تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

کیفیات ویژۀ روند کار در نظام سرمایه داری


در جریان کار که همیشه به شکل اجتماعی خاصی انجام می پذیرد، نیروی کار مصرف می گردد. این شکل اجتماعی همان چیزی است که به عنوان روابط تولید شناخته می شود و این روابط بر شکل مالکیت وسایل تولید مبتنی است. کیفیات خاص روند کار، به این امر بستگی دارد که چه کسی مالک وسایل تولید باشد.

تحت شرایط سرمایه داری، وسایل تولید به سرمایه دار تعلق دارد، در حالیکه کارگر از داشتن آنها محروم است. به این دلیل، کیفیات ویژۀ زیر در روند کار، مشخص کنندۀ نظام  سرمایه داری هستند:

اولاً، کارگر تحت نظارت سرمایه داری که کارش متعلق به اوست کار می کند. سرمایه دار تصمیم می گیرد که چه باید تولید شود، به چه میزان باید تولید شود و با چه روشی باید تولید شود. ثانیاً، نه فقط کارگر متعلق به سرمایه دار است بلکه محصول کار او نیز به سرمایه دار تعلق دارد.

این کیفیات ویژۀ روند کار در نظام سرمایه داری است که کار کارگر را به کاری سنگین، تحمیلی و اجباری تبدیل می کند.

تولید سرمایه داری ترکیبی است از روند تولید ارزش مصرف و روند افزایش ارزش. در یک اقتصاد کالائی، ارزش مصرف نمی تواند بدون تولید ارزش، تولید گردد. وقتی کارگری کالائی می سازد، کار صرف آن کرده است که طبیعت دو گانه و دو پهلو دارد. از طرفی، کار مجسم است و موجب ایجاد ارزش مصرف می گردد. از طرف دیگر، کار مجرد است و موجب ایجاد ارزش کالا می شود.

برای سرمایه دار، تولید ارزش مصرف تنها یک وسیله است برای نیل به هدف. این هدف که محرک و انگیزۀ اصلی تولید سرمایه داری است، تولید ارزش اضافی می باشد. بیائید ببینیم چگونه ارزش اضافی به وجود می آید:

سرمایه دار، هنگام آغاز کار خویش، آنچه را که در تولید مورد نیاز اش است یعنی ماشین آلات، اسباب و ابزار ماشینی، مواد خام، سوخت و نیروی کار را در بازار خریداری می کند. پس از آن، تولید آغاز می شود. ماشین آلات و ابزار ها به کار می افتد، کارگران کار می کنند، سوخت مصرف می شود و مواد خام به محصولات کار تمام تبدیل می گردند.

وقتی کالا آماده شد، سرمایه دار آن را در بازار به فروش میرساند و با پولی که به این ترتیب دریافت می کند، مواد خام، ماشین آلات، نیروی کار و... بیشتری خریداری می کند. به سخن دیگر، سایکل تکرار می گردد. این سایکل را میتوان به شکل زیر نمایش داد:
                     LP

َ M – َ C P -         C  -  M

                   MP
قیمت کالای تمام شده چیست؟

فرض کنیم که یک نفر سرمایه دار صاحب یک فابریکۀ تهیۀ لباس است. وی برای تهیۀ لباس، ماشین های دوختنی و خیاطی، پارچۀ پشمی و لوازم دیگر (آستر، دکمه، نخ و ...) و نیروی کار خریداری می کند. فرض کنید که برای تهیۀ 500 جوره لباس، او 1500 متر پارچۀ پشمی از قرار فی متر 3 دالر مجموعاً به قیمت 4500 دالر خریداری می کند. برای سایر لوازم، هر جوره 3 دالر مجموعاً 1500 دالر صرف می کند. تولید 500 جوره لباس، مقداری استهلاک ماشین آلات خیاطی و هزینه های دیگر (روشنایی، گرما و...) مجموعاً 500 دالر نیز به همراه دارد. هزینۀ مزدور کردن کار (50 کارگر که هر یک روزانه 5 دالر مزد دارند) نیز بالغ بر 250 دالر می گردد.

به این ترتیب سرمایه دار تمام عناصر اساسی و لوازم تولید را تهیه کرده است. مجموع هزینۀ که او برای 500 جوره لباس صرف کرده است به قرار زیر می باشد:

ارزش پارچۀ پشمی...................4500 دالر
ارزش لوازم و تجهیزات.............1500 دالر
ارزش استهلاک وغیره..............500 دالر
ارزش نیروی کار....................250 دالر
مجموع________________6750 دالر

ارزش یکدست لباس برابر (500 / 6750) یعنی 13.5 دالر است.

سرمایه دار در بازار متوجه می شود که لباس های مشابه آنچه وی دارد، هر جوره 13.5 دالر به فروش میرسد. بنابرین او نیز باید لباس ها را به همین قیمت به فروش برساند. نتیجه اینکه سرمایه دار 6750 دالر برای تولید مصرف کرده و پس از فروش کالا های تولید شده، (500 x 13.5) یعنی همان مبلغ 6750 دالر را دریافت کرده است. هیچگونه ارزش اضافی به وجود نیامده و در این جریان، پول تبدیل به سرمایه نشده  است.

پس ارزش اضافی چگونه به وجود می آید؟

نکتۀ اساسی اکنون باید مورد توجه قرار گیرد این است که کارگر ارزش نیروی کار خود را نه در طول یک روزانۀ کامل کار[1]، بلکه در طی بخشی از روزانۀ کار مثلاً در مدت 5 ساعت بوجود می آورد. ولی سرمایه دار وی را مجبور می سازد که در روز بیش از پنج ساعت کار کند. سرمایه دار ارزش نیروی کار را بر حسب روز پرداخته است و مالک ارزش مصرف تولید شدۀ کالای مزبور در طول تمامی روزانۀ کار، می باشد. به همین دلیل، وی کارگر را مجبور می کند که روزانه 8 ساعت یا 10 ساعت یا حتی بیشتر از آن کار کند. طولانی کردن مدت کار روزانه موجب می شود که کارگر ارزشی بیش از ارزش کالائی که تحت عنوان نیروی کار فروخته است، تولید کند.

فرض کنیم سرمایه دار کارگر را مجبور می کند به جای 5 ساعت در روز 10 ساعت کار کند. طی 10 ساعت کار، کارگران (که در مثال ما 50 نفر اند) وسایل تولید را دو برابر بیش از مورد قبل به کار برده و حاصل کار شان دو برابر دفعۀ پیش یعنی 1000 جوره لباس خواهد بود.

اکنون بیائید در این مورد هزینه هائی را که سرمایه دار صرف کرده است بررسی نمائیم:

ارزش پارچۀ پشمی....................9000 دالر
ارزش سایر وسایل و تجهیزات.......3000 دالر
ارزش استهلاک........................1000 دالر
ارزش نیروی کار ...................250 دالر
مجموع__________________13250 دالر

در یک روزانۀ کار 10ساعته، کارگران 1000 جوره لباس تولیده کرده اند، از فروش آنها در بازار (13.5) دالر معادل 13500 دالر عاید سرمایه دار می گردد. او با 13250 دالر که سرمایه گذاری کرده، 13500 دالر دریافت داشته است. مبلغی که در بدو امر سرمایه گذاری شد، 250 دالر افزایش یافته است. این 250 دالر ارزش اضافی است. در این جریان، پول به سرمایه تبدیل شده است.

تحصیل ارزش اضافی با این واقعیت تبیین می گردد که کارگران ساعاتی بیش از آنچه برای تولید ارزش نیروی کار که فروخته اند لازم بوده، کار کرده اند. نتیجه اینکه، ارزش اضافی حاصل استثمار طبقۀ متکی به نیروی کار به وسیلۀ سرمایه داران است.

استثمار انسان به وسیلۀ انسان، بدعت سرمایه داری نیست، این امر مدت ها پیش از این نظام وجود داشته است. در جوامع برده داری و فیودالی، کار برده ها، سرف ها و دهقان ها آشکارا کار اجباری بود و استثمار آنان پنهان یا استتار نمی شد.

لیکن در نظام سرمایه داری، امور به صورت دیگر جریان دارند. در اینجا کارگر دیگر شخصاً وابسته نیست، او به یک سرمایه دار خاص و معین تعلق ندارد. بنابرین، سرمایه دار نمیتواند او را مجبور به کار کند. لیکن او نه وسایل تولید دارد و نه اسباب معاش و مجبور است نیروی کار خود را به فروش برساند. گرسنگی کارگر را وادار می سازد که برای سرمایه دار کار کند. به این دلیل است که نظام کار مزدوری یک نظام بردگی مزد می باشد.

در نظام سرمایه داری، خصلت اجباری کار استتار شده است. کارل مارکس پس از افشای راز استثمار سرمایه داری، قانون اصلی اقتصادی وجه تولید سرمایه داری را کشف کرد. وی نوشت: "تولید ارزش اضافی، قانون مطلق این وجه تولید است."

قانون ارزش اضافی به ما امکان میدهد که کلیۀ جریانات و پدیده هائی را که در جامعۀ سرمایه داری رخ میدهد باز شناخته و تشریح کنیم. قانون مزبور، طبیعت استثماری این وجه تولید را بر ملا میسازد. این قانون، مبین تشدید رقابت و هرج و مرج تولید سرمایه داری، فقر روز افزون زحمتکشان، بیکاری رو به افزایش و عمیق تر شدن و شدت گرفتن کلیۀ تضاد های نظام سرمایه داری است.

ادامه دارد...


[1] - این اصطلاح را به معنای مجموعۀ ساعاتی که در هر روز یک کارگر باید کار کند، به کار برده ایم.

نیروی کار به عنوان یک کالا، ارزش و ارزش مصرف آن


نیروی کار، حاصل تراکم و مجموع توانائی های جسمی و روانی انسان است که در تولید ثروت آن را به کار می برد. در هر جامعه، نیروی کار عنصر اساسی تولید است. ولی با این وجود، نیروی کار فقط در نظام سرمایه داری یعنی وقتیکه زحمتکشان از وسائل تولید و اسباب معاش بی بهره باشند، به صورت یک کالا در می آید. در چنین شرایطی تنها چیزی که زحمتکشان میتوانند به بازار عرضه نمایند، نیروی کار شان است.

نیروی کار، مانند هر کالای دیگر باید ارزش مصرف و ارزش داشته باشد و عملاً هم دارد. ارزش نیروی کار، مانند آنچه در مورد سایر کالا ها دیدیم، از روی زمان کار اجتماعاً لازمی که برای تولید آن صرف شده است، تعیین می شود. توانائی انسان به انجام کار را نیروی کار گویند. این نیروی کار، تنها زمانی که صاحب آن زنده باشد وجود دارد، و یک کارگر برای زنده بودن و برای دوام و بقاء خود نیازمند مقدار معینی وسایل و اسباب معاش است. در نتیجه ارزش نیروی کار، با ارزش اسباب معاشی که کارگر برای گذران خود به آنها احتیاج دارد، تعیین می گردد.

کمیت و کیفیت اسباب ضروری معاش برای کارگر در هر کشور به عوامل چندی بستگی دارد. مانند سطح تکامل و توسعۀ اقتصادی، شرایطی که تحت آن شرایط طبقۀ متکی به نیروی کار شکل گرفته است، طول زمانی که طی آن این طبقه در راه مصالح خود مبارزه کرده است و میزان پیروزی این مبارزه.

ارزش نیروی کار متضمن ارزش آندسته از نیازمندی های اجتماعی و فرهنگی طبقۀ مزبور نیز است که در یک کشور معین و طی دورۀ تاریخی معینی رشد و تکامل یافته اند. کارل مارکس خاطر نشان می سازد که: "بنابر این در تعیین ارزش نیروی کار، بر خلاف سایر کالا ها، یک عنصر تاریخی و اخلاقی نیز دخالت دارد."

نیروی کار به وسیلۀ خانوادۀ کارگر پیوسته تهیه و تأمین می گردد. به این دلیل ارزش نیروی کار بایستی شامل ارزش اسباب معاش لازم برای اعضای خانوادۀ کارگر نیز باشد.

گذشته از همۀ اینها، کارگر متخصص و مجرب از مادر متولد نمی شود، برای داشتن کاریکه با مهارت و تخصص همراه باشد، باید هزینۀ صرف تعلیم کارگر شود. ارزش کار، شامل این هزینه نیز است. به عبارت دیگر، ارزش نیروی کار، از روی ارزش مایحتاج حیاتی که برای تأمین نیروی جسمی کارگر در یک کشور معین و برای رفع نیازمندی های اجتماعی و فرهنگی او و خانواده اش و جهت کسب شرایط لازم برای کار، مورد نیاز است تعیین می گردد. ارزش نیروی کار که بر حسب پول بیان شده باشد، قیمت نیروی کار است. در نظام سرمایه داری مزد ها، قیمت نیروی کار هستند.

نیروی کار، به عنوان یک کالا دارای یک ارزش مصرف نیز می باشد که عبارتست از قابلیت و استعداد کارگر در طی روند کار، برای ایجاد ارزش که ارزش نیروی کارش بیشتر باشد. این خصوصیت نیروی کار است که سرچشمۀ ارزش اضافی یعنی آن چیزی است که مورد نظر سرمایه داران می باشد.

اکنون ببینیم چگونه ارزش اضافی با مصرف نیروی کار بوجود می آید و چگونه سرمایه دار، خود را به ثروت و مکنت میرساند.

ادامه دارد...

تسعیر پول به سرمایه


پول به خودی خود سرمایه بوجود نمی آورد. پول مدت درازی پیش از سرمایه داری وجود داشته است ولی تنها در مرحلۀ معینی از تکامل تولید کالائی، به سرمایه تسعیر شده است. پیش از سرمایه داری، گردش کالا که میتوان آن را با فرمول زیر نمایش داد، وجود داشته است:

(کالا – پول – کالا) C- M - C

یعنی فروش یک کالا، به منظور خرید کالای دیگر صورت می گرفته است. لیکن گردش سرمایه با فرمول دیگری نمایش داده می شود. به اینقرار:

(پول – کالا – پول ) َM-C-M
یعنی خرید به منظور فروش

فرمول C- M – C، نمایندۀ تولید کالائی ساده است. در این حالت یک کالا در ازای کالای دیگر به وساطت پول مبادله می گردد. پول تنها به عنوان یک واسطۀ مبادله عمل می کند، این پول سرمایه نیست. هدف از  مبادلۀ کالا روشن است. مثلاً یک بوت دوز، بوت های را که ساخته است به منظور خرید نان، به فروش می رساند. مفهوم این امر آن است که یک ارزش مصرف با ارزش مصرف دیگری مبادله شده است.

لیکن فرمول َM-C-M خصلت کاملاً جداگانه ای دارد. در اینجا پول نقطۀ عزیمت است و به عنوان وسیله ای برای انجام یک خرید که این خرید به منظور فروش صورت گرفته است به کار میرود، یعنی پول در اینجا به عنوان سرمایه کار میکند. سرمایه دار با پول خود کالا های معینی را به منظور تبدیل مجدد آنها به پول خریده است. در این مورد، نقطۀ عزیمت و نقطۀ خاتمه هر دو یک حالت دارند: سرمایه دار در آغاز عمل پول داشت و در پایان نیز پول دارد.

اما اگر در پایان عمل، سرمایه دار همان مبلغ پولی را که در آغاز داشت، داشته باشد، گردش سرمایه بی نتیجه خواهد بود. منظور از وجود سرمایه تماماً همین است که پس از گردش، پولی بیشتر از آنچه در آغاز وجود داشت، بدست آید. هدف نهائی از کلیۀ فعالیت های سرمایه دار، استخراج سود است به این دلیل، گردش پول در شرایط سرمایه داری، توسط مارکس در فورمولی که آن را فرمول عمومی سرمایه نامیده است، به ترتیب زیر نمایش داده می شود:

َM-C-M

که در آن َM نمایندۀ پول اصلی است به اضافۀ افزایشی معین. مارکس این افزایش یا پول اضافه بر مبلغ اصلی را ارزش اضافی می نامد و حرف (S) را برای نشاندادن ارزش اضافی به کار می برد.

سرمایه داران از پول نه به عنوان یک واسطه در گردش کالا، بلکه به عنوان یک وسیلۀ تحصیل سود و کسب ثروت استفاده می کنند.

این گردش پول در نظام سرمایه داری دور بی پایانی است که طی آن پول خاصیت افزایش پذیری پیدا می کند. ارزش خود افزا، یا ارزشی که ارزش اضافی به همراه می آورده، سرمایه نامیده می شود.

پس ببینیم این افزایش سرمایه چگونه صورت می گیرد؟ آیا ممکن است این افزایش در حوزۀ گردش، حین انجام معاملات خرید و فروش صورت گرفته باشد؟ اگر چنین بیندیشیم، خطا کرده ایم. زیرا این معاملات (در حوزۀ گردش) صرفاً نوعی مبادلۀ مقادیر مساوی، یعنی مبادلۀ ارزشهائی است که دارای مقدار مساویند. با این وجود، اگر کلیۀ فروشندگان بتوانند کالا های خود را فرضاً ده درصد بیش از ارزش آنها به فروش رسانند، در موردی که آنها خود خریدار باشند، مجبورند همان ده درصد را به فروشندگان برگردانند. به این ترتیب، صاحبان کالا آنچه را که به عنوان فروشنده به دست می آورند، به عنوان خریدار از دست میدهند. در حالیکه عملاً واقعیت آنست که برای کلیۀ سرمایه داران برای تمامی طبقۀ سرمایه دار، افزایش سرمایه به دست می آید.

اما در این باره سوالی پیش می آید که چگونه سرمایه دار، که کالا ها را به ارزش خود میخرد و می فروشد، قادر به استخراج ارزش اضافی خواهد بود؟

فرمول عمومی سرمایه شامل دو عنصر است: پول و کالا. در نتیجه، افزایش ارزش تنها با تغییراتی که در مورد پول یا در مورد کالا ممکن است پیش آید، امکان پذیر می گردد. با این وجود، پر واضح است که پول به خودی خود نمی تواند ارزش خود را تغییر داده و افزایشی حاصل نماید. مفهوم این امر آنستکه سر چشمۀ افزایش ارزش را باید در کالا ها جستجو کرد.

برای آنکه پول به سرمایه تسعیر گردد، سرمایه دار باید کالائی را در بازار بیابد که وقتی به کار رفت، ارزشی بیشتر از آنچه در عمل دار است بوجود آورد. این کالا، نیروی کار است.


ادامه دارد...

شرایط پیدایش نظام سرمایه داری


ایدئولوگ های بورژوازی، تاریخ پیدایش نظام سرمایه داری را قلب کرده و در مقام توجیه، توزیع غیر عادلانۀ ثروت در جوامع مزبور و اینکه چرا جامعه به فقیر و غنی تقسیم شده است، نظراتی ابراز میدارند که به افسانه بیشتر شبیه است. آنان ادعا میکنند که از زمان های بسیار دور، جهان از افرادی که دارای خصلت های گوناگون بوده اند، تشکیل میشده است: برخی صنعتکار و صاحب عقل معاش، و بقیه سست و تنبل. رفته رفته دستۀ اول، انواع ثروت را روی هم انباشته، در حالیکه دستۀ دوم، همانی که همیشه بودند، یعنی فقیر و بی چیز، باقی ماندند. توضیح و تشریح منشاء نظام سرمایه داری به این شکل، ارتباطی با واقعیات ندارد.

برای پیدایش نظام سرمایه داری، دو شرط اساسی مورد نیاز است: نخست وجود افرادی که از آزادی شخصی برخوردارند ولی نه وسایل تولید دارند و نه اسباب معاش و بنابرین باید نیروی کار خود را بفروشند، دوم تمرکز وسایل تولید و مقادیر کلان پول در دست برخی از افراد.

این دو شرط در داخل نظام زمینداری، طی روند تشکیل طبقاتی که بین تولید کنندگان جزء کالا در حال تکوین بود، فراهم آمد. استقرار وجه تولید سرمایه داری، با اعمال خشن ترین شیوه های تحمیل و اجبار، که توسط زمینداران، بورژوازی نو خاسته و سازمان های دولتی به عمل می آمد، تسریع گردید.

در روندی که به نام انباشت ابتدائی شناخته می شود، جریان ایجاد شرایط لازم برای پیدایش نظام سرمایه داری مورد بحث است. کارل مارکس می نویسند: "انباشتگی ابتدائی چیزی جزء روند تاریخی جدا شدن تولید کننده از وسایل تولید نیست."

این روند، ماقبل تاریخ نظام سرمایه داری را تشکیل میدهد، بهترین نمونه و بارزترین شکل انباشت ابتدائی سرمایه در انگلستان، که اشراف ملاک به زور زمین های عمومی را از دست دهقانان در آورده و حتی آنانرا از خانه هایشان بیروند راندند، شکل گرفت. اشرافیت فیودال، زمین هائی را که دهقانان گرفته  بودند به چراگاه های گوسفند تبدیل کرده یا به زارعین اجاره دادند. در آن زمان چون صنعت نساجی در حال رشد بود، پشم تقاضای بسیار زیادی داشت.

بورژوازی نو پا و طالب قدرت، حتی تا حد تصاحب اموال دولتی و غارت اموال کلیسا نیز پیش رفت. تعداد کثیری از مردم که از وسایل معاش محروم شده بودند به صورت دوره گردان خانه به دوش، گدایان و راهزنان در آمدند. مقامات دولتی علیه کسانیکه از زمین خود محروم شده و سعی داشتند اموال خود را حفظ نمایند، قوانین ظالمانه ای منتشر ساختند. مثلاً در انگلستان این قوانین به "قوانین خونین" معروف گردید. این مردم بی خانمان و غارت زده، به ضرب شکنجه و شلاق با داغ هائی که با آهن گداخته به آنها میزدند، برای کار به کارگاه هائی تولیدی سرمایه داری رانده میشدند.

با این اخراج اجباری دهقانان از زمین دو نتیجه به دست آمد: نخست، زمین به مالکیت خصوصی گروه نسبتاً معدودی از اشخاص در آمد. دوم، خیل عظیمی از کارگران مزدور برای امور صنعتی تأمین گردید.

به این ترتیب، نخستین شرط اساسی برای پیدایش سرمایه داری، یعنی وجود توده ای از مردم بی چیز، برخوردار از آزادی شخصی، ولی محروم از وسایل تولید و اسباب معاش، بوجود آمد.

کارل مارکس به روش های اساسی زیر برای انباشته شدن ثروت کلانی که در تشکیل فابریکه های تولیدی بزرگ سرمایه داری مورد نیاز بوده است، اشاره می کند:
1-     نظام استعماری - غارت و به بردگی کشیدن خلق های عقب ماندۀ امریکا، آسیا و افریقا،
2-     نظام مالیاتی – ایجاد انحصار ها و روش های دیگر برای تصاحب بخشی از مالیات های تحمیل شده به مردم،
3-     نظام حمایتی – حمایت دولت برای پیشرفت و تکامل صنایع سرمایه داری، و
4-     شیوه های ستمگرانۀ استثمار،

به این ترتیب، انباشت ابتدائی، به پیدایش خیل عظیم کارگر که از وسایل تولید محروم بودند، و همچنین انباشته شدن ثروت بیکرانی در دست معدودی از افراد منتج گردید.


ادامه دارد...

طلا و پول کاغذی، تورم


پول کاغذی از کاغذ های که به وسیلۀ دولت منتشر و در مواردی مانند واسطۀ گردش و وسیلۀ پرداخت جانشین و نمایندۀ طلا می باشد، تشکیل شده است. در عمل پول کاغذی خود بنفسه دارای هیچگونه ارزشی نمی باشد و بنابر این نمی تواند مقیاس ارزش کالا ها قرار گیرد.

پول کاغذی نخستین بار به سال 1690 در امریکا منتشر شد. در روسیه پول، پول مزبور برای نخستین بار در سال 1769 پیدا شد. اگرچه پول های بسیار منتشر شده اند، با این وجود پول های مزبور هنوز فقط برای نمایش ارزش مقدار طلای لازم در گردش کالا ها به کار میروند.

چنانچه پول کاغذی برابر مقدار طلای لازم برای تأمین گردش منتشر گردد، قدرت خرید آن با قدرت خرید پول طلا برابر خواهد بود. ولی معمولاً دولت بورژوائی پول کاغذی اضافی منتشر می کند، زیرا به عنوان یک قانون، در آمدش کمتر از خرج آنست. این امر مخصوصاً در زمان جنگ ها، بحران ها و سایر حوادث نابهنگام، بیشتر به چشم میخورد و نتیجه این است که ارزش پول کاغذی کاهش می یابد. به مثال زیر توجه کنید:

فرض کنیم برای تأمین گردش کالا ها، 5000 ملیون سکۀ طلا، هر یک به ارزش یک دالر مورد نیاز است. دولت 500 ملیون دالر کاغذی در گردش کاغذی در گردش قرار داده است، یعنی هر دالر کاغذی معرف یک سکۀ طلا است. اکنون فرض کنید گردش کالا ها به همان صورت باقی بماند، اما دولت 5000 ملیون دالر کاغذی دیگر منتشر سازد. اکنون هر دو دالر کاغذی معرف یک سکۀ طلا است، اما با این دو دالر، شخص فقط همان مقدار کالا میتواند بخرد که قبلاً میتوانست با یک دالر طلا بخرد. به این ترتیب ارزش پول کاغذی پائین آمده یعنی قدرت خرید آن کاهش یافته است. این روند، تورم نامیده می شود. تورم موجب می گردد افزایشی در قیمت کالا ها پدید آید. لیکن اگر مزد ها و در آمد های کارگران در کشور های سرمایه داری احیاناً افزایشی هم حاصل نماید، این افزایش به همان سرعتی نیست که قیمت ها بالا میروند. به این دلیل این کارگرانند که بیش از همه مصائب تورم را متحمل می شوند.

سپس مرحله ای میرسد که تورم منجر به تخریب عمیق اقتصاد کشور می شود. برای اعادۀ وضع طبیعی گردش پول، روش های مختلفی موجود است. یکی از روش های اصلاح پول، تعویض پولی است که دچار کاهش ارزش گردیده با مقدار کمتری از یک نوع پول تازه.


ادامه دارد...

رقابت و هرج و مرج تولید


آنجا که مالکیت خصوصی حاکم است، تولید کالا ها خودبخود صورت می گیرد. هیچ نهاد اجتماعی برای آنکه به تولید کنندگان نشان دهد چه نوع کالا و به چه میزان باید تولید کنند، وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد. کار فرمایان خصوصی و زارعین تولید خود را با پیشه وران یا مصرف کنندگان دیگر هماهنگ نمی سازند؛ آنچه حاکم است هرج و مرج یعنی نبود طرح و برنامه ریزی و فقدان نظم در تولید است.

هرج و مرج تولید، با رقابت، با کشمکشی سخت و ناگوار بین تولید کنندگان خصوصی کالا بر سر شرایط بهره زاتر تولید و فروش و بر سر حداکثر ممکن سود، تشدید می گردد.

رقابت و هرج و مرج تولید یک قانون تولید کالائی مبتنی بر مالکیت خصوصی است. هر تولید کنندۀ کالا اعم از دهقان، صنعتگر، دستکار یا سرمایه دار (البته سرمایه دار خود کالا ها را تولید نمی کند ولی عمل و وضع او در بازار، مانند یک تولید کنندۀ کالا است) سعی دارد حداکثر ممکن سود را از فروش کالای خود به دست آورد، ولی قادر نیست دقیقاً پیش بینی کند که وضع تقاضا در مورد او چگونه است. تنها این را میداند که آن کالا قبلاً تقاضای زیادی داشته و می کوشد هر چه بیشتر تولید کند. اما تولید کنندگان دیگر کالا نیز به همین ترتیب عمل می کنند. در نتیجه هر یک با ریسک و به اتکاء شانس عمل می کند و اغلب اتفاق می افتد که از یک کالا بسیار بیش از آنچه مورد تقاضای جامعه است، تولید شود.

پس در جامعه ایکه مالکیت خصوصی حاکم است، چه چیزی تولید را تنظیم می نماید؟ در یک چنین جامعه ای تولید به وسیلۀ قانون ارزش تنظیم می گردد.

قانون ارزش یک قانون اقتصادی تولید کالائی است که تحت اثر آن، مبادلۀ کالاها، به تناسب مقدار کار اجتماعاً لازمی که در تولید آنها صرف شده است، انجام می شود. به سخن دیگر مفهوم قانون ارزش این است که یک کالا با کالای دیگر، به تناسب ارزش خود مبادله می شود، یعنی کالا های مبادله شده، دارای یک مقدار مساوی کار اجتماعاً لازم بوده و معادل یکدیگر اند. در نتیجه، قیمتی که (یادآوری می کنیم که قیمت بیان پولی ارزش است) برای یک کالا پرداخت می گردد، باید با ارزش کالای مزبور متناسب باشد. اما در عمل قیمت های کالا ها تحت تاثیر عرضه و تقاضا بیشتر یا کمتر از ارزش آنهاست. این واقعیت را همه میدانند که هر چه از کالائی کمتر در بازار باشد و هر چه تقاضا بیش از عرضه باشد، قیمت بیشتر خواهد بود و بالعکس. حال، آیا با در نظر گرفتن این کیفیات، میتوان منکر عمل قانون ارزش شد و میتوان ادعا کرد قانون ارزش، جای موثر نیست؟ نه، تاثیر و عمل هر قانون پس از آزمایش تعداد زیادی از نمونه های عملی قابل درک است. اگر قیمت های مختلفی که طی یک دورۀ طولانی برای هر کالا پرداخت شده اند را مورد تحلیل قرار دهیم، در خواهیم یافت که نوسانات قیمت در بالا، یا پائین ارزش، چنان با یکدیگر خنثی می شوند که به طور متوسط قیمت ها بر ارزش منطبقند.

علیرغم بی نظمی و هرج و مرج تولید که در جامعۀ کالائی مبتنی بر مالکیت خصوصی وسایل تولید حاکم است، گاهگاهی یک حالت تعادل یا تناسب صحیح بین رشته های گوناگون تولید بر قرار می گردد. اقتصاد کالائی این توازن را مدیون قانون ارزش است که تنظیم کنندۀ تولید بوده و به وسیلۀ رقابت، در بازار عمل می کند. انگلس خاطر نشان می سازد که " رقابت با به کار انداختن قانون ارزش تولید کالائی در جامعۀ تولید کنندگانی که کالا های خود را مبادله می کنند، به این وسیله یگانه سازمان و ترتیب تولید اجتماعی را که در شرایط مزبور، ممکن است، فراهم می سازد. این تنها با کم یا زیاد ارزیابی شدن فرآورده هاست که به تولید کنندگان انفرادی کالا بالاجبار فهمانده می شود که جامعه به چه چیز هائی و به چه میزان نیازمند است یا نیست."

تأثیر قانون ارزش در تولید کالائی مبتنی بر مالکیت خصوصی وسایل تولید به ترتیب زیر بروز میکند:

1-     قانون ارزش خود به خود توزیع وسایل تولید و کار را بین رشته های گوناگون تولید، تنظیم می نماید. تقسیم اجتماعی کار، نیازمند وجود رابطۀ نسبی و کمی معینی بین رشته های گوناگون تولید است. بدون یک چنین نسبتی تولید صورت نخواهد گرفت. نوسانات قیمت و کاهش و افزایش بهره زائی تولید که از آن ناشی می شود، موجب می گردد که وسایل تولید و کار، زمانی به سوی رشتۀ تولیدی خاصی جریان یافته و زمانی دیگر از آن رشته به خارج جریان یابند.

بیائید عبارتی روشن و زیرکانه از کتاب "م. ایلین" را تحت عنوان "سرگذشت طرح بزرگ" برای نشان دادن این مطلب، نقل کنیم. نویسنده در این قسمت تصویر گویائی از چگونگی عمل قانون ارزش در تنظیم تولید کالا، به خصوص تولید سرمایه داری کالا، بدست میدهد.

ایلین می نویسد: "فرض کنیم که آقای فوکس مبلغی پول، فرضاً یک ملیون دالر به چنگ آورده است. وی میداند پول نباید راکد بخوابد. آقای فوکس روزنامه ها را میخواند، از رفقایش مشورت میخواهد، مباشرینی می گیرد.

این کارگزاران هشیار از بام تا شام اینطرف و آنطرف شهر میدوند و سوالات زیرکانه و ورندانه ای میکنند. میخواهند بفهمند آقای فوکس با پولش چه باید بکند. سر انجام زمینۀ جالبی برای سرمایه گذاری پیدا می شود. کلاه! کلاه بازار گرمی دارد، چون وضع زندگی مردم رو به بهبود است. آقای فوکس دست به کار ساختن یک فابریکۀ کلاهدوزی می شود. همین فکر آقای فوکس و آقای کروکس و آقای کنوکس را نیز به طمع می اندازد. یکدفعه همه با هم به این فکر میافتند و همه شروع به ساختن فابریکۀ کلاهدوزی میکنند. در عرض 6 ماه مملکت صاحب چندین فابریکۀ کلاهدوزی تازه می شود که دوکان ها را لبریز از کلاه میکنند، تا جائیکه در گدام ها نیز جای برای سوزن انداختن وجود ندارند. فریاد کلاه! کلاه! در اعلانات تجارتی و آگاهی های روزنامه ها بلند است و فابریکه ها در تولید هر چه بیشتر کلاه سخت در رقابت اند.

حالا وقت آن می رسد که آنچه آقایان فوکس، کنوکس و کروکس پیش بینی نکرده اند، اتفاق افتد. مردم دیگر کلاه نمی خرند. آقای کنوکس قیمت ها را 20 درصد پائین می آورد، آقای کروکس 40 درصد قیمت ها را پائین می آورد و آقای فوکس هم فقط برای اینکه از شر کلاه ها راحت شود، آنها را به ضرر می فروشد. اما بازهم فروش در حال کاهش است.

سر انجام روزی میرسد که آقای فوکس کار را متوقف کرده و فابریکۀ خود را بسته می کند. دو هزار کارگر، بیکار و به امید خدا رها می شوند. روز بعد آقای کنوکس هم همین کار را می کند. یک هفته بعد، تقریباً تمام فابریکه های کلاهدوزی بسته شده و هزاران کارگر بیکار می شوند. ماشین آلات نو را پوششی از زنگ می پوشانند. فابریکه ها قطعه قطعه به فروش می رسند.

یکی دو سال می گذرد، کلاه هائی که از آقای کنوکس، فوکس و کروکس خریده شده کهنه می شوند، مردم باز شروع به خرید کلاه میکنند. موجودی کلاه ها در دوکان ها فروکش می کند، جعبه های کلاه های گرد گرفته در قفسه های بالا، پائین می آیند. کلاه دچار کمبودی می شود، قیمت های کلاه بالا میرود، این بار آقای فوکس در کار نیست؛ اما فرضاً آقائی به نام دودل پیدا می شود که در کار تهیۀ کلاه ولخرجی می کند. تاجران زرنگ و طماع دیگری چون آقای پودل، آقای فودل و آقای نودل هم به همین  فکر افتاده اند و داستان باز از سر گرفته می شود."

2-     قانون ارزش، تولید کنندگان مستقل و خصوصی کالا را به اقدام در تکامل نیرو های مولده وادار می سازد. میدانیم که مقدار ارزش یک کالا به وسیلۀ کار اجتماعاً لازمی که با کالا همراه است،  تعیین می گردد. تولید کنندگانی که از تکنالوجی پیشرفته تری استفاده کرده و تولید آنها سازمان یافته تر بوده و نظایر اینها، کالا های خود را با هزینه ای کمتر از هزینۀ اجتماعاً لازم تهیه می کنند. لیکن کالای مزبور، به قیمت هائی که بنابر مقدار کار اجتماعاً لازم تعیین شده اند، به فروش میرسند. نتیجه اینکه اینگونه تولید کنندگان، به پولی اضافی دست یافته و صاحب ثروت می شوند. این امر بقیۀ تولید کنندگان را وامیدارد که آنان نیز در کارگاه های خود، دست به اصلاحات فنی بزنند. به این طریق امور فنی پیشرفت حاصل کرده و نیرو های مولدۀ جامعه تکامل می یابند.

3-     در شرایط معین، تاثیر قانون ارزش منجر به پیدایش و تکامل روابط سرمایه داری می شود. نوسانات خود به خودی قیمت ها در اطراف ارزش حقیقی، موجب تشدید عدم تساوی اقتصادی و مبارزه بین تولید کنندگان کالا می گردد. مبارزۀ رقابت آمیز سر انجام به ورشکستگی برخی از آنها می انجامد در حالیکه بقیه صاحب ثروت می شوند.

عمل قانون ارزش، به تشکیل طبقات بین تولید کنندگان کالا و تفکیک آنان به بورژوازی و طبقه ای که تنها به نیروی کار خود متکی است، منجر شده و موجب تراکم بخش روز افزونی از تولید اجتماعی در دست سرمایه داران و بی خانمان شدن بقیه می گردد.


ادامه دارد...

خرافۀ کالا پرستی یا فیتیشیسم کالا


قبلاً ثابت کردیم که کار هر تولید کنندۀ کالا، در حالیکه ماهیتاً اجتماعی است، به شکل کار خصوصی پدیدار می شود. طبیعت اجتماعی کار، مناسبات اجتماعی بین تولید کنندگان کالا و وابستگی متقابل آنها به یکدیگر، تنها در بازار که کالا ها مبادله می گردند، فاش و آشکار می شود.

به نظر اینطور می آید که اینجا نه دیگر افراد انسان، بلکه کالا ها هستند که با یکدیدگر داخل در روابطی می شوند. در چنین شرایطی کالا ها حامل و ناقل روابط اجتماعی افراد مردم می باشند. چیزی که به وسیلۀ یک تولید کنندۀ کالا ساخته شده، به محض اینکه به بازار رسید و با کالا های دیگر داخل روابطی شد، دیگر از تبعیت صاحب خود، خارج می گردد. کالای مزبور از این پس، موجودیت مستقلی را آغاز می کند. موجودیتی بسیار دمدمی و متغیر. امروز ممکن است شخص در نتیجۀ فروش یک جوره بوت 20 دالر دریافت کند و فردا 15 دالر و روز بعد از آن معلوم شود که بوت ابداً فروش ندارد. معهذا بعداً باز موقعی خواهد رسید که مردم دنبال بوت بدوند و در ازای خرید یک جوره بوت حاضر به پرداخت پول گزافی باشند.

این زندگی مستقل و کاملاً دستخوش تصادف کالا در بازار، موجب می شود که مردم تصور کنند کالا دارای کیفیات خصای است، در حالیکه چنین خصوصیاتی ذاتاً در کالا وجود ندارد.

هر جا عملاً روابط اجتماعی تولید وجود داشته باشند، مردم فقط شاهد روابط بین اشیاء خواهند بود. روابط آنان با یکدیگر در ورای روابط بین اشیاء پنهان است.

این قلب ماهیت روابط تولیدی را که برای یک اقتصاد کالائی مبتنی بر مالکیت خصوصی وسایل تولید، امری طبیعی به شمار می آید. کارل مارکس این حالت را خرافۀ کالا پرستی یا فتیشیسم نامید.

با تکامل تولید کالائی، خرافۀ کالا پرستی تشدید و توسعه می یابد. وقتی پول پیدا شد، خرافۀ مزبور به کاملترین شکل خود، یعنی خرافۀ پول پرستی، در آمد.

همه چیز با طلا قابل خرید است و این در نظر مردم به صورت یک خاصیت طبیعی و ذاتی پول و طلا جلوه می کند، در حالیکه واقعاً این امر، نتیجۀ از روابط اجتماعی معین، یعنی روابط اجتماعی تولید کالائی است.

کارل مارکس نخستین کسی بود که راز خرافۀ کالا پرستی را فاش ساخت. تنها زمانیکه مالکیت خصوصی وسایل تولید منسوخ گردد، خرافۀ کالا پرستی نیز از بین خواهد رفت.


ادامه دارد...

پول اعتباری

در کشور های سرمایه داری علاوه بر پول کاغذی، پول اعتباری نیز وجود دارد. پول اعتباری پیدایش خود را مدیون نقش پول به عنوان وسیلۀ پرداخت است. ساده ترین شکل پول اعتباری سفته است.

سفته، شکل ثابت سندی است که بدهکار در آن، پرداخت مبلغ معینی پول را پس از از مدت معینی متعهد می گردد. سفته کار پول را انجام  میدهد زیرا در جریان خرید و فروش کالا ها از شخصی به شخص دیگر منتقل می شود.

در آغاز سفتۀ تجارتی خصوصی، به عنوان پول اعتباری رایج گردید. این سفته سندی بود که به وسیلۀ خریدار کالا های مربوطه کشیده میشد. لیکن سفتۀ خصوصی در دایرۀ محدودی بین افراد در گردش بود، زیرا تنها نزد کسانیکه شخص براتکش را می شناختند، معتبر بود. بعد ها قبول و پرداخت نقدی پیش از موعد اوراق خصوصی، با تنزیل مبلغ آنها بیش از پیش در بانک ها رایج و متداول گردید. ولی بانک ها سفته های خود را که به نام حواله های بانکی معروف شد، جانشین این سفته ها ساختند. یک حوالۀ بانکی براتی است به عهدۀ بانکدار که به موجب آن، حامل میتواند هر وقت بخواهد از بانک مربوطه پول نقد دریافت دارد.

حواله های بانکی در موقع قابل مبادله با طلا یا سایر پول های فلزی می باشند. با چنین شرایطی حواله های بانکی با وضعی مشابه سکه های طلا در گردش قرار می گیرند و ارزش آنها نمیتواند کاهش یابد.

با تکامل نظام سرمایه داری در مقدار طلای در گردش کاهشی نسبی پدید آمد و طلا به طور روز افزون به صورت سرمایه های احتیاطی در بانک های مرکزی که عهده دار انتشار اوراق بهادار هستند، انباشته می گردید.

رفته رفته حواله های بانکی و بعد ها پول کاغذی نیز جای طلای در گردش را می گرفت. اگرچه در آغاز، به عنوان یک قانون کلی، حواله های بانکی قابل مبادله با طلا بودند، بعداً حواله های بانکی غیر قابل تسعیر انتشار یافت و این امر حواله های بانکی را تا حدود زیاد و قابل توجهی در ردیف پول کاغذی قرار داد.


ادامه دارد...

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها