تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

سانترالیسم دمکراتیک (بخش پایانی)


نکته چهارم: شناخت جهان عینی
هنگام کسب شناخت از جهان عینی، انسان باید از یک روند کاملی عبور کند تا جهش از عالم ضرورت به عالم آزادی انجام پذیرد. مثلاً : در مورد چگونگی تحقق انقلاب دمکراتیک در چین برای حزب مان 24 سال از زمان ایجاد آن در سال 1921، تا کنگره 7 ام آن در سال 1945 ضروری بود تا به وحدت نظر کاملی برسد. در همین چین در سطح کل حزب جنبش اصلاحی براه انداختیم که سه سال و نیم از بهار 1942 تا تابستان 1945 طول کشید. این یک جنبش اصلاحی موشکافانه ای بود که برای آن از متد دمکراسی استفاده نموده بودیم، یعنی هر کس دچار اشتباهی شده بود، مهم این بود که برآن آگاهی یافته و آنرا اصلاح کند و دیگران او را در این راه یاری می دادند. این را گفتند " درس آموزی از اشتباهات گذشته برای جلوگیری از رجعت آنها و علاج بیماری برای نجات بیمار" ، " حرکت از خواست وحدت و از راه تشخیص درست از نادرست بوسیله انتقاد یا مبارزه، رسیدن به وحدت جدید که بر اساس نوینی قرار گرفته است." فرمول "وحدت _ انتقاد_ وحدت " محصول همان دوران است. این جنبش اصلاحی به رفقای تمامی حزب کمک کرد تا وحدت نظر را تحقق بخشند. انقلاب دمکراتیک را چگونه می بایست به پیش برد؟ چگونه می بایست مشی عمومی و اقدامات سیاسی مشخص حزب در زمینه های گوناگون را تعیین نمود؟ در این دوره و بخصوص پس از این جنبش بود که این مسائل توانستند بطور کامل حلاجی شوند.
در طول مرحله ایکه ایجاد حزب و جنگ مقاومت ضد ژاپنی را ازهم جدا می کند لشکرکشی به شمال و جنگ انقلابی ارضی دهساله را می توان ذکر کرد. در جریان آن ما با دو پیروزی و دو شکست مواجه شدیم. لشکر کشی به شمال پیروزمند بود. ولی در سال 1927 انقلاب به شکست منتهی شد. ما موفقیت های بزرگی در جنگ انقلابی ارضی کسب نمودیم و تعداد افراد ارتش سرخ افزایش یافته تا 300 هزار نفر رسید. ولی از آن ببعد دچار ادبار شدیم ودر پایان راه پیمائی طولانی تعداد افرادمان به کم بیش از 20 هزار نفر سقوط کرده بود. هنگامی که به چین شمالی رسیدیم آنها را کم و بیش تقویت نموده بودیم، لکن هنوز به 30 هزار نفر نرسیده بود حتی به یکدهم رقم اولیه نائل نشدیم.  ولی از میان ارتش 300 هزار نفره و ارتشی که کمتر از 30 هزار نفر داشت کدامیک نیرومند تر بود؟ این همه ضربه خوردن و آزمایش ما را جنگ آور کرده بود، به ما تجربه آموخته بود و ما قادر شده بودیم مشی اشتباه آمیز را اصلاح و مشی درست را دوباره برقرار کنیم، پس این ارتش 30 هزار نفره قویتر از ارتش 300 هزار نفره شده بود. درگزارشی که به این کنفرانس ارائه شده، گفته می شود که در طی چهار سال اخیر، مشی ما صحیح و جنبه عمده فعالیت مان مثبت می باشد و چنانچه درکار عملی مان به اشتباه دچار شده و آنرا به بهای گزاف جبرات نموده ایم، در عوض تجربه ها اندوخته و بنابراین قویتر می باشیم و نه ضعیف تر، درواقع هم اوضاع این چنین بود. در تمام دوران انقلاب دمکراتیک ما مجبور شدیم از پیروزی به شکست برسیم و دو باره از این به آن و دوباره آنها را با هم مقایسه کنیم. در آستانه و در جریان جنگ مقاومت ضد ژاپنی من چند مسئله نوشتم از جمله " مسائل استراتژیک در جنگ انقلابی چین" ، " درباره جنگ طولانی"،" درباره دمکراسی نوین"،" به مناسبت انتشار نشریه کمونیست" و برای کمیته مرکزی اسنادی در باره سیاست و تاکتیک به رشته تحریر در آوردم. همه این نوشته ها ترازبندی از تجربه ای است که در جریان انقلاب اندوخته شده است. این مقالات و مدارک فقط در آن زمان بود که می توانست تدوین شود و نه زودتر زیرا قبل از عبور از این طوفانهای عظیم و قبل از مقایسه دو پیروزی و دو شکست من تجربه کافی نداشتم و نمی توانستم بطور کامل قوانین انقلاب چین را بفهم.
بطور کلی ما چینی ها هستیم که این جهان عینی یعنی چین را درک کرده ایم و نه رفقائی که در کمینترن به مسائل مربوط به چین رسیدگی میکردند. اما رفقائ کمینترن جامعه چین، ملت چین و انقلاب را درک نکرده یا بخوبی درک نکرده اند. خود ما نیز برای مدت های طولانی درک روشنی از جهان عینی چین نداشتیم، در این شرایط در باره رفقای خارجی چه بگوئیم؟
فقط در مرحله مقاومت در برابر ژاپن بود که یک مشی عمومی و مجموعه کاملی از سیاست های مشخص و منطبق با اوضاع واقعی برای حزب تدوین نمودیم، فقط درآن زمان بود که موفق به شناخت قید ضرورت که انقلاب دمکراتیک چین بود شدیم و آزادی را کسب نمودیم تازه تا آن زمان به مدت بیست سال انقلاب کرده بودیم. تا آن موقع فعالیت انقلابی مان با کم سوئی و کوته بینی قابل ملاحظه ای آمیخته بود. چنانچه کسی ادعا کند که فلان یا بهمان رفیق هر عضو از کمیته مرکزی یا مثلاً خود من از همان ابتدا قوانین انقلاب چین را کاملاً فهمیده بودیم، این یک بلوف است، و مبادا حرف او ر ا باور کنید زیرا هیچ واقعیت ندارد. در گذشته بخصوص در اوایل کار، با اشتیاق زیادی می خواستیم انقلاب کنیم، اما در مورد اینکه چگونه باید انقلاب کرد، انقلاب چه چیزی را باید تغییر بدهد، چه کاری در ابتدا و چه کاری بدنبال آن باید انجام شود چه چیزی باید تا مرحله بعدی به تعویق بیفتد، ما تا مدتهای زیادی افکار روشن در این باره یا لااقل افکار بقدر کافی روشن نداشتیم.
علت اینکه این فصل از تاریخ را که نشان میدهد چگونه در مرحله انقلاب دمکراتیک، کمونیستهای چین موفق شدند علیرغم مشکلات بسیاری به درک قوانین انقلاب چین نائل شوند یاد آوری می کنیم، به این منظور است که رفقا را متوجه این امر بنمایم که: فهم قوانین، ساختمان سوسیالیستی باید از یک روند کامل عبور کند. ما باید از پراتیک حرکت کنیم، از عدم تجربه به تجربه گذار کنیم. از یک تجربه نسبتاً محدود به تجربه وسعیتر برسیم، با غلبه تدریجی برکوته بینی خود از این قید ضرورت(جبر) هنوز نا شناخته یعنی ساختمان سوسیالیسم به کشف قوانین عینی که باعث شکستن پوسته ضرورت (جبر) و کسب آزادی (اختیار) می شود برسیم و به این ترتیب یک جهش در معلومات خود تا حصول آزادی انجام دهیم.
در مورد ساختمان سوسیالیسم نیز ما هنوز تجربه کافی نداریم. من با هئیت های نمایندگی احزاب برادر چند کشور در این باره صحبت کرده ام. به آنها گفتم برای ساختن اقتصاد سوسیالیستی تجربه نداریم، در باره این مسئله با خبرنگار هائی از چند کشورهای سرمایه داری نیز صحبت کرده ام. از جمله با یک آمریکائی بنام ادگارآسنو، او سالها بود که میخواست به چین بازگردد و درسال 1960 آرزویش را برآورد ساختیم. با او گفتگوئی داشتم گفتم: همانطور که میدانید مجموعه ای از تجارب کسب کرده و مجموعه ای از سمت گیری ها، اقدامات سیاسی و اسلوب هائی در ارتباط با سیاست امور نظامی و مبارزه طبقاتی داریم ولی آنچه به ساختمان سوسیالیستی مربوط می شود تا کنون چنین اموری انجام نداده و هنوز تجربه ای نداریم.
به من خواهید گفت آیا این همان چیزی نیست که شما به مدت 11 سال مشغول اجرای آن هستید؟ بله این همان کاری است که به مدت 11 سال بدان مشغولیم ولی هنوز شناخت و تجارب کافی کسب نکرده ایم. بفرض اینکه کمی تجربه بدست آورده باشیم، هنوز هم مقدارقابلی نیست. "ادگار اسنو، از من خواست در باره برنامه دارازمدت ساختمان سوسیالیسم برای اوصحبت کنم. پاسخ دادم " نمی دانم" او گفت: " بسیار محتاط هستید". گفتم : مسئله این نیست، واقعیت این است که نمی دانیم، و ما واقعاً تجربه کافی نداریم. تاکنون ما حقیقتاً چنین برنامه دراز مدتی نداریم. 1960 همان سالی است که با موانع بسیاری برخورد کردیم. در سال 1961 در جریان گفتگوئی با مونت گومری نیز همان نظریه فوق را طرح کردم. او بمن گفت: " تا پنجاه سال دیگه فوق العاده می شوید". مقصودش این بود که پنجاه سال دیگر نیرومند شده و قادر خواهیم شد به دیگران" تجاوز" کنیم ولی قبل از 50 سال این امر امکان ناپذیر است او این نظریه را درمدت سفر خود به چین درسال 1960 ابراز داشت به او گفتم: " ما مارکسیست_لنینست هستیم، دولت ما یک دولت سوسیالیستی است نه یک دولت سرمایه داری، بنابراین ما نمی توانیم به دیگران تجاوز کنیم حال میخواهد صد سال دیگر باشد یا ده هزار سال دیگر. اما آنچه به ساختمان اقتصاد سوسیالیستی نیرومند مربوط می شود، برای کشورچین 50 سال کافی نیست صد سال لازم است، شاید هم بیشتر. در کشور شما، رشد سرمایه داری چند سال ادامه داشت، اگر قرن 16 ام را به حساب نیاوریم زیرا هنوز قرون وسطی بود،  از قرن هفدهم تا به امروز خودش بیش از 360 سالی می شود، من فکر میکنم برای اینکه کشورمان یک اقتصاد سوسیالیستی نیرومندی ساخته شود بیش از 100 سال احتیاج باشد". قرن هفدهم چه دورانی بود؟ در چین مصادف بود با پایان سلسله مینگ و آغاز سلسله تسینگ، یعنی زمان حیات تسائو سی توئه کین نویسنده ی "رویای قصر سرخ" مصادف است. عصری بود که قهرمانان زمان نظیر کیابائویو را بوجود آوردکه از سیستم فئودالی ناراضی بودن. در همان زمان امپراطوری کی ین یونک، به شکل جنینی در چین مناسبات تولیدی سرمایه داری موجود بود ولی هنوز یک جامعه فئودالی به شمار می رفت. این ها زمینه اجتماعی مجموعه اشخاصی بود که در باغ وهم بزرگ رفت و آمد می نمودند. قبل از این دوران قرن هفدهم، سرمایه داری در برخی از کشورهای اروپائی توسعه می یافت و بیش از سی صد سال لازم بود برای اینکه نیروهای تولیدی سرمایه داری به وضع کنونی شان برسند. از آنجائی که سوسیالیسم از بسیاری جهات برتر از سرمایه داری است رشد اقتصادی کشورمان بسیار سریعتر از اقتصاد کشورهای سرمایه داری تکامل پیدا خواهد کرد. لکن از آنجا که چین دارای جمعیت زیاد، زیر بنای ضعیف و اقتصادی عقب مانده می باشد به نظر من برایش غیر ممکن است که بتواند بنحو چشمگیری نیروهای تولیدی خود را تا حد رسیدن به پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری و جلو زدن از آنها، در مدتی کمتر از 100 سال دیگر، تکامل دهد. شاید هم قادر شویم در چند ده مثلاً در 50 سال، آنطور که بعضی ها معتقدند به این درجه برسیم. اگر چنین باشد، زمین و آسمان را شکر گزار خواهیم بود، تحسین آمیز خواهد بود! ولی رفقا به شما توصیه می کنم مشکلات بیشتری پیش بینی کرده و بنابراین مهلت طولانی تری در نظر بگیرید برای اینکه یک اقتصاد سرمایه داری نیرومند ساخته شود، سه قرن و چند دهه ضروری بود. آیا جای حرفی باقی می ماند چنانچه در کشور مان یک اقتصاد سوسیالیستی نیرومند در مدت 50 یا صد سال می ساختیم؟ از امروز به بعد 50 یا 100 سال که در پیش است عصر تغییرات ریشه ای نظام های اجتماعی در سرتاسر جهان خواهد بود، عصر دگرگونی های شگفت انگیز، عصری که با هیچ دوران دیگری در تاریخ قابل قیاس نمی باشد. ما که در چنین عصری زندگی می کنیم باید آماده دست زدن به مبارزات عظیمی باشیم که از بسیاری لحاظ با اشکال مبارزاتی گذشته متفاوت خواهد بود. برای اجرای این برنامه باید به بهترین نحو ممکن حقیقت جهانشمول مارکسیست-لنینیسم را با واقعیات مشخص ساختمان سوسیالیستی چین و با واقعیت های مشخص انقلاب جهانی چه در زمان حال و چه درآینده، پیوند داده و بوسیله پراتیک، کم کم به درک قوانین عینی مبارزه نائل شویم. ما باید آمادگی لازم برای تحمل شکست ها و عقب نشینی های بسیاری که ناشی از کوته بینی ماست باشیم تا تجربه کسب کرده و پیروزی نهائی را به کف آوریم. با چنین افق دیدی، در نظر گرفتن زمان طولانی تر مزایای بسیاری دارد. بر عکس در نظر داشتن زمان خیلی کوتاه زیان بار می باشد.
هنوز هم در کوشش هائی که برای ساختمان سوسیالیسم انجام می دهیم کوته بینی قابل ملاحظه ای وجود دارد. از نظر ما، اقتصاد سیاسی هنوز هم بر سر نکات بسیاری حکومت ضرورت است و ناشناخته باقی مانده است. مثلا ً، مرا بعنوان نمونه در نظر بگیرید: مسائل بسیاری در باره ی وظایف ساختمان اقتصادی موجود است که هنوز هضم نکرده ام. در باره صنعت و بازرگانی چیز زیادی نمی دانم. در مورد کشاورزی قدری وارد هستم. ولی این شناخت کاملاً نسبی و بعلاوه محدود است. برای کسب شناخت گسترده تر در باره کشاورزی لازم است نسبت به علوم گیاه شناسی دانش کشت شناسی، شیمی کشاورزی، مکانیزاسیون زراعی و غیره آشنائی پیدا کنیم. هم چنین رشته های مختلف کشاورزی: غلات، پنبه، دانه های روغنی، کتان، پرورش نوغان، چای، گیاهان قندی، کشت های شالیزاری، توتون، کشت های میوه، گیاهان طبی، محصولات متنوع و غیره........ بعلاوه دامداری و جنگل بانی هم هست. من طرفدار پدولوژی و.د. ویلیا مز روسی هستم. ویلیامز در تحقیقاتی که بر روی خاک های مختلف انجام داده ترکیب کشاورزی به مفهوم اخص کلمه با جنگل بانی و دامداری را توجیه می نمود.من معتقدم که ما باید این ترکیب سه گانه را عملی سازیم، در غیر این صورت کشاورزی صدمه خواهد دید. رفقا، من به شما نصیحت می کنم هر وقت پس از کارتان فرصتی پیدا کردید آنها را به طرز جدی مطالعه کنید. من هم علاقمندم در باره ی این ها کمی مطالعه کنم. فعلا معلومات من در این زمینه ها بسیار محدود است، من بیشتر ، به بررسی مسائل مربوط به نظام اجتماعی و مناسبات تولید پرداخته ام. درباره نیروهای مولده اطلاعات خیلی کمی دارم. آگاهی مجموع حزب نسبت به ساختمان سوسیالیسم بسیار ناکافی است، در تمام دورانی که در پیش است ما باید تجربه اندوخته با جدیت به مطالعه پرداخته و تدریجاً درپراتیک شناخت مان را در باره ساختمان سوسیالیستی تعمیق و قوانین آنرا اکتشاف نمائیم. باید تلاش زیادی انجام داد و بطرز جدی به تحقیق و پژوهش در این زمینه دست زد. باید برای مدتی به میان پایه (توده) رفت، در میان بریگادها و یا اکیپ های تولیدی- کارخانه ها و یا فروشگاه ها-  انجام تحقیق و پژوهش کردن شیوه ایست که در قدیم نسبتاً خوب به پیش می بردیم ولی زمانی که به شهرها وارد شدیم دیگر آنرا با جدیت دنبال ننمودیم.
در سال 1961 مجدداً این سبک کار را پیش کشیدیم و اوضاع کم و بیش تغییر نمود، اما در برخی مناطق به دپارتمان ها و مؤسسات هنوز هم در میان کادر های مسئول، به خصوص در میان کادر های رهبری در سطح بالا، تعمیم پیدا نکرده است. دبیرانی از کمیته های استان هستند که هنوز به میان پایه نرفته اند. اگر دبیران کمیته های استان به میان توده نروند چگونه میتوانند چنین انتظاری را از دبیران کمیته های ایالت و شهرستان داشته باشند؟ این وضع درست نیست و باید تغییر کند.
از تاسیس جمهوری خلق چین تا به امروز 12 سال می گذرد. این مدت را می توانیم به 2 بخش تقسیم کنیم، یکی 8 ساله و دیگری 4 ساله.
دوره اول از سال 1950 تا پایان 1957 و دوره دوم از 1958 تا به امروز، این کنفرانس از تجربه ای که در کار گذشته ما کسب شده و عمدتاً در عرض 4 سال گذشته به ترازبندی خلاصه ای پرداخته است. این جمع بندی در گزارشی که به این کنفرانس ارائه شد، منعکس می باشد. در زمینه های مختلف سیاست های مختلفی تدوین نموده، در حال تدوین هستیم و یا تدوین خواهیم کرد. تا کنون 60 نکته در باره کمون های کشاورزی، 70 نکته در باره ی مؤسسات صنعتی، 40 نکته در باره آموزش عالی و 14 نکته در باره آزمون های علمی تدوین شده است. کلیه این طرح ها- برای آئین نامه_ یا اجرا و یا بطور آزمایش پیاده می شود. بعداً در آنها تجدید نظر خواهد شد و شاید هم در بعضی از آنها به نحو قابل ملاحظه ای تغییراتی داده شود. آنچه در حال تدوین است در باره کار بازرگانی مقرراتی را شامل می شود. آنچه برای تدوین باقی مانده مقرراتی در باره آموزش متوسطه و ابتدائی را در برمیگیرد. علاوه بر این باید مقرراتی نیز در باره طرز کارارگانیسم های حزبی و دولت و سازمان های توده ای تدوین شود. خلاصه در این 7 بخش از فعالیت صنعت، کشاورزی، تجارت، فرهنگ، آموزش، ارتش، دولت و حزب. ما باید با وجدان از تجربه ی کسب شده تراز بندی کنیم و مجموعه ی کاملی از جهت گیری ها به اقدمات سیاست و اسالیب را فرموله نمائیم تا آنکه فعالیت مان در این زمینه ها در مسیر درستی پیشرفت کند.
حرف داشتن یک مشی عمومی کافی نیست. لازم است علاوه بر آن و در پرتو این شمای عمومی مجموعه کاملی از جهت گیری ها، اقدامات سیاسی و متدهای مشخص و متناسب با شرایط ویژه بخش های مختلف: صنعت، کشاورزی، تجارت، فرهنگ، آموزش حزب تدوین گردد. فقط در این صورت است که میتوانیم توده ها و کادرها را متقاعد سازیم و با استفاده از این مصالح آموزشی آنها را پرورش بدهیم تا بتوانند به وحدت نظر و وحدت عمل برسند. و تنها درچینین صورت است که میتوان آرمان انقلاب و ساختمان سوسیالیسم را به پیروزی رهنمون ساخت. بدون چنین وحدتی تحقق این امر غیر ممکن است. این مسئله است که در زمان مقاومت ضد ژاپنی بخوبی درک می کردیم. درآن دوران با داشتن چنین روحیه ای فعالیت می نمودیم. بهمین سبب در میان کادرها و توده ها، در باره مجموعه ای از سمت گیری ها اقدامات سیاسی و اسالیب مشخص مربوط به دوران انقلاب دمکراتیک، وحدت نظر موجود بود و همین باعث کسب پیروزی درانقلاب دمکراتیک این مرحله شد. این را همه می دانند. در 8 سال اول مرحله انقلاب و ساختمان سوسیالیستی وظایف انقلابی مان عبارت بودند از : در روستا ها، به پایان رساندن رفرم نظام ارضی فئودالی و سپس تحقق بخشیدن به تعاون روستائی، در شهرها، اجرای تحول سوسیالیستی صنعت و بازرگانی سرمایه داری. در آن موقع وظیفه ما در زمینه ساختمان اقتصادی عبارت بود از بهبود وضع اقتصادی و اجراء نمودن اولین برنامه پنج ساله. چه در امر انقلاب و چه در امر ساختمان ما دارای یک مشی عمومی بودیم که با شرایط عینی منطبق بود و دیگران را کاملاً متقاعد می ساخت. هم چنین مجموعه کاملی از سمت گیریها، اقدامات سیاسی و اسالیبی که منطبق با این مشی باشد دارا بودیم. به این جهت توانستیم کادرها و توده ها را پرورش داده، نظریات آنها را متحد کنیم و کارها نسبتاً خوب پیشرفت می گرد. این را نیز همگی می دانند اما یک مسئله بود: بعلت بی تجربگی مان در زمینه ساختمان اقتصادی، ما بجز کپی برداری از اتحاد شوروی کپی برداری می نمودیم. و بندرت دست به خلاقیت میزدیم. درآن زمان چنین  وضعی لازم بود، ولی در عین حال یک نقطه ضعف به شمار می رفت- فقدان روحیه خلاق، عدم قابلیت برای مستقل و به شکل اتونوم کار کردن، طبیعی است که این وضع نمی بایست بعنوان استراتژی دراز مدت تلقی شود. از سال 1958 سیاست تکیه کردن بر روی کوشش های خود بطور عمده و کمک از خارج گرفتن بعنوان مکمل را پذیرا شدیم در سال 1958 در دومین اجلاسیه هشتمین کنگره حزب ما مشی زیر را پذیرفتیم. "با تمام نیرو تلاش کنیم و پیوسته به پیش برویم تا سوسیالیسم را بر طبق اصل کمیت، سرعت، کیفیت و صرفه جوئی بنا نهیم". کمون های توده ای در همان سال تاسیس شد و شعار " جهش بزرگ به پیش" مطرح گردید. تا مدتی پس از اعلان مشی عمومی برای ساختمان سوسیالیسم ما نه فرصت و نه امکان آنرا داشتیم که مجموعه کاملی از سمت گیریها، اقدامات سیاسی و اسالیب مشخص و منطبق با اوضاع فرموله کنیم زیرا هنوز تجربه ی کافی نبود. در چنین شرایطی کادرها و توده ها از مجموعه ی کاملی از مصالح آموزشی برخوردار نبودند و آنها نمی توانستند از یک پرورش سیستماتیک در باره اقدامات سیاسی که باید بکار ببندند استفاده نمایند. بنابراین رسیدن به وحدت نظر و وحدت عمل حقیقی برایشان غیر ممکن بود. آنها فقط پس از گذشت و پس از کسب تجارب مثبت و منفی، اکنون وضع خوب است زیرا این مصالح را در اختیار داریم، یا در حال ساختن آنها هستیم. باین ترتیب می توانیم با فراست بیشتری انقلاب و ساختمان سوسیالیستی را ادامه دهیم، برای اینکه مجموعه کاملی از سمت گیری ها اقدامات سیاسی و اسالیب مشخص در انطباق با مش عمومی فرموله کنیم. باید اسلوب حرکت از توده ها، بطور سیستماتیک و عمیق آن و تحقیق کردن و به تحلیل تاریخی از تجارب خوب و بد کارمان پرداختن را برگزینیم. فقط در آن زمان است که می توانیم قوانین اشیاء عینی را کشف کنیم قوانینی که ذاتی وجود آنها هستند و زائیده تخیل بشر نمی باشند، و فقط در آن صورت قادر خواهیم بود مقرراتی که با شرایط منطبق باشد را تدوین نمائیم. این یک مسئله بسیار مهم است و من، شما رفقا را به دقت نظر در باره آن دعوت می کنم.
از میان هفت بخش ذیل، صنعت، کشاورزی، بازرگانی، فرهنگ و آموزش، ارتش، دولت و حزب، این حزب است که باید رهبری خود را بر دیگران اعمال کند. بطور کلی، حزب ما فوق العاده است، حزب ما اساساً از کارگران و دهقانان فقیر تشکیل شده است. اکثریت عظیم کادرها یمان خوب اند و همگی با پشتکار کار می کنند. لکن باید اعتراف کرد که هنوز هم مسائلی در حزب مان باقی است، نباید تصور نمود که همه چیز حزب کامل و بی نقص است. در حال حاضر 17 میلیون عضو دارد که تقریباً 80 درصد آنان در سال های 50 پس از تآسیس جمهوری خلق چین به آن پیوسته اند، آنهائی که قبل از تآسیس جمهوری خلق عضو حزب شده بودند فقط 25% اند، از همین 20% نیز آنهائی که قبل از 1930 در جریان سال های 20- عضو حزب شدند، طبق آمارگیری چند سال پیش کمی بیش از 800 نفر بودند. در میان اعضای قدیمی حزب مثل اعضای جدید حزب، بخصوص در میان اعضای جدید- عناصری یافت می شوند که از نظر اخلاقی و سبک کارناباب هستند. آنها فردگرا، بوروکرات، ذهنی گرا و حتی عناصر منحط هستند. برخی قبای کمونیست را به تن می کنند هر چند نماینده طبقه کارگرنبودند بلکه بیشتر نماینده بورژوازی بودند. درون حزب، همه چیز خالص نیست، باید متوجه این مسائل باشیم. وگر نه دچار وارفتگی می شویم.
این چهارمین نکته من بود. میخواستم به شما بگویم که شناخت ما از جهان عینی باید از یک روند کامل عبور کند. در ابتداء میزان شناخت ما صفر و یا ناقص است. ولی در جریان پراتیک مکرر و پس از کسب موفقیت ها و پیروزیها در کار عملی، هم چنین پس از برخورد با دشواریها و وقایع ناخوشایند و بالاخره پس از مقایسه موفقیت ها و ناکامی ها می توانیم تدریجاً به یک شناخت کامل یا نسبتاً کاملی نائل آئیم. در چنین موقعیتی ما دارای ابتکار و آزادی بیشتری بوده و با هوش تر می شویم. آزادی از شناخت نسبت به ضرورت و تغییر جهان عینی میگذرد تنها بر مبنای شناخت از ضروریات است که انسان قادر است آزادی عمل خود را تضمین کند. این است قانون دیالکتیکی آزادی و ضرورت . یعنی قانون حاکم بر موجود عینی. تا زمانی که آنرا نمی شناسیم اعمال ما آگاهانه نیست، بلکه آغشته به کوتاه بینی است. در این مرحله ما نادان هستیم. آیا ما مدت های  زیادی در سال های اخیر مرتکب اشتباه نشده ایم؟
نکته پنجم: جنبش کمونیستی بین المللی.
در این باره من فقط به تذکر کوتاه اکتفا می کنم چه در چین و چه در سایر کشورهای جهان سرانجام بیش از 90% جمعیت به حمایت از مارکسیسم_لنینیسم کشیده خواهند شد بسیاری از مردم در سرتاسر جهان هستند که هنوز فریب احزاب سوسیال دمکرات، رویزیونیسم امپریالیسم و مرتجعین از همه رقم را خورده و هنوز آگاه نشده اند. ولی آنها نیز دیر یا زود کم کم بیدار شده و سرانجام از مارکسیسم لنینیسم پشتیبانی خواهند کرد. مارکسیسم لنینیسم یک حقیقت انسداد ناپذیر است. توده های خلق دیر یا زود دست به انقلاب می زنند. انقلاب جهانی بالاخره پیروز خواهد شد، دیریازود کسانی که اجازه نمی دهند انقلاب کنیم، نظیر شخصیت های کتاب لوسین آقای چائو، آقای تسین و شیطان کاذب خارجی که نمی گذاشت آه کو انقلاب کند- بالاخره نا کام خواهند شد.
اتحاد شوروی اولین دولت سوسیالیستی بود و حزب کمونیست اش بوسیله لنین ایجاد شد. هر چند که رهبری حزب و دولت شوروی، اکنون بوسیله رویزیونیستها غصب شده، به رفقا توصیه می کنم اطمینان راسخ داشته باشند که خلق شوروی توده وسیع اعضای حزب و کادرها خوب هستند وانقلاب می خواهند و تسلط رویزیونیسم طولانی نخواهد بود. امروز یا درآیند، زمان آن چندان مهم نیست، نسل ما و اخلاف ما باید همگی از اتحاد شوروی بیاموزیم، به اشتباه دچار خواهیم شد. ممکن است بعضی ها سئوال کنند: حال که اتحاد شوروی به کام رویزیونیسم افتاده آیا باز هم باید از آن یاد گرفت؟ آنچه ما مورد مطالعه قرار می دهیم چیزهای خوب انسان ها و اعمال اتحاد شوروی، و روشنفکرانی است که با زحمت کشان پیوند یافته اند.
آنچه مربوط می شود به زشتی های انسان ها و اعمال اتحاد شوروی، آنچه مربوط می شود به رویزیونیستهای شوروی ما باید آنها را بمثابه نمونه های منفی در نظر بگیریم از آنها نیز درس بگیریم.
ما باید همیشه از اصل همبستگی انترناسیونالیستی پرولتری دفاع کنیم. ما همیشه پشتیبان ثابت این امر بوده ایم که کشورهای سوسیالیستی و نیز جنبش کمونیستی جهانی باید قاطعانه بر اساس مارکسیسم لنینیسم متحد شوند.
رویزیونیستها از همه قماش دست از سراز ازبر ساختن سیل پرخاش ها به رویمان بر نمی دارند. روش ما این است: بگذارید بدلخواه خود عمل کنند. در لحظه مناسب، آنطور که شایسته است به آنها پاسخ خواهیم گفت. حزب ما به ناسزا شنیدن عادت کرده است. تمام نا سزاهائی را که درگذشته شنیده ایم کنار بگذاریم. امروزه، درخارجه، امپریالیستها، ناسیونالیستهای مرتجع، مرتجعین کشور های مختلف، رویزیونیست ها بما پرخاش می کنند. در داخل کشور چانکایچک بما پرخاش می کند و مالکین ارضی، دهقانان غنی، ضد انقلابیون، عناصر فاسد و راست گرایان نیز چنین می کنند. همیشه اوضاع این چنین بوده و ما نیز عادت کرده ایم: آیا ما منفرد هستیم؟ من که خودم را منفرد احساس نمیکنم. فقط در همین سالن با بیش از 7000 نفر هستم، وقتی بیش از 7000 نفر هستیم چگونه ممکن است منفرد باشیم؟(خنده ها). کشورمان 600 و چند ده میلیون سکنه دارد، خلق مان متحد است. چگونه ممکن است با 600 و چند ده میلیون نفر بودن منفرد باشیم؟ توده های خلق در کلیه کشورها همدوش ما می باشند یا خواهند بود، بنابراین چگونه ممکن است منفرد شویم؟
ششمین و آخرین نکته: تمام حزب و تمامی خلق را باید متحد سازیم.
ما باید عناصر مترقی و عناصر فعال را در درون و برون حزب متحد سازیم و عناصر میانی را متحد کنیم تا عقب مانده ها جلب شوند. باین ترتیب قادر خواهیم شد تمامی حزب و تمامی خلق را متحد سازیم. تنها از طریق تکیه بر چنین وحدتی است که میتوانیم کارمان را بخوبی به پیش ببریم و بر مشکلات فائق آئیم تا ساختمان سوسیالیسم در چین بخوبی انجام پذیرد. متحد ساختن تمامی حزب  و تمامی خلق این مفهوم را می رساند که سمتگیری صریح و محکمی نداشته باشیم. برخی میگویند حزب کمونیست "یک حزب تمام خلقی است"  ولی ما اوضاع را این چنین نمی بینیم. حزب ما حزب پرولتاریا است بخش پیشاهنگ آن است، بخش سلحشور آن که به مارکسیسم لنینیسم مسلح است. ما درکنارتوده های خلق قرارگرفته ایم که بیش از 15% کل جمعیت را تشکیل می دهند. و به هیچ وجه در سمت مالکین ارضی، دهقانان غنی، ضد انقلابیون، عناصر فاسد و راست گرایان که 4تا5 درصد کل جمعیت هستند. قرار نمی گیریم. در سطح بین المللی وضع نیز چنین است : ما میخواهیم با کلیه مارکسیست لنینیست ها  با کلیه خلق های انقلابی، با کلیه خلق های جهان متحد شویم ولی با امپریالیست ها و مرتجعین کشورهای مختلف که بر علیه کمونیسم و بر علیه خلق ها هستند، هرگز. حتی المقدور با این عده نیز مناسبات دیپلماتیک به منظور همزیستی مسالمت آمیز بر اساس 5 اصل بر قرا رخواهیم ساخت. ولی این از همان مقوله وحدت ما با خلق های سایر کشورها نیست. این ها دو چیز متفاوت اند.
برای اینکه تمامی حزب و تمامی خلق را متحد سازم باید دمکراسی را گسترش داده بگذاریم افراد ابراز عقیده کنند. هم در درون حزب و هم در بیرون.
رفقای کمیته های حزب برای استان، ایالت و شهرستان، هر وقت به محل خود مراجعت کردید باید بگذارید مردم ابراز عقیده کنند. ای شما که در این سالن حضور دارید، باید اینطور عمل کنید و آنهائی که نیامده اند نیز باید بهمین روال عمل نمایند. رهبران در کلیه مدارج حزبی باید دمکراسی را پرتو افکن ساخته و بگذارند مردم حرف بزنند. حدود آن چیست ؟ یکی از آنها رعایت انضباط حزبی است، اقلیت باید تابع اکثریت و مجموعه حزب تابع کمیته مرکزی آن باشد. حد دیگر آن ممنوعیت تشکیل فرقه های مخفی است. ما از وجود مخالفت آشکارنمی ترسیم، مافقط از یک اپوزیسیون مخفی شده ترس داریم. این افراد، در مقابل شما حقیقت را نمی گویند بلکه کلمات دروغین و فریبنده بر لب دارند، آنها اهداف واقعی شان را نشان نمی دهند. ولی تا آن حدی که مخالفین انضباط را بزیر پا نمی گذارند و به فعالیت های فراکسیونی زیر زمینی متوسل نمی شوند، ما بآنان اجازه میدهیم عقیده خود را ابراز کنند و حتی اگر مطالب اشتباهی بیان کنند آنها را تنبیه نمی کنیم، مطالب اشتباه آمیز را می توان انتقاد کرد ولی باید بکمک استدلال افراد را قانع نمود. اگر آنها باز هم متقاعد نشدند چه باید کرد؟ باید به آنها اجازه داد نظریاتشان را حفظ کنند.اقلیت، آنزمان که از قطعنامه ها و تصمیمات اکثریت تبعیت می کند، میتواند عقیده مخالف داشته باشد. هم در درون و هم در برون حزب نفع دراین است که به اقلیت امکان داده شود نظر خود را حفظ کند. بعدها، چنانچه این نظریه که بوی امکان حفظ آنرا داده اند اشتباه بود، تغییر عقیده خواهد داد. خیلی وقت ها هم اتفاق می افتد که نظریات اقلیت درست از آب در می آید. تاریخ نمونه های بسیاری در این مورد ارائه می دهد، در ابتداء حقیقت در دست اکثریت قرار ندارد، بلکه در دست یک اقلیت است، مارکس و انگلس بر حق بودند ولی اوایل کار نیز در اقلیت بودند. لنین نیز برای مدت ها در اقلیت قرار داشت. در حزب خودمان نیز با چنین تجربه ای مواجه بوده ایم زمانی که چن دوسیو و مشی انحرافی "چپ" حاکم بود حقیقت جانب اکثریت در ارگان های رهبری قرار نداشت بلکه در دست اقلیت بود. در طول تاریخ، مکاتب متخصصین علوم طبیعت نظیر کپرنیک، گالیله و داروین برای مدت ها مدیدی بوسیله  اکثریت مردم پذیرفته نشد بلکه بعکس اشتباه تصور می شد، آنها نیز درعصر خود در اقلیت قرار گرفته بودند. حزب ما، زمانی که در سال 1921 ایجاد شد، چند ده نفر عضو بیشتر نداشت، این نیز یک اقلیت بود، لکن همین چند ده نفر، حقیقت و سرنوشت چین را تجسم می نمودند.
مایل هستم چند کلمه ای نیز در باره دستگیریها و اعدام ها ابراز کنم. در حال حاضر در حالیکه فقط ده سال از پیروزی انقلاب می گذرد، در حالیکه عناصری از طبقات ارتجاعی سرنگون شده هنوز تجدید آموزش نشده اند و بخصوص برخی از آنان برای بازگشت به قدرت توطئه چینی می کنند، عده ی قلیلی از افراد باید دستگیر و اعدام شوند، بدون چنین اقدامی، ما نمی توانیم خشم خلق را آرام نمائیم یا دیکتاتوری توده ای را استحکام بخشیم. ولی نباید افراد را به سادگی بازداشت کرد و بخصوص بدون رسیدگی کافی به اعدام افراد اقدام نمود. عوامل نامطبوع عناصر فاسدی که در صفوف ما رخنه نموده اند و عناصر منحط وجود دارند، این افراد بر گرده خلق سوار می شوند و بر رویش ادرار می کنند. آنها رفتار مستبدانه دارند و قانون و انضباط را نقض می نمایند. آنها "جوجه چانکایک " ها هستند، باید با این مورد عناصر تسویه حساب کنیم، از میان کسانی که مرتکب جنایات خیلی وخیمی شده اند باید تعدادی را دستگیر و چند نفر را اعدام کنیم، زیرا اگر هیچ کدام از این عناصر را دستگیر و اعدام نکنیم قادر به آرام کردن خشم خلق نخواهیم شد. وقتی می گوئیم "ما نمی توانیم از هرگونه دستگیری و اعدام صرف نظر کنیم" قصدمان همین است، ولی بهیچ وجه قیمت نباید زیاده از حد دستگیر و یا اعدام نمائیم، به هیچ وجه کسانی را که دستگیری و یا اعدامشان کاملاً ضروری نیست، دستگیر و یا اعدام نخواهیم کرد. شخصی هست بنام پان هان نین که معاون شهردار شانگهای بوده است، در قدیم او مخفیانه خود را به کومینگ تانگ تسلیم نموده بود. او یکی از اعضای کمیته مرکزی (حزب کمونیست) بود. در حال حاضر در زندان بسر می برد و اورا نکشته ایم، اگر فردی نظیر پان هان نین را بکشیم و باین ترتیب محدویت مربوط به اعدام ها را حذف کنیم، درآن صورت می بایست کلیه افراد ی را که دارای موقعیت مشابه با او هستند بکشیم، همچنین شخص دیگری بود بنام وانگ چه وی که جاسوس مزدور کومینگ تانگ بود، وقتی که درینآن بسر می برد مقاله ای تحت عنوان "سوسن وحشی" نوشت که در آن انقلاب را به باد حمله گرفته حزب کمونیست را لجن مال می ساخت، او بعدها دستگیر و اعدام شد. اعدام او زمانی اجرا شد که ارتش در حال راه پیمائی بود، این تصمیم بوسیله ارگانهای امنیتی، راساً اتخاذ شد و نه بوسیله کمیته مرکزی، ما بارها از این قضیه انتقاد نمودیم زیرا معتقدیم او نمی بایست اعدام می شد. او یک مآمور مخفی بود، مقالاتی بر علیه ما می نوشت و با لجاجت از توبه کردن خود داری می نمود. بسیار خوب، کافی بود او را همان جا بگذارند و به انجام کار یدی وادار سازند. کشتن او کار خوبی نبود. ما باید حتی الامکان افراد کمتری را دستگیر و اعدام کنیم. اگر قرار باشد افراد را برای آری و نه دستگیر و اعدام کنیم همگی خویش را مورد تهدید احساس خواهند کرد و هیچ کسی جرئت نمی کند حرفی بزند. درچنین جوی دمکراسی زیادی نمی تواند حاکم باشد.
 از طرف دیگر نباید از چپ و راست به دیگران بر چسب بزنیم، برخی از رفقای ما عادت دارند با برچسب های خود بر روی مردم فشار وارد سازند. هنوز دهانشان را باز نکرده اند که باران بر جسب ها نازل می شود، آنها چنان مردم را می ترسانند که دیگر جرئت ابراز عقیده ای ندارند. البته بر چسب زنی ها که همیشه باقی خواهد ماند، آیا یک مشت از آنها در گزارش کنفرانس مان موجود نبود، "اولترا- دسانترالیسم" آیا یکی از آنها نیست؟ لکن نباید به هر بهانه ای به افراد بر چسب زد و این یک و آن دیگری یا هر کسی را به " اولترا-دسانتریالیسم" متهم ساخت، ترجیح می دهیم افراد بدست خود این کلاه ها را بر سرخود بگذارند و برچسب مناسبشان، بهتر است این کار بوسیله دیگران صورت نگیرد. چنانچه کسی چندین بار یک کلاه را به سر گذاشت و مردم با ادامه حمل این کلاه توسط وی موافق نیستند کافی است آنرا از سر بر دارد، این عمل باعث ایجاد یک جو دمکراتیک بسیار خوب خواهد شد،ما توصیه می کنیم از معایب دیگران سود جوئی نشود، بر چسب زده نشود، چماق افراشته نشود، هدف ما این است که مردم را آزاد بگذاریم تا بدون هیچ وحشتی جرئت ابراز عقیده داشته باشند.
ما باید با حسن نیت به کسانی که دچار اشتباهات شده اند و کسانی که به دیگران امکان ابراز عقیده نمی دهند کمک کنیم، ما خواهان آنچنان جوی نمی باشیم که افراد احساس کنند ارتکاب هرگونه اشتباهی جائز نیست و آن اشتباهاتی که ممکن است مرتکب شوند باعث عواقب وخیمی خواهد شد بطوریکه هرگز قابل جبران نیست، وقتی کسی اشتباه کرد، همینکه بخواهد خالصانه خود را اصلاح کند و انتقاد از خود واقعی نماید ما باید با خوشروئی از او استقبال کنیم، زمانی که او دارد اولین و یا دومین انتقاد را از خود می کند، ما نباید انتظار زیادی از او داشته باشیم. هیچ اهمیتی ندارد چنانچه انتقاد از خود او زیاد عمیق نیست. ما باید به او امکان دهیم بیشتر فکر کند و با نیت خوش به او کمک کنیم، هر فردی محتاج کمک دیگران است. ما باید به رفقائی که اشتباه کرده اند در تشخیص اشتباهاتشان یاری نمائیم. اگر کسی صادقانه دست به انتقاد از خود زده و می خواهد خود را اصلاح کند، ما باید او را بخشیده و سیاست اغماض در قبال او اتخاذ کنیم. همینکه کار او در مجموع مثبت است و دارای صلاحیت کافی می باشد، می توانیم او را در مقامی که دارد حفظ کنیم.
 در سخنرانی حاضر، من از برخی پدیده ها انتقاد کردم، همچنین از برخی رفقا بدون اینکه نام آنها را ببرم انتقاد نمودم. مشخص نکردم که این کیست و آن کدام است. درضمیر خودتان متوجه شده و خود را باز خواهید شناخت (خنده ها) در مورد نا رسائی ها و اشتباهاتی که در عرض چند سال اخیر در کارمان صورت گرفته، مسئولیت عمده، قبل از هر کس دیگر، بر دوش کمیته مرکزی است، و در درون کمیته مرکزی قبل از هر کس دیگر خود من مسئولیت دارم، سپس کمیته های حزبی برای استان، شهرداری ها و مناطق خود مختار مسئولند، و در درجه سوم کمیته های ایالتی حزب، چهارم کمیته های شهرستان حزب و پنجم کمیته های حزبی در مؤسسات و کمون ها، بطور کلی هرکسی در این مسئولیت سهمی دارد.
رفقا، پس ازبازگشت به محل خود باید سانترالیسم دمکراتیک را استحکام بخشید، رفقای کمیته های حزبی شهرستان ها باید به کمیته های حزبی کمون ها برای تحکیم این سیستم مساعدت کنند. قبل از هر چیز، ما باید رهبری دستجمعی را بر قرار و یا تحکیم کنیم و دیگر شیوه رهبری زیر را که مدت های زیادی پیاده میشده اجرا نکنیم: " دبیر و اعضای یک کمیته حزبی هر کدام به قسمت کار خودشان بطور جداگانه می پردازند، در این حالت یک مباحثه دستجمعی حقیقی با یک رهبری دستجمعی حقیقی نمی تواند وجود داشته باشد. باید دمکراسی را به پیش برد و افراد را به انتقاد نمودن و به انتقاد گوش دادن تشویق کرد. باید توان پذیرفتن انتقاد ها را داشت، باید ابتکار عمل را بدست گرفت و با انتقاد از خود شروع کرد. هر چیز که ارزش معاینه داشته باشد باید بررسی شود. این کار یک ساعت یا حداکثر 2 ساعت وقت می گیرد. انبان ها خالی می شود، بالاخره آنقدرها هم چیزهای آنچنانی، وجود ندارد، اگر مردم معتقداند این کافی نیست عقیده شان را بخواهید و اگر حرفشان درست بود آنرا بپذیرید، زمانی که به مردم امکان ابراز عقیده میدهید، آیا داشتن موضع فعال بهتر است یا موضع منفعل؟ البته فعال بودن بهتر است( و اگر در موضع منفعل قرار گرفته باشیم چه باید کرد؟ در گذشته شما سبک دمکراتیک نداشته اید و در موقعیت غیر مساعدی قرار گرفتید ولی این مسئله اهمیتی ندارد. بگذارید مردم از شما انتقاد کنند. بگذارید تمام روز و حتی شب ها بجای اینکه برای تماشای نمایش بروید شکایات خود را سر ریز کنند. خواهش می کنم، بیائید اینجا و شب و روز از من انتقاد کنید(خنده ها)، پس از آن من در جائی می روم و می نشینم و با خونسردی در باره آن فکر می کنم بدون اینکه  دوسه شب خواب به چشمانم بیاید. پس از اینکه خوب فکر کردم و ذهن من شفاف شد صادقانه دست به انتقاد از خود میزنم، همچنین خلاصه بگذارید مردم هر چه فکر می کنند بگویند. آسمان بر سرتان خراب نمی شود و شما نیز خراب نمی شوید ولی اگر نگذاشتید آنها عقیده خود را بیان کنند چه می شود؟ در این صورت، شما دیر یا زود و بطور اجتناب پذیر سقوط خواهید کرد.
این تمام مطلبی است که امروز میخواستم به شما بگویم. تم مرکزی بحث  ضرورت اعمال سانترالیسم دمکراتیک، و تجلیل از دمکراسی چه در درون و چه در برون حزب می باشد. من به رفقا توصیه می کنم این مسئله را بدقت بررسی کنند. برخی از رفقا هیچگونه درکی از سانترالیسم دمکراتیک ندارند، برای آنها وقت آن رسیده که باین طرز تفکر و شناخت پیدا کردن نسبت باین مسئله آغاز کنند. اگر بطور تام و تمام دمکراسی را گسترش دهیم، میتوانیم ابتکار توده ها را در درون و در برون حزب به کار انداخته، توده های وسیع خلق که بیش از 95% جمعیت را تشکیل می دهند متحد سازیم. اگر اینکار را بکنیم، کارمان بیش از پیش بهبود یافته و قادر خواهیم شد با سرعت بیشتری بر مشکلات خود غلبه پیدا کنیم. و آرمان ما با زمینه مساعد تری به پیش خواهد رفت.

اثر: مائوتسه دون

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها