكه كاری است مجانی كه به مقیاسی وسیع سازمان می‌گیرد و نیازمندی‌های قاطبه مردم را بر می‌آورد. بنابراین صحیح‌تر است اگر لغت: «كمونیست » را نه فقط در مورد نام حزب بكار بریم بلكه منحصراً درمورد آن پدیده‌های اقتصادی زندگی خود بكار بریم كه به كمونیسم واقعاً تحقق می‌بخشند. اگر در نظام كنونی روسیه چیزی كمونیستی وجود دارد، فقط همانا شنبه‌های كمونیستی است، مابقی تنها مبارزه با سرمایه‌داری به خاطر استحكام سوسیالیسم است كه از آن، پس از پیروزی كامل باید همان كمونیسمی فرا روید كه ما در شنبه‌های كمونیستی شاهد آنیم آن هم نه در كتاب بلكه در واقعیت زنده.

و.ا. لنین : « گزارش درباره شنبه‌های كمونیستی به كنفرانس شهر مسكو  حزب كمونیست روسیه (بلشویك) » (20 دسامبر 1919)

انقلابی را كه ما آغاز كرده‌ایم ، انقلابی كه هم اكنون دو سال است بدان مشغولیم و با قاطعیت تصمیم گرفته‌ایم آن را به پایان برسانیم (كف زدن حضار)، - این انقلاب ممكن و تحقق‌پذیراست به شرط آنكه ما توفیق یابیم قدرت را به طبقه جدید انتقال دهیم ، به شرط آنكه به جای بورژوازی ، برده‌داران سرمایه‌داری ، روشنفكران بورژوائی و نمایندگان كلیه ثروتمندان و كلیه مالكان ، در تمام زمینه‌های اداره امور، در تمام امور مربوط به ساختمان دولتی ، در تمام امور مربوط به رهبری زندگی جدید - از پائین تا بالا - طبقه جدید مستقر گردد.

              و.ا. لنین : « گزارش به دومین كنگره اتحادیه‌های كارگری سراسری روسیه » (20 ژانویه 1919)

در فاز بالائی جامعه كمونیستی، پس از آنكه تبعیت اسارت‌آمیز انسان از تقسیم كار از میان برود، هنگامی كه به همراه این وضع تقابل بین كار فكری و جسمی نیز از میان برخیزد ، هنگامی كه كار دیگر تنها وسیله زندگی نبوده بلكه خود به نخستین نیاز زندگی مبدل شود ، هنگامی كه به همراه تكامل همه جانبه افراد نیروهای مولده نیز رشد یابد وکلیه سرچشمه‌های ثروت اجتماعی سیل‌آسا به جریان افتد - تنها آن هنگام می‌توان بر افق محدود حقوق بورژوائی از هر جهت فایق آمد و جامعه می‌تواند بر پرچم خود بنویسد : از هركس طبق استعدادش و به هركس طبق نیازش !

كارل ماركس : « انتقاد از برنامه گوتا » (آوریل - اوائل مه 1875)

كمونیست‌ها عار دارند كه مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشكارا اعلام می‌كنند كه تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود ، از راه جبر، وصول به هدف‌هایشان میسر است. بگذار طبقات حاكمه در مقابل انقلاب كمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمی‌دهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد.

كارل ماركس و فریدریش انگلس : « مانیفست حزب كمونیست » (فوریه 1848)

من امیدوارم شما در تكمیل این سخنرانی‌ها و گفتگوها قسمتی از وقت خود را به مطالعه لااقل برخی ازعمده‌ترین آثار ماركس و انگلس اختصاص دهید. تردیدی نیست كه در فهرست خواندنی‌ها و كتاب‌هائی كه در مدرسه شوروی و حزبی در اختیار شاگردان گذاشته می‌شود ، در كتابخانه‌ای كه شما دارید مسلماً این آثار عمده را خواهید یافت و اگر چه ممكن است دشواری مطالب آنها موجب وحشت شود ، باید قبلاً خاطر نشان سازم كه نباید ناراحت شوید. آنچه در مرتبه اول مفهوم نیست پس از مطالعه مكرر و یا پس از آنكه شما از جهت دیگر به مسئله نگاه كنید مفهوم خواهد شد، زیرا كه بار دیگر باید تكرار كنم كه مسئله حاضر چنان مسئله بغرنجی است و چنان بدست دانشمندان و نویسندگان بورژوائی دچار آشفتگی شده است كه هر كس كه می‌خواهد جداً در آن تعمق ورزد و مستقلاً آن را فرا گیرد باید چندین بار به آن مراجعه كند، مجدداً و مجدداً به آن بپردازد، از جهات مختلف در این مسئله غور كند تا آنكه به درك روشن و پابرجائی نائل آید. اما مراجعه مكرر شما به این مسئله از آن جهت به آسانی صورت می‌گیرد كه این مسئله آن قدر برای سیاست اساسی و ریشه‌ای است كه نه فقط در چنین روزگار توفانی و انقلابی كه ما اینك از سر می‌گذرانیم بلكه در مسالمت‌امیزترین روزگار هم شما هر روز در هر روزنامه ، در هر مسئله اقتصادی و سیاسی، پیوسته به این سئوال بر خواهید خورد كه : دولت چیست ، ماهیت آن كدام است، اهمیت آن كدام است و حزب ما، حزبی كه در راه سرنگونی سرمایه‌داری مبارزه می‌كند، حزب كمونیست‌ها چه مناسباتی با دولت دارد.

و.ا. لنین : « درباره دولت » (ژوئیه 1919)


منبع ـ اداره نشریات زبانهای خارجی درپکن ـ انتشارات پکن 
بر گرفته از کتاب خانۀ سیار مائویستی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی مفید

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها