تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

لگدمالی قارۀ سیاه با چکمه های خونین امپریالیست ها


 پیشگفتار:

قارۀ افریقا با ذخایر فراوان طبیعی، نیروی ارزان کار و موقعیت جیوپولتیک، همیشه در محراق غارت و چپاول استیلاگران و استعمارگران قرار داشته است. این قاره که زمانی زیر پای استعمارگران فرانسوی، بلژیکی، پرتگالی، بریتانیوی، آلمانی، هالندی، امریکایی، ایتالیایی و... تکه و پاره می شد، اینک به خاطر حرص و آز سرمایه به «بشکۀ باروت» تبدیل شده و هر از گاهی انفجاری در آن، خلق تهیدست این قاره را نیست و نابود می کند. خون، آتش و انفجار در این قاره سبعیت امپریالیست ها و عمال مرتجع داخلی آنها را به خوبی نشان می دهد و بیجا نیست که نام افریقا با فقر و تنگدستی، استعمار و استثمار، و استقلال و آزادی پیوند خورده است.
امپریالیست ها برای استیلا و سودجویی، به تصرف سرزمین های دست نخورده و دارای منابع طبیعی با موقعیت ممتاز جیوپولتیک نیاز دارند. معذلک جنگ در راه توازن از دست رفته و تصرف مناطق جدید و تصاحب مناطق توسط قدرت هایی در حال عروج، از ناگزیری غارت امپریالیستی است. «در رژیم سرمایه داری برای اینکه توازن از دست رفته گاه به گاه مجدداً برقرار شود، وسیلة دیگری جز بحران در صنعت و جنگ در سیاست وجود ندارد.» ـ دربارة شعار کشورهای متحد اروپا، لنین
در حال حاضر که اقتصاد سرمایه داری در بحران قرار دارد و در درون کشورهای سرمایه داری، مبارزة طبقاتی به نحوی از انحاء شدت بیشتری کسب کرده است، امپریالیست ها ناگزیر هستند جنگها را شعله ور ساخته و برای نجات از بحران به غارت و چپاول ملل دیگر بپردازند. امپریالیزم شیرۀ جان خلق های تهیدست ملل نادار را مکیده و دار و نادار آنان را می چاپد تا بحران فلاکت بارش را لگام بزند.  
آسیا، افریقا و شماری از کشورهای امریکای لاتین از مناطقی هستند که در محور جنگ برای «توازن از دست رفته» و برای «تصرف مناطق جدید»، در رأس ستراتیژی های غارتگرانۀ امپریالیست ها قرار دارند. کشورهای امپریالیستی برای انجام این ماموریت در دو قطب مخالف قرار گرفته اند: امریکا و کشورهای اروپایی ـ با تمام تضاد (که میان شان مطلق است) در حال حاضر در وحدت نسبی و امتیاز دادن به یکدیگر در مقابل چین و روسیه صف آرایی می کنند؛ قطب اول عمدتاً در بحران اقتصادی به سر می برد، در حالیکه چین و روسیه رشد نسبتاً خوب اقتصادی را تجربه می کنند.
چین که زمانی بر اساس روحیة انترناسیونالیزم پرولتری در کنار خلق افریقا قرار داشت و خروشچف را برای حمایت از تجاوز آشکار امریکا زیر ردای سازمان ملل متحد بر کنگو، به تبانی و حمایت از امپریالیزم امریکا متهم می کرد، اکنون که به امپریالیزم تمام عیار استحاله نموده، «کاشف» معادن و ذخایر طبیعی افریقا شمرده می شود. چین در این قاره به دنبال سرمایه گذاری، غارت و چپاول معادن و ذخایر زیرزمینی سرگردن است و از هیچ نوع معامله ای در این قاره دریغ نمی کند، چنانچه به کشورهایی از این قاره تجهیزات نظامی فراهم می کند که در شعله ورشدن جنگ های داخلی به کار میرود.
امپریالیست های غربی که سیاست تقسیم مجدد جهان را روی دست گرفته اند، «مبارزه علیه القاعده و تروریزم» را دستاویز اشغال، تجاوز و مداخلة خود قرار داده، کشورها را یکی پس از دیگری زیر چکمه های خود خرد می کنند. افغانستان نیز که برای محاصرة چین و روسیه و نفوذ در کشورهای آسیای میانه و اقیانوس آرام از اهمیت جیوپولتیک برخوردار است، زیر همین شعار کاذبانه بیش از یازده سال است که در اشغال امپریالیست های امریکایی و ناتویی  قرار دارد و خون خلق زحمتکش ما بی وقفه در اثر بمباردمان و جنایت این ددان بر زمین می ریزد.
در سیاست تقسیم مجدد جهان و چاپیدن مناطق مختلف، اینک نوبت به افریقا رسیده است، قاره ای با بیش از یک میلیارد مستهلک و 40 درصد ذخایر طبیعی جهان. امپریالیست ها «جعبة پاندورا»(1) را در این قاره گشوده اند تا با تمسک به آن، ثروت های غنی آن را بقاپند، لذا به این قاره هجوم برده، کشورهایی را اشغال و در کشورهایی به مداخلة غارتگرانه پرداخته، عمال و مزدوران خود را چه از طریق کودتاها و چه هم از طریق «انتخابات» به قدرت می رسانند. حمله بر لیبیا، شورش در مصر، پیاده کردن ارتش در مالی و... همه به منظور شکم انداختن بر ذخایر غنی این قاره صورت گرفته است.
سازمان انقلابی افغانستان در «به پیش» شماره چهارم (ارگان تیوریک ـ سیاسی)، در مورد ستراتیژی غارتگرانة امپریالیست ها در قبال قارة افریقا قسماً تماس گرفته است. با در نظرداشت تحولات اخیر در این قاره و اتحاد غارتگرانۀ امپریالیست ها (بخصوص امپریالیست های دخیل در اشغال کشور ما و همسانی شعار «جنگ علیه تروریزم») که بر مالی هجوم برده اند، تلاش می نماییم تا در این نوشته بطور گذرا بر وضعیت افریقا روشنی بیاندازیم تا بیش از پیش به اهمیت این قاره در ستراتیژی های غارتگرانۀ امپریالیست ها پی برده شود.

افریقا، شکارگاه سیاهان

قبل از اینکه وارد بحث کنونی (منابع زیر زمینی، سرمایه گذاری های چین و امریکا، عطش دوبارۀ فرانسه برای غارت مجدد، رقابت های امپریالیستی و جنگ کنونی مالی) شویم، برای درک بهتر از وضعیت این قاره، به تاریخ غارت و چپاول استعمارگران در این خشکه بطور گذرا اشاره می کنیم. البته ما در اینجا تاریخی را مورد مطالعه قرار می دهیم که به گفتة پاتریس لومومبا تاریخی نیست که «در بروکسل، پاریس، واشنگتن و سازمان ملل درس می دهند» که در آن خلق این قاره انسان های غیر متمدن، جاهل، وحشی و بیکاره ای قلمداد می شوند که باید به وسیلة امپریالیست ها متمدن شوند، اینجا تاریخ گذرایی را مورد بحث قرار می دهیم که نشاندهندۀ غارت و چپاول و جنایات و بربریت استعمارگران و استثمارگران در این قاره می باشد.
قوام نکرومه در کتاب خود «افریقا باید متحد شود» می نویسد: «تا زمانی که برده داری در دنیای جدید ریشه ندوانده بود کسی افریقاییان را تحقیر نمی نمود. جهانگردانی که از این قاره دیدن نموده اند در خاطرات خود فقط با کنجکاوی و دقتی که برای غریبه ها امری طبیعی است سکنة افریقا را توصیف نموده اند. طرز تفکر جدید در مورد افریقا تنها هنگامی به میان آمد که تجارت بردگان و برده داری به مقیاسی وسیع و سرسام آور افزایش یافت.»
افریقایی ها که قبلاً به حیث انسان های آرام و زحمتکش از طرف جهانگردان توصیف می شدند، یکباره از سوی استعمارگران غربی، البته به وسیله افریقا شناسان گمارده شده و خدمۀ قلمزن، انسان های غیر متمدن و نامتعارفی تبلیغ شدند که باید اصلاح شوند. این کارزار تبلیغاتی نیازی بود که سرمایه داری نو ظهور غرب به آن احتیاج داشت. تراکم سرمایه، نیروی ارزان کار و آن هم از نوع مطیع آن را ایجاب می کرد.
سرمایه داری با دو طبقة سرمایه دار و کارگر به حیث فرماسیون جدید اقتصادی ـ اجتماعی جانشین فیودالیزم می شود. سرمایه داری با تمرکز سرمایه در دست عدة قلیل و با کار اکثریت جامعه تبلور می یابد. برای رشد سرمایه داری و بسط آن به تمام سکتورها، نیاز به سرمایه و نیروی کار است، نیروی کار ارزان و مطیع که جز فروش نیرو، وسیله و ابزاری برای امرار معیشت نداشته باشد. برای اینکه هم تراکم سرمایه صورت بگیرد و هم نیروی کار ارزان و مطیع به دست بیاید، سرمایه داری راهی ندارد جز مستعمره سازی کشورهای فقیر و نادار با نیروی ارزان کار و ذخایر غنی طبیعی.
با رشد سرمایه داری در غرب و نیاز به انباشت بیشتر سرمایه، قارۀ افریقا در تیررس غارتگران قرار گرفت. تجارت برده، تجارت پر سودی بود که اهداف سرمایه را برآورده می توانست. تجارت برده، به سرمایه داران نوخاسته غربی فرصت داد تا از یک طرف چرخ سرمایه را با سرعت بیشتر به حرکت بیاندازند و از طرف دیگر زمینه های غارت بیشتر قارۀ افریقا را تدارک ببینند.
کارل مارکس در کاپیتال می نویسد: «کشف طلا و نقره در امریکا، انهدام بردگی و دفن کردن اهالی محلی در معدنها، آغاز فتح و غارت هند شرقی و تبدیل افریقا به سرزمین شکار تجارتی سیاهپوستان خبر از طلوع فجر عصر تولید سرمایه داری می داد. این روندهای آرام در واقع لحظه های اصلی آغاز انباشت بود.»
پرتگال برای نخستین بار در سال 1441 میلادی دام شکار برده ها را در افریقا گسترد و به تجارت برده آغاز کرد که تا سال 1580 این تجارت پر سود را بطور انحصاری در چنگ داشت. اما دیری نپایید که این تجارت پر سود، اشتهای طماعگران بریتانیایی، فرانسوی، هالندی، اسپانیایی، دنمارکی، بلژیکی و حتی امریکایی را نیز تحریک کرد که بطور نمونه در آخر قرن هجدهم، ایالات متحده سالانه 100 هزار بردة افریقایی به امریکا حمل می کرد.
رقابت تجارت برده ها به طرز وحشیانه گرم بود. اروپایی ها در این تجارت بی لگام به پیش می تاختند. در سالهای 1783 تا 1793 در حدود 900 کشتی با بیرق های اروپایی 300 هزار برده را از افریقا انتقال دادند که عاید فروش آن به 15000000 لیره می رسید. در این میان از 100 تا 150 ملیون افریقایی در تجارت برده فروشی (به شمول برده هایی که به شرق فروخته می شدند) متضرر شدند.
با وجودی که «شکار برده» در سال 1815 میلادی در افریقا غیر قانونی خوانده شد، اما این تجارت پر سود کماکان ادامه داشت و با ورود تاجران انگلیسی، آلمانی، پرتگالی و امریکایی در اواسط قرن نوزدهم به اوج خود رسید و این زمانی بود که تجارت برده و عاج فیل باید همزمان صورت می گرفت؛ برده ها اکنون مکلف بودند که ضمن انتقال به کشورهای نوخاستة سرمایه داری با خود عاج فیل هم انتقال بدهند. در این میان هزاران بردۀ افریقایی با صدها هزار فیل از میان رفتند؛ از هر پنج نفر برده که با خود عاج فیل حمل می کردند، تنها یکی زنده به ساحل می رسید. و بدین صورت تجارت برده با ستم بیشتر همراه شد: فروش و انتقال عاج های سنگین فیل.
تجارت برده در حدود چهار قرن دوام یافت. در این چهار قرن برده ها زیر یوغ ستم و جنایت، دست روی دست نگذاشتند. آنان از فرار تا قیام و خیزش علیه ستمگری و بیدادگری بپاخاستند. تنها در امریکا که بزرگترین دولت برده دار جهان بود، میان سال های 1526 و 1864 میلادی 110 قیام بردگان صورت گرفت. یکی از قیام های مشهور که در تاریخ از آن ذکر می شود، قیام اسپارتاکوس در روم است.
تاجران برده ضمن تجارت برده ها و عاج فیل، مجذوب زمین های حاصلخیز افریقا شدند و اینجا و آنجا به منابع زیرزمینی در این قاره نیز پی بردند. زمین های وسیع، جلگه های سرسبز، نیروی ارزان کار و ذخایر معدنی، عطش غارتگران را برای تداوم چپاول این قاره بیشتر ساخت و همین بود که بیدادگری تجارت برده که دیگر «غیر قانونی» خوانده شده بود، جایش را به تصاحب زمین های حاصلخیز و چپاول منابع طبیعی می داد. استعمار و استثمار ادامه داشت و رقابت بر چپاول و تصاحب این قاره، خونین تر به پیش می رفت.
 
 استعمارگران، افریقا را تقسیم می کنند

انحصار سرمایه داری، انحصار مناطق تحت نفوذ را با خود همراه دارد. سرمایه داران غربی که برای انحصار بیشتر سرمایه در چنگال خونین شان حد و مرزی نمی شناختند، به هر طرف می تاختند تا مناطق جدید و بیشتری را بطور انحصاری تحت نفوذ خود بیاورند. اما گاه به چنین امری موفق نمی شدند و ناگزیر به بخشش یک منطقه در ازای منطقۀ دیگر می شدند و یا هم یک منطقه میان چندین استعمارگر تقسیم می گردید؛ مشخصه ای که لنین آن را تقسیم اراضی به وسیلة امپریالیست ها می خواند.
دولت های استعمارگر در سال 1870 تقسیم جهان را آغاز کردند و در آغاز قرن بیستم آن را به پایان رساندند. قارة افریقا یکی از مناطق جهان بود که مورد تاخت و تاز بیرحمانه و سبعانۀ غارتگران سرمایه قرار گرفت. تا سال 1876 تنها ده درصد افریقا مستعمرۀ دولت های اروپایی بود، ولی پس از شناسایی آبراه ها، سلسله جبال ها و دریاهای بزرگ این قاره، افریقا در قرن 19 به طرز وحشتناکی میان قلدران سرمایه تقسیم شد.
بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایالات متحده امریکا، بلژیک، پرتگال، اسپانیا، ایتالیا، هالند (که همه از اشغالگران کنونی کشور ما هستند) و... قارۀ افریقا را میان خود تقسیم کردند و حتی از بخشش کوه های مغرور خلق افریقا نیز خودداری نکردند.(2) در اینجا، مختصراً استیلاگری کشورهای غارتگر را در این خشکه ارائه می کنیم تا ضمن پی بردن به جنایت امپریالیست ها در افریقا به ماهیت شعارهای کاذبانۀ این غارتگران زیر نام «مبارزه علیه تروریزم» و «مبارزه برای حقوق بشر و حقوق زن» در افغانستان پی ببریم، شعارهایی که عده ای مفتون و ممنون آن گردیدند و با عرقریزی تمام مشغول رقص قرصک برای آنها شدند.
                     

بریتانیا: نیمۀ دوم قرن نوزدهم بود که بریتانیا چور و چپاول و استیلای خود را در افریقا توسعه داد. (3) اشغال سودان شرقی، یکی از وسوسه های امپراتوری بریتانیا بود. این وسوسه را می بایست با وابستگی مصر به قدرت های اروپایی، عملی سازد، زیرا ستراتیژی بریتانیا، پیوند زدن مستعمره هایش از افریقای جنوبی تا مصر و تصرف افریقای شمالی بود. با تسخیر آبراه سوئز این امپراتوری می توانست به شرق دریای احمر وارد شود و از آن طریق شمال افریقا را تصاحب نماید.

انگلیس و آلمان دراکولاهای مستی بودند که در قرن نوزدهم، خون خلق های افریقای شرقی را بیرحمانه می مکیدند. انگلیس ها در سالهای هفتاد قرن نوزدهم قرارداد اسارتباری بر سلاطین زنگبار تحمیل کردند که بر بنیاد آن این امپراتوری امتیاز مهمی برای ادارۀ حکومت مستعمره هایش در ساحل کینیا به دست آورد. پس از بریتانیا، آلمان که یکی از کشورهای ممتاز سرمایه داری به شمار می رفت، از طریق «شرکت افریقای شرقی آلمان» وارد منطقه شد و با شاهان مناطق ساحلی قرارداد بست. رقابت «شرکت ها» آغاز شد. «شرکت افریقای شرقی بریتانیا» نیز وارد سواحل سلطان نشین شد.
لنین، یکی از مشخصه های امپریالیزم را رقابت بر تقسیم مناطق جهان می داند. این مشخصه را می توان در بوگاندا بزرگترین دولت افریقای شرقی در سرچشمه رود نیل به خوبی دید. این منطقه که یکی از مناطق ستراتیژیک برای امپریالیست ها به شمار می رفت، تسلط بر آن نمی توانست سبب رقابت انگلیس و آلمان نشود. این رقابت با شدت ادامه داشت و هر لحظه امکان شاخ به شاخ شدن این دو قدرت استعماری بر تصرف این منطقه وجود داشت؛ اما از آنجایی که امپریالیست ها در مقطع معین آن زمان جنگ را به سود خود نمی دانستند، با امضای موافقت نامة نوامبر 1886 این منطقه را میان خود تقسیم کردند: تانگانیکا (تانزانیا) به آلمان رسید و خاک بیشتری که امروز کینیا نامیده می شود، به حیث مستعمرۀ بریتانیا ثبت شد.
غارت افریقا به تقسیم افریقای شرقی محدود نماند. استعمارگران برای چپاول افریقا حد و مرزی نمی شناختند. بریتانیا در سال 1890 نیاسالند و در سال 1894 اوگاندا را تحت اسارت درآورد و به این شکل، از رقبای آلمانی و پرتگالی خود پیشی گرفت. اما این سبقت جویی با خیال آرام صورت گرفته نمی توانست. هالندی ها مدت ها قبل شیفتۀ اراضی افریقای جنوبی شده بودند. «شرکت هند شرقی هالند» که ابزار بورژوازی نوخاستۀ این کشور بود، در سال 1652 در کِپ (دماغه) سرزمین کوچک مهاجرنشین های هالندی را به وجود آورده بود تا راه را برای غارت بیشتر این قاره هموار سازد. این مهاجرها که به جای هالندی خود را بوئر (کشاورز)  میخواندند، به آپارتاید در این قاره دامن زدند.(4)
بوئرها در منطقه ای از افریقا زیست داشتند که دارای الماس و طلا بود. کشف این دو معدن گرانبها، اشتهای بریتانیا را تحریک کرد. همین بود که در سال 1894 نیروهای انگلیسی علیه بوئرها به عملیات نظامی دست زدند و در سال 1902 بالاخره بوئرها را شکست و امپراتوری خود را گسترش دادند. بریتانیا قبل از تقسیم افریقای غربی، دهانة گامبیا، سیرالئون در ساح عاج و نیجریه را نیز به دست آورده بود.

فرانسه: اگر هدف امپراتوری بریتانیا در افریقا، پیوند زدن مستعمراتش از شمال تا دماغة امید نیک در جنوب بود، فرانسه در صدد گسترش مستعمراتش از اقیانوس اطلس در غرب تا دریای سرخ در شرق بود. فرانسه که قبلاً سنِگال را در قرن هفدهم به دست آورده بود، این کشور را به حیث پایگاه اصلی لشکرکشی اش به طرف جنوب صحرا قرار داد.
استعمارگران فرانسوی که در دورۀ جنگ ناپلیونی از الجزایر مواد غذایی و پوست می خریدند، از مدتها در تلاش غارت این کشور بودند. «ضربة مگس کش»(5) در سالهای 20 قرن نوزدهم بهانه ای شد برای لشکرکشی فرانسه به الجزایر و اشغال وحشیانة این کشور.(6) این اشغال راه را برای اشغال تونس هموار ساخت. فرانسه در 1881 به تونس لشکرکشی کرد و این کشور را به تصرف خود آورد و پس از تصرف به غارت بیرحمانۀ آن پرداخت. این کشور اراضی تونسی ها را به قیمت ارزان خریداری کرد و این خرید اراضی سبب شد تا اروپایی ها در آستانۀ جنگ جهانی اول مالک یک ملیون هکتار زمین زراعی در تونس شوند، که از آن جمله غارتگران فرانسوی به تنهایی صاحب 900 هزار هکتار زمین بودند.
فرانسه به چپاول ثروت ها و مکیدن خون خلق تونس اکتفاء نکرد، لذا راه مراکش را در پیش گرفت. اما مراکش، گرهگاه تضادهای امپریالیستی بود. فرانسه، انگلیس، آلمان، ایتالیا و اسپانیا هر کدام در این کشور منافع غارتگرانۀ خود را تعقیب می کردند و این منافع نمی توانست تضاد میان امپریالیست ها را دامن نزند. فرانسه در سال 1870 یک ساحۀ مراکش را که هم مرز با الجزایر بود، اشغال کرد و تلاشش برای غارت بیشتر مناطق این کشور با مخالفت و مقاومت سایر دول استعمارگر اروپایی در منطقه روبرو شد.
فرانسه ناگزیر بود با کشورهای غارتگر رقیب به معامله تن دهد. ایتالیا پس از موافقۀ فرانسه لیبیا را اشغال کرد و از «حق» خود در مراکش صرف نظر کرد. فرانسه بر اساس قرارداد 1904 به انگلیس در مصر «آزادی عمل» داد و در ازای آن «آزادی عمل» خود را در مراکش به دست آورد. به همین گونه فرانسه و اسپانیا در بارة تقسیم مراکش به توافق رسیدند. اما آلمان مانعی بود بر سر راه فرانسه. آلمان تلاش داشت تا مراکش را به صورت پایگاه اصلی نظامی خود در سواحل اقیانوس اطلس و مدیترانه در تصرف داشته باشد، ولی فرانسه به او مهلت نداد و به اشغال مراکش دست زد و بر اساس توافق، اسپانیا نیز ارتش خود را وارد مناطق شمالی آن کرد (این وضعیت مشابه وضعیت کنونی است. جنگیدن فرانسه در کنار امریکا برای امریکا در افغانستان و در ازای آن امتیاز بردن در لیبیا و سایر کشورهای افریقایی). آلمان نیز امتیازش را از این رقابت به دست آورد. آلمان در برابر دریافت غرامت از مستعمره های فرانسه در کنگو و امتیاز احداث راه آهن در جنوب مراکش، تصاحب مراکش را به وسیلة فرانسه رسماً پذیرفت.
نوبت به سنِگال رسید. غارتگران دول امپریالیستی پشت بهانه برای اشغال می گشتند، چنانچه امروز به نام «جنگ علیه تروریزم و القاعده» در صدد اشغال شماری از کشورهای فقیر و نادار هستند. فرماندار سنِگال از لات ـ دیور حاکم کایور خواست تا با احداث راه آهن داکار ـ سن لویی موافقت کند، اما او در پاسخش گفت: «تو می گویی که این کار برای ما خوشبختی و ثروت می آورد ولی من فکر می کنم که این راه آهن من و رؤسای مرا به بردگی تنزل می دهد.» فرانسه با شنیدن این پیام، در پایان سال 1882 به سنِگال لشکرکشی کرد. فرماندار سنِگال در سال 1882 اعلام کرد که ساختن راه آهن به وسیله استعمارگران را به مثابۀ تنزل به بردگی میداند، ولی جالب است که در کشور ما هنوز کسانی هستند که از «کمک های ناکافی» و «عدم پروژه های زیربنایی» توسط امپریالیست های اشغالگر شکوه و گله می کنند و لابد خود را «مائویست» و مبارز هم می خوانند.(7)
فرانسه نیز به مراکش اکتفاء نکرد. سودان غربی هم به گفتۀ ستالین قربانی «مبارزۀ سبعانه بین دستجات مختلف سرمایه داران» شد. این کشور با وحشت تمام به تصرف درآمد، وحشتی که خلق سودان را به شکل شنیع و بیرحمانه فدای منافع امپریالیستی ساخت.(8) تصرفات فرانسه به سودان غربی محدود نماند، لذا در سال 1900 به منطقة اطراف چاد لشکر کشید(9)؛ مناطق اطراف خلیج گینه، ساحل عاج، جزیرة ماداگاسکار، گابون (در سال های 1879 ـ 1882)، کنگو، اوبوک (1884)، جیبوتی (1888) و... را تصرف کرد.

آلمان: امپریالیزم آلمان نسبت به سایر دول امپریالیستی نسبتاً دیرتر وارد افریقا شد و همین امر سبب گردید که این امپریالیزم به خاطر ایجاد امپراتوری اش در افریقا از هیچ نوع جنایت دریغ نورزد. در مستعمرات این دولت امپریالیستی کار اجباری معمول بود.(10) سربازان آلمانی اردوگاه های متراکمی از اسیران را در زیر اشعة سوزان آفتاب ساختند و «تمدن» زندان ها را وارد افریقا کردند. آلمان، خلیج آنگراپکنا در جنوب غربی افریقا را به حیث نخستین امتیاز از طریق تاجران و سرمایه داران خود به دست آورد. دولت آلمان این تصرفات را تحت حمایت گرفت و تصرفات خود را گسترش داد و شهرهای اصلی کرانة افریقا را از مرزهای آنگولا تا رودخانۀ اورنج گرفت. بعد این امپراتوری وسعت بیشتر یافت و تا افریقای جنوب غربی نیز رسید و بچوانالند را نیز ضمیمة مستعمرات خود ساخت. آلمان در کرانة شرقی سرزمین وسیعی از مناطق تانگانیکا، رواندا و بوروندی را به اشغال درآورد.

سایر کشورهای سرمایه داری: چپاول و غارت افریقا به وسیلة کشورهای ممتاز سرمایه داری، اشتهای کشورهای خرد و کوچک سرمایه داری را نیز تحریک کرده بود. پرتگال، بلژیک و اسپانیا نیز وارد این رقابت شدند. بلژیک در غارت خلق های افریقای مرکزی نقش اصلی داشت. کنفرانس 1884 ـ 1885 فرانسه و آلمان در برلین، کنگو را به عنوان ملک خصوصی لئوپولد دوم، پادشاه بلژیک شناخت. در سال 1908 لئوپولد دوم، کنگو را با قیمت بالا به دولت بلژیک فروخت و دولت بلژیک کار وحشیانۀ اجباری، ستم و جنایت را در کنگو برقرار ساخت. در آستانۀ قرن بیستم، در کنار تصرفات خرد و کوچک، دو مستعمرة بزرگ آنگولا و موزامبیک در اختیار بلژیک بود.
پرتگال اولین کشوری بود که به قارۀ سیاه رفت و تجارت برده را آغاز کرد. اسپانیا، قسمتی از مراکش، کرانة غربی صحرا و چند منطقة خرد و کوچک دیگر را تصاحب کرده بود. ایتالیا نیز تلاش داشت تا در اتیوپیا و کرانه سومالی اربابی کند. در آغاز سال های هشتاد قرن نوزدهم، ایتالیا مناطقی در کرانۀ دریای سرخ در ایالت اریتره را به دست آورد و بعد به اتیوپیا یورش برد. در اوایل قرن حاضر استعمارگران ایتالیوی به لیبیا حمله کردند و بخشی از سرزمین سومالی را اشغال کردند و در همین حال ایالات متحدة امریکا در پایان قرن نوزدهم، لایبریا را به تصرف درآورد.
با این تقسیم و توزیع، در آغاز قرن بیستم تقسیم قارة افریقا میان امپریالیست ها به پایان رسیده بود. ولی امپریالیست ها بر اساس سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» این قاره را تکه تکه کرده، اختلافات مرزی را دامن زده، اربابان و سران قبایل را علیه یکدیگر انداخته که در نتیجه آن در این قاره کمترین کشوری را می توان سراغ کرد که در آن نزاع مرزی موجود نبوده و ملت ها و خلق های آن پراکنده نشده باشند. این پراکندگی که بعدها با جنگ های قومی نیز همراه شد، از میراث های شوم امپریالیزم در این قاره می باشد.
این تقسیم برای غارت منابع افریقا صورت گرفت. در این غارت، بریتانیا از همه غارتگران دیگر در موقعیت ممتاز قرار داشت. مستعمرات بریتانیا دارای معادن طلا، الماس، مس، سرب، روی و... بود. علاوتاً صاحب مستعمره هایی بود که  تولیدکنندگان مهم پنبه، کاکائو، کیله، نارگیل و... به شمار می رفتند. فرانسه مستعمره هایی را در اختیار داشت که منابع عظیم فاسفورس، سنگ های آهن، منگنز و فلزات غیر آهنی داشتند و قهوه، سیسال (نوعی الیاف)، برنج، رابر و... تولید می کردند.
تجارت برده و بعدها برده و عاج، غارت زمین های حاصلخیز و  بهره کشی غارتگرانه و چپاول منابع معدنی و تقسیم مناطق و فروش آن و تحفه دادن های بعضی مناطق در افریقا باعث کندی پیشرفت نیروهای تولیدی در این قاره شد و بیجا نبود که این قارۀ وسیع با آبراه های فراوان، زمین های حاصلخیز و ذخایر غنی زیر زمینی، فقط یک درصد محصول صنعتی جهان را تولید می کرد.
منابع انسانی این قاره تا جنگ های جهانی اول و دوم به وسیلة استعمارگران بیرحمانه مورد استفادۀ جنگی قرار گرفت. بیش از یک ملیون افریقایی در نیروهای مسلح فرانسه، بریتانیا و آلمان می جنگیدند که 845000 آن تنها در چارچوب ارتش فرانسه سلاح گرفته بودند. با پایان جنگ جهانی اول که در آن آلمان  شکست خورد، مستعمره های این کشور ظاهراً به قیمومیت جامعة ملل درآمدند، اما عملاً میان بریتانیا (افریقای شمالی آلمان و قسمتی از توگو و کامرون)، فرانسه (قسمتی از توگو و کامرون)، بلژیک (روآندا، اوروندی)، اتحادیة افریقای جنوبی (جنوب غربی افریقا) و پرتگال تقسیم شدند.
تا جنگ جهانی دوم، غارتگران کمتر به استخراج معادن در افریقا مصروف بودند و بیشترین توجه آنها به آسیا متمرکز شده بود. غارتگران عمدتاً در بخش کشاورزی مصروف بهره کشی بودند زیرا مواد معدنی این قاره به استثنای چند منطقه کشف نشده بود، چنانچه در اواسط سالهای سی قرن بیستم، قارۀ افریقا با حدود 8 درصد جمعیت و 21 درصد وسعت جهان فقط 3.1 درصد مواد خام جهان را تولید می کرد. ای. شفیرت در کتاب «افریقا در جنگ جهانی دوم» می نویسد که «در سال 1938 افریقا 97.8 درصد الماس جهان، 45.5 در صد طلا، 75 درصد کوبالت، 37.6 درصد منگنز، 40 درصد کرونیوم، 33.3 درصد وانادیوم، 21.3 درصد مس و 12.5 درصد قلعی جهان را تولید می کرد.»
بریتانیا در جریان جنگ جهانی دوم بیش از 80 درصد بوکسیت، تقریباً 78 درصد رابر، در حدود 80 درصد سنگ آهن، بیش از 75 درصد تنگستن خود را از مستعمره های افریقایی به دست می آورد و همین بود که مدیران دست اول این کشور می گفتند که مواد معدنی افریقا آنها را در جنگ بر فاشیزم به پیروزی رساند.
استعمار کلاسیک به استعمار نو (با پرچم سازمان ملل متحد) جامه عوض کرد. این بار سرمایه گذاری های غارتگران بود که خلق افریقا را سلاخی می کرد، چنانچه در پایان سال 1962 میلادی جمع سرمایه گذاری های امپریالیستی در افریقا به 22000 تا 23000 ملیون دالر می رسید: بریتانیا (7500 ملیون دالر)، فرانسه (6500 ملیون دالر)، بلژیک (4000 ملیون دالر)، ایالات متحدۀ امریکا (3000 ملیون دالر) و آلمان (500 ملیون دالر).
در استعمار نو، نقش سازمان ملل متحد تبارز یافت، چنانچه تجاوز امپریالیزم امریکا در 1964 بر کنگو با پرچم سازمان ملل متحد صورت گرفت که در آن نخست وزیر مبارز خلق کنگو پاتریس لومومبا(11) از قدرت خلع و بعد در 36 سالگی در اسید حل شد، و دولت وابسته به امپریالیزم امریکا بر اریکة قدرت تکیه زد.
در سال 1960، 17 مستعمره (14 مستعمرة فرانسه، یک مستعمرة انگلیس، یک مستعمرة بلژیک و سومالی بریتانیا و ایتالیا) به استقلال رسیدند. از سالهای 1961 تا 1963 شش کشور در افریقای شرقی به استقلال رسیدند. بطور مجموعی از سال 1946 تا سال 1964 یعنی هجده سال جمعاً 31 کشور افریقایی به استقلال رسیدند(12)، اما این استقلال، از آنجائیکه بطور کل محدود به ناسیونالیزم بود، نتوانست خلق افریقا را از چنگال خونین غارتگران نجات دهد. سکوتوره رئیس جمهور گینه در نوامبر 1958 در مورد استقلال گینه سخنی جالبی دارد که می توان آن را شامل حال تمام قارۀ افریقا ساخت: «اگر در گینه پدیدة استعمار کاملاً از  بین رفته، اگر پیروزی استقلال نشانة انقلاب غیر قابل برگشت تاریخ است، اما عواقب و آثار بد استعمار هنوز نابود نشده است. این امر مستلزم استعمار زدایی کامل است. اگر می خواهیم اقدام ملی گینه به نتیجة کامل برسد و به تأمین وحدت میهن افریقایی خدمت کند، باید خود را کاملاً وقف استعمار زدایی کنیم.»
استقلال از غارتگران وقتی معنی حقیقی اش را می یابد که به گفتة ستالین «سنگرهای سرمایه داری را از ریشه مخدوش ساخته و مستعمرات و کشورهای غیر مستقل را از ذخایر امپریالیزم به ذخایر انقلاب پرولتاریایی تبدیل» سازد؛ چیزی که در قارۀ افریقا عمدتاً در این ساحه موفق نبود و به «استعمار زدایی» همه جانبه نپرداخت و همین است که این قارۀ دارای ذخایر غنی مواد معدنی، پیشرفت لازم نیروهای تولیدی را تجربه نکرده و استعمارگران کماکان آن را غارت می کنند.
این غارت نسبت به گذشته با حدت بیشتر ادامه دارد. از یک طرف انحصارات امپریالیستی نسبت به گذشته جهان را بیشتر و بیشتر در چنگال هایش می فشرد، از طرف دیگر کشورهای امپریالیستی در حالِ عروج، عطش بی سابقه به مواد خام و بازارهای وسیع مستهلکین دارند. یکی از قاره هایی که در تیررس امپریالیست ها قرار دارد، همین افریقای سیاه است. افریقا، چنانچه گفته شد با 40 درصد ذخایر طبیعی جهان و با بازار وسیع نیروی کار و مستهلک نمی تواند اشتهای آزمندانۀ امپریالیست ها را تحریک نکند، لذا این اشتها تحریک شده و خلق این کشور به شکل بیرحمانه توسط نیروهای ناتو، فرانسه و با همیاری امریکا، انگلیس، آلمان، کانادا و... سلاخی می شوند.



ذخایر طبیعی افریقا در محراق غارت امپریالیست ها


افریقا از لحاظ ثروت زیرزمینی، دریاچه ها، آب و اراضی یکی از قاره های ثروتمند جهان به شمار می رود. طلا، مس، یورانیم، نفت، گاز، زغال سنگ، نمک، پلاتینیم، الماس، بوکسیت، سلفر، سنگ آهک، سنگ گچ، خاک سفید (برای ساخت ظروف چینی)، گرافیت، ریگ مخصوص برای شیشه سازی، لیتیم، آهن، قلعی، مگنیزیم و... از جملۀ مواد معدنی مهم این قاره است که امپریالیست ها آنها را می قاپند و برای بدست آوردن اختیار عام و تام آنها جنگ های غارتگرانه به راه انداخته و رقابت بر چپاول این دارایی ها میان شان گرم است.
افریقا 46 درصد فلز کروم، 48 درصد الماس، 29 درصد طلا و 48 درصد پلاتین جهان را تولید می کند. بیش از 8 درصد ذخایر نفت جهان در افریقا قرار دارد. بر اساس گزارش نشریۀ Arab Gas and Oil در پایان سال 2003 میزان ذخایر نفتی کشورهای افریقایی معادل 101.8 میلیارد بیرل برآورد شده است. در همین حال مجلۀ شپیگل به تاریخ 24 مارچ 2004 گزارش کرد که کارشناسان، نفت موجود در زیر آب های ساحل غربی افریقا را در حدود 105 میلیارد بیرل تخمین زده اند. از طرف دیگر، کنفرانس تجاری Cnuced و توسعه سازمان ملل متحد، منابع نفتی افریقا را در حدود 80 میلیارد بیرل تخمین زده است.
تنها 5 کشور از 54 کشور افریقا، نفت تولید نمی کنند. تولید نفت در افریقا در دوازده سال گذشته بیش از 36 درصد افزایش داشته است، در حالی که در همین فاصلۀ زمانی، افزایش تولید دیگر کشورهای جهان چیزی بالاتر از 16 درصد بوده است. این قاره در عین حال دارای ذخایر گاز به میزان 7 درصد کل ذخایر گاز جهان می باشد که مقدار آن در حدود 150 تریلیون متر مکعب برآورد گردیده است.
کنگو (زئیر سابق) و زامیبیا 50 درصد ذخایر جهانی کوبالت را در اختیار دارند؛ 98 درصد ذخایر جهانی کروم در زیمبابوه و افریقای جنوبی موقعیت دارند؛ به علاوه، این کشور 90 درصد ذخایر فلزی از گروه پلاتین (پلاتین، پالادیم، رودیم، روتنیم، ایریدیم و اسمیوم) را در اختیار دارد. گوینه (Guinea) (بر اساس تخمین سال 2010)، 8 درصد بوکسیت جهان، زیمبابوه و کنگو در حدود 6.7 درصد مس جهان و گانا و مالی مشترکاً 5.8 درصد طلای جهان را تولید می کنند.
در کنار این، ذخایر یورانیم مالی طبق آژانس بین المللی اتمی بالغ بر 4.7 ملیون تن تخمین زده می شود. این حجم یورانیم جهت تأمین 85 سال فعالیت تمام نیروگاه های هستوی جهان کافی است. حجم کلی ذخایر یورانیم در جهان در حدود 35 ملیون تن برآورد شده است که در این میان نایجریا از لحاظ ذخایر یورانیم در رتبه ششم و از لحاظ تولید در رتبه چهارم جهانی قرار دارد.
در سال 2010 ارزش حجم صادرات ذخایر طبیعی افریقا به 333 میلیارد دالر رسید. در بیش از یک دهۀ گذشته صادرات سب سحارا از 5 درصد به 19.3 درصد در سال 2010 افزایش یافت که شامل صدور تیل از سودان و کنگو و فلزات و سایر منرال های صادراتی از زیمبابوه، موریتانیا و کنگو بود.
سیر صعودی حجم صادرات ذخایر طبیعی افریقا نشان می دهد که غارت این منابع غنی، جزئی از ستراتیژی های چپاولگرانۀ امپریالیست هاست، زیرا امپریالیزم بدون چپاول و غارت تعریف شده نمی تواند و این غارت و چپاول بدون تقسیم اراضی ملل فقیر و نادار امکان ندارد چیزی که بدون راه اندازی رقابت و در نهایت جنگ های امپریالیستی تطبیق شده نمی تواند.
چین، امریکا، فرانسه، انگلستان و... همین اکنون در این قاره، معادن و ذخایر طبیعی را مثل سگ بو می کشند و شرکت های این غارتگران با بیرحمی تمام دار و ندار افریقا را از خلق آن می ربایند و از استثمار و بهره کشی دریغ نمی کنند. چین به حیث امپریالیست تازه کار در کنار غارتگران سابق این قاره قرار گرفته و با امریکا و فرانسه نسبت به دول دیگر چنگال هایش را در معادن این قاره عمیقتر فرو برده است.
افریقا به مرکز غارت توسط امپریالیست ها مبدل شده است. دولت امریکا بارها اعلام کرده است که افریقا به حیث اولویت ستراتیژیک برایش از اهمیت فراوان برخوردار است و چین را با کاربرد «استعمار نوین» متهم به غارت این قاره کرده است. اما چین که «کاشف» معادن این قاره شناخته می شود، روابطش را با دولت های مرتجع این قاره مستحکم ساخته، در معادن و سایر سکتورهای آن سرمایه گذاری می کند. فرانسه نیز که زمانی این قاره را در چنگ داشت، هوس نموده تا جایگاه اش را در بازارهای جهانی به دست بیاورد و به این منظور افریقا را انتخاب کرده است. حمله بر لیبیا و پیاده کردن سربازان در مالی، نشاندهندۀ این انتخاب فرانسه است.
امریکا و چین در حال حاضر بازیگران اصلی غارت جهان هستند. امریکا که چین را تهدیدی در برابر امپراتوری اش می داند، در صدد است که بر اساس «دکترین اوباما» این کشور را در اقیانوس آرام در تنگنا قرار دهد و به همین شکل سرمایه گذاری و تجارت آن را در افریقا با چالش روبرو سازد. چین که دومین اقتصاد جهان به شمار می رود و ملیاردها دالر در اوراق بهادار وزارت مالیۀ امریکا سرمایه گذاری کرده است، با غارت بیشتر جهان در صدد است تا امپراتوری جهانی را از امریکا برباید، و برای این کار هیچ راهی ندارد، مگر اینکه بیشتر از امریکا غارت کند و برای این غارت، باید روزی با امریکا شاخ به شاخ شود، این ناگزیری امپریالیزم است و چین را نیز از آن گریزی نیست.
رشد سرسام آور اقتصادی چین، تبدیل شدن به دومین اقتصاد و نخستین صادر کنندۀ جهان، روند شتابزدۀ سرمایه گذاری آن در کشورهای دیگر، افزایش درشت ذخایر ارزی، اشغال بازارهای اروپا و حتی امریکا سبب نگرانی ایالات متحده شده است. در طول دهۀ گذشته، تولید ناخالص داخلی چین در حدود ده بار سریع تر از ایالات متحده امریکا افزایش یافته است. ارزش تولید ناخالص داخلی چین که در سال 2000 به 1100 ملیارد دالر می رسید، در 2010 به 5880 ملیارد دالر افزایش یافت. در همین مدت تولید ناخالص داخلی امریکا از 10000 ملیارد دالر به 14600 ملیارد دالر رسید.
چنانچه گفته شد، سرمایه گذاری چین در آسیا، امریکای لاتین و افریقا، امپریالیزم امریکا را نگران ساخته است و همین است که کاندولیزا رایس وزیر خارجه اسبق امریکا در سال 2000 گفت که چین «رقیب ستراتیژیک» امریکا است. بعد، در سال 2005 رابرت کاپلان متخصص امنیت ملی و مشاور وزارت دفاع امریکا در مقاله ای به نام «چگونه با چین مبارزه کنیم» نوشت که «قرن بیست و یکم بر اساس مسابقه تسلیحاتی امریکا با چین در اقیانوس آرام تعریف خواهد شد.» و جیوانی اریگی در کتابش به نام «آدام سمیت در پکن» نوشت که سلطۀ ایالات متحده امریکا در حال از هم گسیختگی است و چین به عنوان نیروی محرکۀ توسعه تجاری و اقتصادی در آسیا و فراسوی آن آغاز به جانشینی آن کرده است، چیزی که صندوق بین المللی پول نیز آن را تائید نموده است و در  گزارش ماه اپریل 2011 پیش بینی کرد که چین تا سال 2016 به نخستین اقتصاد جهان مبدل خواهد شد.
چین با رویدست گرفتن ستراتیژیی «به سوی جهان»، به یکی از قطب های مهم اقتصادی جهان تبدیل شده است، چنانچه این کشور در سال 2009 آلمان را به عنوان بزرگترین کشور صادر کننده عقب گذاشت و در مصرف انرژی از ایالات متحده امریکا پیش رفت. در سال 2010 جاپان را به حیث دومین اقتصاد جهان عقب زد و انگلستان را در افریقا پشت سر گذاشت؛ و بعد از ایالات متحده و فرانسه نیز پیشی گرفت و به اولین شریک تجاری افریقا  تبدیل شد. در میان سال های 1999 و 2003 در حالیکه سرمایه گذاری جاپان در امریکا 52 درصد کاهش نموده بود، در چین 314 درصد افزایش یافت. همسایگان منطقوی چین در حال حاضر صادرات خود را از ایالات متحده به چین منتقل کرده اند؛ چین «گردنبد مروارید»(13) را ایجاد کرده و در صدد سرمایه گذاری بیشتر بر آن می باشد تا آبراه هایی را که از آنطریق انرژی و سایر مواد خام را وارد می کند، در چنگ خود داشته باشد.
امریکا نمی تواند در برابر سرمایه گذاری چین بر «گردنبند مروارید» بی تفاوت بماند. از همین رو دولت اوباما اعلام کرده است که امریکا بر اساس سیاست تازۀ خارجی اش توجه بیشتر خود را از لحاظ نظامی و سیاسی به منطقه آسیا ـ پسیفیک، بخصوص آسیای جنوب شرقی که هدف آن چین است، متمرکز می کند. به همین منظور اوباما ابراز داشت: «به تیم امنیت ملی ام دستور داده ام که حضور و ماموریت امریکا را در رأس اولویت ها قرار بدهد... ما به این منظور تلاش می کنیم که منابع فراوانی به خاطر حضور نظامی قوی در آسیا ـ پسیفیک تدارک ببینیم... منافع درازمدت در این منطقه، حضور درازمدت ما را در این منطقه تقاضا می کند.»
امریکا برای منافع و حضور درازمدت در این منطقه ستراتیژیی را به نام «نبرد فضا ـ دریا» روی دست گرفته است که هدف آن ضربه زدن به منافع چین می باشد. این نبرد وظیفه دارد تا «گردنبند مروارید» چین را بشکند و بعد هر حلقۀ آن را تصاحب کند، «گردنبندی» که کنترول انرژی، مواد خام و تجارت را از آسیا تا یورو آسیا و سواحل افریقا کنترول می کند.
اندریومارشال در سال 2005 گزارش محرمانه ای به نام «آینده های انرژی در آسیا» برای وزیر دفاع دانولد رامز فیلد تهیه کرد که در آن از اصطلاح «گردنبند مروارید» کار گرفته شده بود. این اصطلاح در حقیقت بیانگر تهدید رو به رشد نظامی چین در برابر منافع ستراتیژیک امریکا در  آسیا می باشد. اندریو در این گزارش نوشته بود: «چین در آبراه هایی از شرق میانه تا دریای جنوبی چین در حال ایجاد روابط ستراتیژیک است که هدف آن تقویت موقعیت دفاعی و تهاجمی این کشور برای حفظ منافع از رهگذر انرژی است، ولی در عین زمان اهداف امنیتی وسیعتری را نیز دنبال می کند.»
رابرت د. کاپلن مشاور سابق پنتاگون گفته بود که بحر هند، «مرکز با اهمیت ستراتیژیک» جهان است و هر کسی که این مرکز را در دست داشته باشد، می تواند یورو ایشیا (در حدود 75 درصد مردم جهان در این منطقه زندگی می کنند و  بیشترین ثروت های جهان در این منطقه موجود می باشد. 60 درصد تولید ناخالص ملی جهان و سه بر چهارم منابع انرژی جهان در این منطقه است) به شمول چین را نیز کنترول کند. این بحر گذرگاه انرژی و تجارت میان شرق میانه، چین و کشورهای شرق دور می باشد. بنابرین امریکا عملاً پس از سال 2005 تدارکات منطقوی را به منظور حاکمیت بر بحر هند و شکستن «گردنبند مروارید» چین که نیازمندی های انرژی و در کل اقتصادی چین را تأمین می کند، روی دست گرفت.
چین که پس از درگذشت مائوتسه دون به دست رویزیونیست ها افتاد، به زودی از سوسیالیزم به سرمایه داری برگشت نمود و بالاخره به امپریالیزم تمام عیار مبدل شد و چپاول خلق ها را در رأس ستراتیژی هایش قرار داد، اینک به گفتة دنگ سیائوپینگ به عصری که «پولدار شدن شکوهمند است» وارد شده است. اما این «پولدار شدن شکوهمند» به بهای استثمار خلق های چین و سایر ملل صورت می گیرد. چنانچه همین اکنون 10 درصد ثروتمندان، 60 درصد عاید کشور را می ربایند، ملیونرها (کسانی که در حدود 154 ملیون دالر دارند) رشد سالانه 50 درصد را امتحان می کنند، و تعداد آنها از 24 نفر در سال 2000 به 1363 تن در سال 2010 رسیده است. سهم چین برای تقاضای کالاهای لوکس جهان که در حال حاضر 15 درصد است، بر اساس پیش بینی ها تا سال 2020  به چهل و چهار درصد خواهد رسید.
چین امروز به شدت طبقاتی شده است، روندی که با اعتراضات طبقة کارگر همراه است. بر اساس برآورد پوهنتونی در پکن، تعداد اعتصاب، اعتراض و شورش که آن را در ادبیات دولتی «حوادث» می خوانند، در سال 2010 به 180000 رسید، که نسبت به پنج سال گذشته دو برابر افزایش را نشان می دهد.
چین برای رشد سرسام آور اقتصادی و رقابت با امپریالیزم امریکا باید شیرازة جان طبقه کارگر و خلق زحمتکش  خود را بمکد و ثروت خلق های دیگر به شمول خلق افریقا را به غارت ببرد، زیرا برای اربابی جهانی چاره ای جز این ندارد. در کشورهای فقیر افریقا که بیش از 300 ملیون انسان آن به آب آشامیدنی دسترسی ندارد، نرخ بیکاری در میان جوانان آن میان 50 تا 60 درصد است و تنها در منطقۀ سب سحارای آن در حدود 400 ملیون از فقیرترین مردم جهان زندگی می کنند، شرکت های چینی مصروف استخراج بیرحمانة معادن و سرمایه گذاری در سکتورهای گوناگون این قاره هستند که گاهی با دادن اسلحه به دولت های مرتجع نیز همراه است. چین در سپتمبر 2004 قطعنامۀ سازمان ملل در مورد کشتار دارفور و ممنوعیت فروش اسلحه به سودان را وِتو کرد و در جنگ های خونین اریتره ـ ایتوپیا قراردادی را به ارزش بیش از یک ملیارد دالر برای فروش اسلحه امضاء کرد.


چین، از غارتگران ممتاز در قارۀ سیاه

زمانی که حزب کمونیست چین تحت رهبری مائوتسه دون به عنوان پیشاهنگ سیاسی طبقة کارگر قدرت سیاسی را در دست داشت، روابط با کشورهای فقیر افریقا با روحیۀ انترناسیونالیستی صورت می گرفت. چینی ها با همین روحیه، تکنسین های خود را به افریقا می فرستادند تا با کشورهای فقیر که از استعمار رهایی یافته بودند، همکاری نمایند. تا اواسط سالهای 1970، چین بیش از پانزده هزار داکتر و بیش از ده هزار متخصص زراعت را به این قاره فرستاده بود و در حدود 15 هزار محصل افریقایی در پوهنتون های چین درس می خواندند. حجم مبادلات میان چین و افریقا در سال 1977 به 817 ملیون دالر می رسید و حزب کمونیست چین از جنبش های رهایی بخش این قاره حمایت بیدریغ می نمود.
اما با شعار دن سیائوپینگیی «پولدار شدن شکوهمند است»، چین رشد اقتصادی غارتگرانۀ خود را آغاز کرد. در سال 2009 چین به بزرگترین شریک تجاری افریقا مبدل شد. تجارت چین با افریقا از چیزی نزدیک به 10 ملیارد دالر در سال 2000 میلادی به 166.3 ملیارد دالر در 2011 رسید. سرمایه گذاری مستقیم چین در این قاره از مبلغ 100 ملیون دالر در سال 2003، به 12 ملیارد دالر در 2011 افزایش یافت. و همین بود که هیلری کلنتن در سفرش به زامبیا در جون 2011، سرمایه گذاری چین را در افریقا استعمار جدید خواند و گفت که افریقا را استعمار جدید تهدید می کند.
Shen Dingli رئیس انستیتوت مطالعات بین المللی و مدیر مرکز مطالعات امریکایی پوهنتون فودان شانگهای در مطلبی تحت عنوان «پکن و واشنگتن، بازی ترساندن دیگری» می نویسد: «توسعۀ برق آسای چین، قدرت های حاکم را به وحشت انداخته و به طور جدی روابط این کشور با ایالات متحده را پیچیده می کند. واشنگتن با درپیش گرفتن تدابیری به ظاهر پیشگیرانه واکنش نشان می دهد، اما این امر می تواند تهاجمی به نظر رسیده و پکن را به سوی رفتارهای متقابلانه براند... برقراری مجدد تعادل قوا میان دو کشور دعوای عمده این دهه خواهد بود.»
چین با سرعت تمام افریقا را در چنگ می گیرد: 674 موسسۀ دولتی چینی در قارۀ افریقا بخش عمدۀ سرمایه های شان را در بخش های سودآور متمرکز کرده اند، استخراج معادن مس شامبزی در زامبیا و جستجوی نفتی در گابون را از سر گرفته است، 500 پروژۀ عملیات ساختمانی و راهسازی بطور انحصاری توسط شرکت چاینا رود ایند بریج کارپوریشن تطبیق می شود، 43 موسسۀ چینی در جمع 225 شرکت بین المللی در صف اول سرمایه گذاران بخش ساختمانی قرار دارد، بازار مخابرات اتیوپیا کاملاً در اختیار چین است، اولین ماهوارۀ نایجریایی را چین پرتاب کرده است، هشت کشور افریقایی  شامل امتیاز رسمی مقصد توریستی چین شده اند، 50 درصد نفت خام موگلاد (واقع در جنوب سودان) به چین صادر می شود، از 15 شرکت بزرگ مستقر در سودان، 13 آن چینی است، 60 درصد از 4 ملیون متر مکعب تنۀ درختانی که هر ساله افریقا به آسیا صادر می کند تقریباً 96 درصد آن به چین می رود، چین در حدود  یک بر سوم نفت مورد ضرورت خود را از افریقا وارد می کند، سهم سرمایه گذاری صنعتی چین در افریقا به 22 درصد و سهم سرمایه گذاری مجموعی آن به 29 درصد می رسد؛ شرکت های چینی سالانه به ارزش بیش از 50 ملیارد دالر قراردادهای ساختمانی در افریقا امضاء می کنند، 25 درصد نفت انگولا به چین صادر می شود، چینی هایی که در 12 سال گذشته به افریقا آمده اند، بیشتر از آن عده اروپاییانی هستند که در 400 سال چپاول به این قاره رفته اند و...
چین ضمن این غارت در عملیات نظامی در این قاره نیز شرکت می کند که نمونة آن شرکت در عملیات حفظ صلح در منطقه لیبریا تا کنگو است که به همین منظور در سال 2004 بیش از 1500 سرباز حافظ صلح در چارچوب سازمان ملل متحد به افریقا اعزام کرد. این کشور در عین حال خواهان اعطای چوکی دایمی به یکی از کشورهای افریقایی (بخصوص نایجریا) در شورای امنیت سازمان ملل متحد است.
فاجعة چپاول منابع قاره افریقا توسط چین را می توان بطور نمونه در روابط این کشور با افریقای جنوبی به خوبی دید، کشوری که در حال حاضر یکی از کشورهای نمونة تفاوت عمیق طبقاتی در جهان به شمار میرود. افریقای جنوبی که بزرگترین شریک اقتصادی چین در افریقا است و به این منظور روابط خود را در 1977 با تایوان قطع کرد و اینک شامل سازمان «بریکس» نیز شده است، یکی از کشورهایی است که از تجارت و مراودۀ اقتصادی با چین ضربۀ خردکننده دیده است. کسر تجاری این کشور با چین در سال 1992 در حدود 24 ملیون دالر بود، در حالی که در سال 2005 به 400 ملیون دالر رسید که به درستی موازنة سنگین غارت چین را نشان می دهد.



امپریالیزم امریکا، دومین غارتگر منابع افریقا

امریکا پس از چین دومین غارتگر افریقا است. ستراتیژی امریکا در افریقا به دور دو محور می چرخد. از یک طرف دسترسی بی حد و حصر به بازارهای وسیع، منابع انرژی و ذخایر طبیعی و کوتاه کردن دست چین از منابع ذخایر طبیعی در این قاره و از طرف دیگر تأمین امنیت نظامی راه های ارتباطی به شمول راه های ارسال مواد خام از این قاره به امریکا.

در دوران جنگ سرد، افریقای جنوبی پایگاهی به امریکا داد که پنتاگون می توانست از آن طریق اقیانوس هند را از افریقا تا دیگوگارسیا کنترول کند، امتیازی که چین اکنون از طریق نزدیکی روابط با افریقای جنوبی در صدد بدست آوردن آن است، و به این منظور رقابت سرمایه گذاری و رابطه تجاری امریکا و چین با این کشور با گذشت زمان بیشتر شده می رود. هیلری کلنتن در سفرش به تاریخ 6 اگست 2012 به افریقای جنوبی اعلام کرد که ایالات متحدۀ امریکا تصمیم دارد در 20 سال آینده به سرمایه گذاری بزرگ در افریقای جنوبی اقدام کند. همین اکنون موازنة تجارت میان دو کشور سالانه در حدود 22 ملیارد دالر است.
با وجودی که جورج بوش در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 اعلام کرده بود که افریقا جایگاهی در اولویت های امنیت ملی امریکا ندارد، ولی همه می دانستند که چنین اعلامی دروغ شاخداری بیش نبوده و احدی باور کرده نمی توانست که این امپریالیزم خونخوار امریکا از کنار منابع غنی و وافر این قاره و موقعیت جیوپولتیک آن سرسری بگذرد، آن هم در حالتی که بحران اقتصادی این کشور را در تنگنا قرار داده بود؛ به همین خاطر به زودی اهمیت قارۀ افریقا در ستراتیژی امریکا آشکار شد.
والتر کانشتاینر معاون وزیر خارجۀ امریکا در امور افریقا پس از یازدهم سپتمبر 2001 در یکی از مناسبت ها اظهار داشت که نفت قارۀ سیاه در جملۀ منافع ملی ستراتیژیک ایالات متحده امریکا قرار گرفته است. متعاقب آن اِد رایس سناتور جمهوریخواه کالیفرنیا و رئیس کمیسیون فرعی افریقا اعلام کرد که برای تأمین امنیت ملی امریکا پس از یازده سپتامبر، نفت افریقا را باید یک اولویت به شمار آورد.
و همین اولویت و «منافع ملی ستراتیژیک» باعث شد که امریکا پس از یازدهم سپتمبر به افریقا برود.Abramovici  نویسندة کتاب «صخرۀ اشغال شده» می نویسد که امریکا تحت لوای جنگ بر ضد تروریزم، حضور خود را در افریقا گسترش داده است و با آگاهی از وابستگی اش به مواد خام ستراتیژیک، تعداد توافقنامه های اقتصادی و نظامی خود را با بسیاری از کشورهای افریقایی افزایش داده تا به این ترتیب امنیت ذخایر خام خود را افزایش دهد.
این گسترش روابط اقتصادی سبب شده تا شرکت های نفتی امریکا در این قاره به سرمایه گذاری های هنگفتی دست بزنند: شرکتهای امراداهس، ماراتون در سال 2003 بیش از ده ملیارد دالر در صنعت نفت افریقا سرمایه گذاری کردند؛ شرکت شیفرون تگزاکو در سال 2002 اعلام نمود که 5 ملیارد دالر در نفت افریقا در پنج سال گذشته سرمایه گذاری کرده و در نظر دارد طی یک برنامۀ پنج ساله 20 ملیارد دالر دیگر در صنعت نفت این قاره سرمایه گذاری کند؛ در مقابل شرکت اگزون موبیل که از رقبای سنتی شرکت شیفرون است، اعلام کرد که قصد دارد در چهار سال آینده مبلغ 15 ملیارد دالر در نفت آنگولا و در برنامۀ ده ساله مبلغ 25 ملیارد دالر در نفت این قاره سرمایه گذاری کند؛ شرکت امریکایی انادارکو در حوزه های نفتی الجزایر فعال است و روزانه حدود 600 هزار بیرل نفت تولید می کند؛ امریکا از نایجریا که یازدهمین تولید کنندۀ نفت جهان و عضو اوپک است، روزانه یک ملیون بیرل نفت وارد می کند؛ نایجریا پنجمین صادرکننده نفت به امریکا است و امریکا در حدود 10 درصد کل واردات نفتی خود را از این کشور تأمین می کند، حدود 40 درصد تولیدات نفتی انگولا به امریکا صادر می شود؛ شرکت نفتی شیفرون 75 درصد کل صنعت نفت انگولا را در دست دارد؛ گابون که با تشویق امریکا در سال 1995 از اوپک برآمد، در حال حاضر 44 درصد نفت تولید شدۀ خود را به امریکا صادر می کند، در گینه استوایی که به نام «کویت افریقا» شهرت دارد و ذخایر نفتی آن تا 2 ملیارد بیرل برآورده شده است، دو سوم امتیازهای نفتی به قراردادی های امریکایی داده شده است و...
مطابق تخمین شورای اطلاعات ملی امریکا، تا سال 2015 امریکا خواهد توانست واردات نفت خود را از منطقۀ افریقا از 16 درصد کنونی به 25 درصد برساند. حجم سهم امریکا از بازار افریقا فقط 7.6 درصد است، در حالی که کشورهای اتحادیۀ اروپا 30 درصد کل بازار افریقا را در اختیار دارند.
«بهار عربی» در مصر که حسنی مبارک را از قدرت به زیر کشید، «فرعون» دیگری به نام مرسی که اخوانی و از عمال امریکاست و ظاهراً از طریق انتخابات روی کار آمد، مصر را کماکان در چنگ امریکا حفظ کرد. مصر از جمله کشورهای افریقایی است که همواره در تیررس غارتگران قرار داشته است و بیجا نیست که جایگاه ویژه ای در سیاست خارجی امریکا دارد. امریکا به همین منظور سالانه 2 ملیارد دالر به این کشور می پردازد که در حقیقت یکی از بزرگترین کشورهای دریافت کنندة «کمک»های ایالات متحده به شمار می رود.
سفر هیلری کلنتن وزیر امور خارجه سابق و جان کِری وزیر امور خارجۀ فعلی امریکا به مصر و دیدار با مرسی، این چهرة کریه اخوانی، و اعلام بخشش بدهی یک ملیارد دالری مصر و اطمینان حاصل کردن از «امنیت سرمایه گذاری های امریکایی» نشان داد که امپریالیزم امریکا هنوز مصر را از خود می داند و اخوانی ها نیز منحیث نوکران در خدمت امریکا قرار دارند، چنانچه در کشور ما نیز منافع امریکا را تأمین می کنند.
اما امریکا هرگز با این غارت در قارة سیاه بسنده نمی کند. این امپریالیزم در صدد صیانت از امپراتوری خود است و این امپراتوری فقط با غارت ملل دیگر می تواند ادامه یابد. از اینرو، شرکت سهامی امپریالیست ها که به نام «القاعده» مشهور شده است، باید به سومالی، مالی، نایجریا و سایر کشورهای افریقایی برود تا چنگال این امپریالیزم خونخوار و سایر امپریالیست های غربی را بر این قاره عمیقتر فرو ببرد، لذا امریکا، فرانسه، انگلستان، آلمان، کانادا، بلژیک، دنمارک و... در این قاره در هماهنگی و همکاری با هم، بم می ریزند، بمبارد می کنند و می کشند، تا این قاره را به طور مکمل در چنگ داشته باشند.

فرانسه به مستعمره های سابق بر می گردد

فرانسه که زمانی از قلدران غارت افریقا به حساب می رفت، بار دیگر تصمیم گرفته است تا خون خلق افریقا را به شیشه کند و در این رقابت قاتلانه جایگاه خود را تثبیت نماید. این کشور که خانوادة مستعمرات (به شمول مالی، الجزایر، موریتانی، بورکینو فاسو، ساحل عاج، گینه، نایجریا، سنِگال و چند کشور دیگر) را در افریقا رهبری می کرد و بیرحمانه به چپاول آن مصروف بود، اینک با راه اندازی جنگ در لیبیا و مالی که حمایت ناتو و کشورهای امپریالیستی غربی را در سطوح گوناگون با خود دارد، در صدد تأمین منافع و سودگیری بیشتر از این قاره می باشد.
«چاینا پست» می نویسد که سرمایه گذاری فرانسه در افریقا در این اواخر افزایش یافته است و این سبب نگرانی افریقایی ها در مورد استعمار جدید شده است. اندریس پیبلاگس وزیر توسعة اتحادیه اروپا به اسوشتید پرِس در جریان بیست و پنجمین اجلاس افریقا ـ فرانسه در جون 2010 که با پنجاهمین سالگرد استقلال 14 مستعمرۀ قبلی افریقایی فرانسه مطابق بود، گفت که اروپا در افریقا نفوذ کمتر دارد و ضرورت است تا از تجارب مثبت چینی ها بیاموزیم.
آمار نشان می دهد که بین سالهای 2006 و 2008 صادرات چین به افریقا از 26.7 ملیارد دالر به 49.8 ملیارد دالر رسید، در همین حال واردات چین از افریقا از 28.8 ملیارد دالر به 56.8 ملیارد دالر رسید. در حالی که در این مدت صادرات فرانسه (بطور نمونه از کشورهای اروپایی) به افریقا از 26.3 ملیارد دالر به 38.5 ملیارد دالر رسید و واردات آن از افریقا از 24.8 ملیارد دالر به 38.8 ملیارد دالر افزایش یافت.
نیکولاس سرکوزی رئیس جمهور پیشین فرانسه تلاش داشت تا با ایجاد روابط با سران دول افریقایی و دعوت های متعدد و برگزاری کنفرانس های گوناگون روابطش را با افریقا توسعه دهد. به همین منظور او در فبروری 2008 به پارلمان گفت که فرانسه تصمیم دارد در پنج سال آینده بیش از 10 ملیارد یورو را در افریقا سرمایه گذاری کند تا بیش از 300 هزار شغل ایجاد کند. در حال حاضر از 200 هزار مهاجری که دولت فرانسه سالانه می پذیرد، 65 درصد آن افریقایی هستند.
دولت اشغالگر فرانسه که در کنار امریکا و انگلستان نیروهایش را در 2001 در افغانستان پیاده کرد و کشور ما را به اشغال درآورد، به زودی حمایت امریکا و انگلستان و سایر کشورهای غربی عضو ناتو را در بمباردمان بیرحمانۀ لیبیا به دست آورد و با سرنگونی معمر قذافی، این کشور را به ویرانه ای تبدیل کرد.
لیبیا دارای بزرگترین منابع تثبیت شدۀ نفتی (46.5 ملیارد بیرل) است و سومین تولید کنندۀ بزرگ نفت در افریقا به شمار می رود. این کشور روزانه 1.8 ملیون بیرل نفت تولید می کند و مقدار صادرات آن 1.5 ملیون بیرل در روز می باشد که عمدتاً به اروپا صادر می شود. شرکت های امپریالیستی به شکل تراست ها و کارتل ها در تولید نفت لیبیا به اندازه های معین سهم دارند: شرکت ایتالیایی یی. ان. آی (244 هزار بیرل نفت در روز)، شرکت بیس، شرکت شِل و شرکت بریتیش پترولیم (هر یک در روز 100 هزار بیرل)، شرکت توتل (55 هزار بیرل در روز)، شرکت ماراتون (46 هزار بیرل در روز)، شرکت کوهنکوـ فیلیپس، شرکت رسپول و شرکت ستیت آیل (هر یک 45 هزار بیرل در روز)، شرکت او. ام. وی (33 هزار بیرل در روز)، شرکت هس (22 هزار بیرل در روز) و شرکت اوکسیدنال (11 هزار بیرل در روز).
به همین سان این کشور دارای ذخایر غنی گاز طبیعی، مخزن بزرگ آب، ذخایر طلا و سایر مواد خام می باشد که امپریالیست ها برای تداوم چرخ تولید سرمایه داری به آن نیاز دارند. امپریالیزم فرانسه که این بار تصمیم داشت مستعمرۀ سابق ایتالیا را به وسیلۀ عمال و مزدوران مذهبی در چنگ بفشرد، برای رسیدن به این مامول از اتحاد با «القاعده» نیز خودداری نکرد!!
شرکت توتل فرانسه یکی از شرکت هایی بود که به تشویق «شورشیان» می پرداخت. یکی از نمایندگان این شرکت در اول مارچ 2011 در چارچوب یک هیئت وارد لیبیا شد و پس از اشغال طرابلس توسط عمال فرانسه، سهم این شرکت که قبل از این از نفت لیبیا سه درصد بود، به 4 درصد افزایش یافت و سهم شرکت جی دی اف ـ سوئز فرانسه که در بخش گاز سرمایه گذاری می کند، در بازارهای مالی نیز به 5 درصد افزایش یافت.
خلق لیبیا زیر بمباردمان ناتو سلاخی می شد و عمال فاشیست ناتو دمار از روزگار مردم می کشیدند که فرانسوا هولاند به ریاست جمهوری رسید. «در فرانسه او را «رئیس جنگ» می نامند. در تمام رسانه ها، روزنامه ها، رادیوها، تلویزیون ها اعلام می کنند که او «واقعاً از وقتی که اعلام جنگ کرد رئیس جمهور شد»» (گروگان گیری در الجزایر: جعبة پاندورا در مالی (مالیستان) به ما ارتباطی ندارد. شمس الدین شیتور، برگردان حمید محوی)
فرانسوا هولاند در مالی اعلام جنگ کرد. مالی که از 1892 تا 1960 مستعمرۀ فرانسه بود، اینک به نام جنگ علیه «تروریست ها»، همان تروریست هایی(14) که فرانسه با آنان در لیبیا و ناتو در سوریه در «اتحاد مقدس» قرار دارند، دوباره در چنگ فرانسه قرار می گرفت. فرانسه، چه از طریق استعمار، چه از طریق کودتا(15) و چه هم از طریق بمباردمان، همیشه تلاش کرده است که مالی را در اختیار داشته باشد، جایی که امریکا نیز در تلاش است تا به خاطر موقعیت جیوپولتیک این کشور، پایگاه نظامی در  شمال آن کشور داشته باشد، بنابرین حمایت امریکا از بمباردمان مالی توسط فرانسه نیز نمی تواند تأمین این منافع را در خود نهفته نداشته باشد.
مالی سومین تولید کنندۀ طلا بعد از افریقای جنوبی و گانا است. در حال حاضر از 7 معدن بزرگ این کشور، شرکت های کانادایی (IAMGOLD) و انگلیسی (AngloGold Ashanto) مصروف استخراج طلا هستند. در معدنSadiola Hill ، 41 درصد به شرکت IAMGOLD، 41% به شرکت AngloGold Ashanto و 18% طلای استخراج شده به دولت مالی تعلق می گیرد. همین طور در معدنYatela Gold ، 40% به IAMGOLD، و 40 فیصد بهAngloGold Ashanto  و 20 فیصد به دولت مالی تعلق می گیرد، لذا انگلیس و کانادا هر دو از پیاده کردن نیروی نظامی توسط فرانسه در این کشور حمایت کرد و اعلام همکاری نمود.
در عین زمان مالی یکی از کشورهایی است که دارای ذخایر غنی یورانیم است که به وسیلۀ شرکت کورپراسیون آروا استخراج می شود. این شرکت 17 درصد یورانیم جهان را تولید می کند، چنانچه این شرکت از همسایۀ مالی (نایجریا) تا اکنون 100 هزار تن یورانیم استخراج کرده است.
مالی دارای بزرگترین ذخایر نفت است که عمدتاً در شمال این کشور قرار دارند، منطقه ای که همین اکنون نیروهای نظامی فرانسه در آن پیاده شده اند و بمبارد می کنند. در کنار این، مالی دارای پتانسیل استخراج الماس است و ذخایر لیتیم آن در جنوب به 4 تن می رسد و در غرب این کشور نیز معادن لیتیم موجود است.
امپریالیست ها می خواهند که افریقا را به خاطر منابع زیر زمینی اش، نظامی سازی کنند. برای عملی کردن این سیاست، مالی دارای نقش عمده می باشد، زیرا از این کشور به حیث تختۀ پرش به همسایه های آن (موریتانی، ساحل عاج، گینه، بورکینافاسو، نایجریا و...) استفاده می شود، کشورهایی که دارای منابع طبیعی سرشار و دست نخورده مثل طلا، منگنز، مس، نفت و... می باشند.
این غارت بیرحمانه، پیامدی جز استعمار، استثمار، کشتار، قتل، کودتا، قاچاق انسان، قاچاق مواد مخدر، جنگ های داخلی، فقر، بیکاری، آوارگی، فساد، اختطاف، باج ستانی، قاچاق اسلحه، تجزیه، بیماری و بردگی کودکان نداشته است. در این قاره با کارگران مثل حیوانات برخورد می شود (بطور نمونه در 16 اگست 2012 میلادی 34 کارگر به وسیلۀ دولت ارتجاعی افریقای جنوبی به خاطر اعتصاب رگبار شدند. این کارگران ماریکانا که در معدن پلاتین که مربوط به شرکت انگلیسی لونمین است دست به اعتصاب زده بودند)، مرگ و میر کارگران در معادن بسیار بالا است (بطور نمونه در منابع معدنی کلمبیت، تانتالیت و طلای شرق جمهوری دموکراتیک کنگو که در اختیار شرکت های معدنی افریقای جنوبی می باشند، تا به حال یک ملیون نفر جان خود را از دست داده اند). در این قاره با جمعیت یک ملیاردی تنها 300 ملیون نفر توانسته اند خود را «از فقر بیرون بکشند». نظرخواهی Target Group Index نشان می دهد که امروز 80 در صدخانواده ها شامل کتگوری پایین ترین عاید هستند، در حالی که پنج سال پیش این فیصدی 73 بود. فساد درین قاره به اوج خود رسیده است (بطور نمونه در نایجریا از سال 1960 به این طرف حداقل 400 ملیارد دالر از رهگذر عاید نفت دزدی شده است که این مبلغ دوازده برابر بودجۀ ملی این کشور برای سال 2011 می باشد. این دزدی در حالی صورت گرفته است که بیش از 90 درصد مردم این کشور با کمتر از 2 دالر در روز زندگی می کنند). بر اساس راپور بانک جهانی بیش از 47 درصد مردم سب سحارای افریقا با کمتر از 1.25 دالر در روز زندگی می کنند. تعداد بیسوادان بطور چشمگیر افزایش می یابد (بطور نمونه در تونس 50 درصد مردم بیسواد هستند و 14 درصد آن بیکار و از چهار ملیون جوان زیر بیست و پنج سال فقط 5 هزار نفر آن به پوهنتون دسترسی دارند). ارزش پول ملی کاهش یافته است (طور مثال پول ملی انگولا در برابر دالر 25 درصد کاهش یافته است). افریقایی ها به حیث مزدور استخدام می شوند (بطور نمونه در 25 پایگاه نظامی امریکا در عراق 20 هزار اوگاندایی استخدام شدند). نرخ تورم افزایش یافته است (بطور مثال در اوگانادا، انفلاسیون در حدود 40 درصد بالا رفته است). ملیونها تن کشته و آواره شده اند (بطور نمونه در سال های 1998 تا 2003 جنگی که میان کشورهای کنگو، زیمبابوه، انگولا و نامیبیا از یکسو و رواندا، اوگاندا و بروندی از سوی دیگر در گرفت، ملیون ها نفر در درگیری ها و یا در اثر قحطی و آوارگی ناشی از آن جان باختند). معادن به وسیلۀ طبقات حاکمه چور می شود (بطور نمونه در مراکش ثروت خاندان سلطنت بطور روز افزون افزایش می یابد و تنها از معادن فاسفیت به 2.5 ملیارد دالر رسیده است، در حالی که در این کشور از هر دو جوان یک تن بیکار است). کشورهای افریقایی بطور کل پایین ترین شاخص رشد و توسعۀ انسانی را در جهان دارند (بطور نمونه کنگو با تمام ثروت های زیرزمینی جزء این کشورهاست). زنان با «اپیدِمی تجاوز» روبرو هستند؛ تجارت انسان و بخصوص کودکان به بازار پر رونق مبدل شده است (بطور نمونه در افریقای غربی و کنگو دو صد هزار کودک قربانی تجارت انسان و بیگاری شده اند). خلق این قاره به طرز بی سابقه ای به زیر خط فقر کشانیده می شوند (بطور نمونه بیش از 20 ملیون نفر از مردم مصر به زیر خط فقر کشیده شده اند که این آمار در مناطق روستایی به بیشتر از 51 درصد رسیده است. همین اکنون در حدود 2 ملیون نفر از مردم مصر به دلیل فقر مطلق و فقدان سرپناه در «قبرستانها»ی شهرهای بزرگ به شمول قاهره زندگی می کنند) و...
چنانچه تاریخ مبارزات خلق های جهان نشان داده است، بساط این وحشت، غارت، کشتار، قتل و شکنجه، اشغال و تجاوز، استعمار و استثمار فقط و فقط با مبارزۀ پیشرو، نبرد قاطع و پیگیر طبقاتی برچیده شده می تواند؛ نبردی که به وسیلة بازوان ستبر پرولتاریا رهبری شود، نبردی که دهقانان و سایر زحمتکشان در آن ماشه بچکانند و بر سکوی قدرت سیاسی، برج و باروی استعمار و استثمار را برای همیش در آتش انقلاب به تودۀ خاکستر مبدل کند و «شادی همچون مرواریدی گران قیمت نیازهای تمامی بشریت را» برآورده سازد.(16) قارۀ سیاه راهی جز این ندارد!

مرگ بر امپریالیزم
در راه سوسیالیزم، به پیش!

سازمان انقلابی افغانستان
حوت 1391



یادداشت ها:
1. «جعبه پاندورا»: در اساطیر یونانی، پرومته آتش را از خدا می رباید و آن را به انسانها هدیه می کند. زئوس برای انتقام به ولکان دستور می دهد تا زنی از خاک و آب بیافریند. این زن از خدایان متعدد استعدادهایی را به عنوان هدیه دریافت می کند: زیبایی، بلندپروازی، هوش، هنر فریبندگی و اغوا کردن. او را پاندورا می نامیدند که به زبان یونانی به معنای «آن است که تمام استعدادها را دارا می باشد.» سپس، پاندورا را به نزد پرومته فرستادند که با او ازدواج کند، ولی پرومته هدیة زئوس را نپذیرفت. اما اپیمته، برادر پرومته به دام او افتاد و با او ازدواج کرد. روز ازدواج آنها، زئوس سبویی به او هدیه داد که حاوی تمام بدبختی ها و دردها و رنج های بشریت بود. زئوس او را از گشودن درِ سبو منع کرده بود، ولی پاندورا از روی کنجکاوی این سفارش را رعایت نکرد و درِ سبو را باز کرد. و اینگونه بود که تمام مصیبت ها روی زمین پراکنده شد. این اسطوره بعدها و به تدریج به عنوان اصطلاح رایج شد، و «جعبه پاندور یا پاندورا» به شکل استعاری برای علت مصیبتها در ادبیات و زبان رایج گردید. (گروگان گیری در الجزایر: جعبة پاندورا در مالی (مالیستان) به ما ارتباطی ندارد. نویسنده: شمس الدین شیتور، برگردان از حمید محوی، منتشرۀ پورتال افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان)
2. کلیمانجارو بلندترین کوه قارة افریقا است. این کوه که جزء مستعمرة انگلیسی کینیا بود، ملکة ویکتوریا آن را به عنوان هدیة سالروز تولد به ویلهلم اول امپراتور آلمان تقدیم کرد! کلیمانجارو جزء تانگانیکا و سپس افریقای شرقی آلمان شد.
3. سیسیل رودس وژوزف ـ چمبرلین که یک سرمایه دار بزرگ انحصارگر بود و در دورۀ غارت بریتانیا از امپریالیزم دفاع می کرد و در میان طبقات حاکمة بریتانیا محبوبیت فراوان داشت، به دوستش ستید گفته بود: «سیاستمداران استعماری باید برای تهیة جا برای جمعیت اضافی و به وجود آوردن بازارهای تازه برای کالاهایی که در کارخانه ها و معادن تولید می شوند، سرزمین های تازه ای به دست آورند. همچنان که همیشه گفته ام امپراتوری یک مسئله امرار معاش است، اگر می خواهید از جنگ داخلی اجتناب کنید، باید امپریالیست شوید.» ـ تاریخ افریقا، ترجمه و تألیف: ع. دخانیاتی
4. بوئرها تبلیغ می کردند که خداوند افریقایی ها را برای خدمت بوئرها آفریده است. بدین ترتیب عصر آپارتاید یا جدایی و تبعیض نژادی که مبتنی بر بردگی یا کار ارزان افریقایی ها بود، آغاز گردید. ـ تاریخ افریقا، ترجمه و تألیف: ع. دخانیاتی
5. میان فرمانروای الجزایز و کنسول فرانسه در الجزیره در مورد پرداخت بهای کالاهای الجزایری که فرانسویان بطور قرض خریده بودند، اختلاف افتاد. روزی فرمانروای الجزایر در پاسخ اهانت کنسول فرانسه با مگس کش خود ضربه ای به او نواخت. «ضربة مگس کش» بهانه ای شد برای استعمارگران فرانسوی برای تجاوز و یورش به الجزایر، و این کشور از طرف فرانسوی ها اشغال شد.
6. در مورد این جنایت یکی از دانشمندان در سال 1877، نوشت: «از همان نخستین لحظة اشغال الجزایر به وسیلة فرانسوی ها تا امروز سرزمین فلاکت زدة الجزایر صحنة خونریزی، غارت و فشار بی انقطاع است. شهرها یکی پس از دیگری، از بزرگ و کوچک وجب به وجب با قربانی های بسیار با ارزشش تسخیر می شود. قبیله های عرب و قبایلی که به استقلال چون گنج ارزش و قدر می نهند و از سلطة بیگانگان بر زندگی خود نفرت دارند، با تاخت و تاز وحشیانه سرکوب و قلع و قمع می شوند. در جریان این سرکوبی خانه و کاشانه و اموال شان خراب و منهدم و محصولات شان لگدکوب و پایمال می شود. آنانی که جان سالم از این تاخت و تاز بدر برده و باقی مانده اند، در معرض کشتار و یا هر نوع تهدید فساد و بیرحمی قرار می گیرند.» ـ تاریخ افریقا، تالیف و ترجمه: ع. د خانیاتی
7. «امپریالیزم گستاخانه ترین استثمار و بی رحمانه ترین اسارت صدها ملیون مردم وسیع ترین مستعمره ها و کشورهای غیر مستقل می باشد. هدف این استثمار و سرکوب، عبارتست از تحصیل سود اضافی. ولی امپریالیزم، ضمن استثمار این کشورها، ناگزیر باید در آنجا راه های آهن، کارخانه ها و مراکز صنعتی و تجارتی برپا سازد.» (راجع به اصول لنینیزم، ی. ستالین)
8. یکی از شاهدان عینی جریان این هجوم وحشیانۀ اشغالگران را چنین توصیف می کند: «پس از محاصره به شهر حمله بردند. فرمان غارت شهر صادر شد. همة اهالی شهر کشته یا اسیر شدند. اسیران را در یک دسته جمع کردند. کلنل شروع به توزیع غنایم کرد. ابتدا چیزی در دفتر یادداشت خود یادداشت می کرد و بعد از این کار چشم پوشید و گفت: «خودتان تقسیم کنید» و در جریان تقسیم دعوا و نزاع برپا بود.
نیروهای نظامی در بازگشت، در حالی که اسیران را به دنبال خود می کشیدند، روزی نزدیک به 25 کیلومتر راه می پیمودند. کودکان و کسان دیگری را که از شدت خستگی به زمین می افتادند، با ته قنداق تفنگ یا با سرنیزه می کشتند.
اجساد کشتگان در کنار جاده ریخته شده بود. ناگهان زنی چنباتمه زد. او حامله بود. ضربه ای با ته قنداق خورد وضع حمل کرد. زن بند ناف را با دندان پاره کرد و نوزاد را دور انداخت بی آنکه حتی نگاهی به پشت سرخود به او بیاندازد...
افریقاییانی که برای حمل کیسه های ارزن بسیج شده بودند، پنج روز بدون غذا راه رفتند. آنانی که مقدار ناچیزی حتی به اندازة یک مشت ارزن از کیسه بر می داشتند، پنجاه ضربه شلاق می خوردند.» ـ ژان سوره کانال: آفریقای سیاه غربی و مرکزی، ص 241
9. یکی از شاهدانی عینی نتیجة این جنگ را چنین توصیف می کند: «به هر کجا نگاه می کردی دهکده های ویران بود و استخوان های انسان... زمین پر بود از بقایای اجساد انسان که سگهای غول پیکر و زشت آنها را دریده و خورده بودند...» همان کتاب
10. فن تروتا سردار دژخیم آلمانی که وظیفة سرکوبی هررو و ناما به او سپرده شده بود، می نویسد: «من این قبیله های افریقایی را می شناسم. آنها مثل هم اند و به هیچ چیز جز زور احترام نمی گذارند. سیاست من همواره این بوده و هست که با ترور بیرحمانه و حتی با وحشی گری این زور را به کار برم. من با سیلی از خون و پول قبیله های شورشی را محو می کنم. فقط با چنین بذری چیز تازه ای می تواند سبز شود، چیزی که پایدار باشد.»
11. لومومبا از زندان هاردی آخرین نامه خود را به هسمرش نوشت که بیانگر دیدگاه سیاسی او است: «همسر عزیزم، این نامه را می نویسم ولی نمی دانم به دست تو خواهد رسید؟ و یا هنگامی که آنرا می خوانی من هنوز زنده باشم. در همه تلاش ها و کشمکش هایی که برای استقلال میهن مان می کنم حتی یک آن در پیروزی نهایی این امر مقدس که من و همکارانم زندگانی را وقف آن کرده ایم دچار تردید نشده ام. ولی آنچه را که ما برای میهن مان آرزو می کردیم هیچگاه مورد پسند بلژیکی های استعمارطلب و دوستان غربی آنها نبود. زیرا ما خواهان حیاتی شرافتمندانه با سربلندی و احترام و استقلال بدون قید و شرط هستیم، و بدین سبب ایشان، بطور مستقیم و یا غیر مستقیم، به عمد و یا غیر عمد، حمایت چندین نفر از اعضای عالیرتبه سازمان ملل متحد را جلب کردند. این همان سازمانی است که ما وقتی کمکش را طلب کردیم و امید خود را بدان بسته بودیم، اینان عده ای از هم میهنان ما را فاسد کردند و به گروه دیگر رشوه دادند. اینان باعث شدند تا حقیقت پنهان بماند و بالنتیجه استقلال ما را ننگین سازند. چه چیز دیگری می توانستم بگویم؟ جان من تنها خواه زنده و خواه مرده، خواه آزاد و یا به حکم استعمار طلبان اسیر و در زندان باشم به حساب نمی آید، این کنگوست که به حساب می آید. این مردم فقیر کشور ماست که استقلال برای شان قفس شده است و دنیا از میان میله های این قفس به ما می نگرد. این نگاه ها با رقت و شفقت و گاه با شادی و خوشحالی همراه می شود. ولی ایمان من استوار باقی خواهد ماند. این را می دانم و آن را در دل احساس می کنم که دیر یا زود ملت ما خود را از شر دشمنان، چه داخلی و چه خارجی، آسوده خواهد کرد و جمله ایشان بصورت یک فرد درمیایند و ننگ و حقارت استعمار را زیر پا خواهند نهاد و احترام و شخصیت خود را در انوار تابان خورشید باز خواهند گرفت.
ما تنها نیستیم. افریقا، آسیا و ملل از بند رسته در هر گوشۀ دنیا پیوسته در کنار ملیونها نفر کنگویی خواهند بود و تا آن روز که استعمار طلبان و سربازان اجیر شان را از کشور برانند دست از تکاپو و کوشش بر نمی دارند. در باره فرزندانم. من آنها را ترک می کنم و شاید دیگر روی شان را نبینم. دلم می خواهد به آنها گفته شود که وظیفه آنان و هر کنگویی دیگر آن است که بکوشند تا کار مقدس بنای استقلال و حکومت را به پایان رسانند. چون ما بدون احترام آزادی نداریم و بدون عدالت احترامی در کار نیست و بدون استقلال ملت آزاد نمی توان داشت.
ظلم و سختی و شکنجه نمی تواند مرا وادار به طلب رحم کند. چون ترجیح می دهم که با سری راست و ایمانی استوار و اطمینان عمیق به سرنوشت کشور مان بمیرم تا آنکه در اسارت به سر برده و اصول مقدس را زیر پا نهم. تاریخ حقایق را روزی بیان خواهد کرد. ولی آن چه را که در بروکسل، پاریس، واشنگتن و سازمان ملل درس می دهند تاریخ نیست. افریقا نیز روزی تاریخ خود را خواهد نوشت و این تاریخ در شمال و جنوب صحرا پر از افتخار و احترام خواهد بود.
همسر عزیزم، برای من گریه نکن. یقین دارم که کشور من که اینقدر در رنج است راه دفاع از آزادی و استقلالش را فرا خواهد گرفت. زنده باد کنگو، زنده باد افریقا! ـ پاتریس»
12. «پیدایش پرولتاریا و تجلی روشنفکران محلی، بیداری افکار ملی، قوت یافتن جنبش های آزادی خواهانه؛ اینها هستند نتایج این «سیاست» {سیاست استعمار}. قوی شدن نهضت انقلابی بلااستثنا در تمام مستعمرات و کشورهای غیر مستقل شاهد برجسته ای بر این امر است.» (راجع به اصول لنینیزم، ی. ستالین)
13. «گردنبند مروارید» به مجموعه ای از بنادری در اعماق دریا اطلاق می شود که از دریای چین جنوبی تا سواحل افریقا را از طریق اقیانوس هند که بنادر سریلانکا، مالدیف، برمه، چیتاگونگ در بنگله دیش و گوادر در پاکستان را در بر می گیرد، احتوا می کند. سرمایه گذاری بر روی «گردنبند مروارید» بخشی از برنامۀ تجاری ـ امنیتی چین است که برای توسعه ساحه تجاری و تامین مواد خام روی دست گرفته شده است.
14. نیل کلارک روزنامه نگار گاردین مصاحبه ای با سایت «روسیه امروز» انجام داده است که خواندن بخش های آن سودمند است: «به اعتقاد من پایه و اساس تمام ماجراجویی های غرب در این 30 سال گذشته اقتصادی بوده است و مالی نیز از این قاعده مستثنا نیست.
دیوید کامرون که در سال گذشته بیشتر وقتش را صرف تشویق شورشیان اسلامگرا در سوریه می کرد، حالا راه دیگری را انتخاب کرده و می گوید، شورشیان اسلامگرا در مالی بزرگترین خطر برای تمام جهان هستند و ما با تمام نتایج قابل پیشبینی آن برای بریتانیا، باید مداخله کنیم.
خیلی جالب است، زیرا اگر دوباره به 2011 فکر کنیم، می بینیم که افرادی مثل دیوید کامرون و ویلیام هیگ بودند که بلندتر از همه، خشن تر از همه برای سرنگونی سرهنگ قذافی فریاد می کشیدند. و حالا، همین افراد، کامرون و هیگ می گویند مداخله در مالی ضروری است و باید گروه های القاعده را سرکوب کنیم. در نتیجه تناقض و ریاکاری واقعی در اینجا مشاهده می شود. چرا مبارزه علیه القاعده در افریقا فوری ترین وظیفه تلقی می شود؟ چرا ما باید در سرنگونی رهبران نقشی به عهده بگیریم؟ و برای بریتانیا چه چیزی در پشت تمام این موارد نهفته است؟ فکر می کنم که تهدید القاعده به عنوان پردة استتار برای بازسازی نظام استعماری در افریقای شمالی توسط نیروهای ناتو، فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده به کار برده می شود.
اگر به گذشته نگاه کنیم، حمله بر یوگوسلاوی، سوریه، جنگ در لیبیا، تمام این موارد لباس مداخلة بشردوستانه به تن داشته است. ولی واقعیت امر چیز دیگری بوده است. تمام این موارد مداخلات اقتصادی بوده اند. و غرب به منابع نیازمند است، و می خواهد کنترول منابع این مناطق را در اختیار بگیرد. به باور من ناتو می خواهد در شمال افریقا مستقر شود. من فکر می کنم که موضوع کاملاً روشن است. خطر القاعده را در واقع باید به عنوان ابزار مداخله ناتو تلقی کنیم، پس از خارج شدن از افغانستان در شمال افریقا مستقر خواهد شد.» ـ القاعده یا پردة استتار در خدمت مستعمره سازی مجدد افریقای شمالی توسط ناتو، نیل کلارک، سایت روسیة امروز، 20 جنوری 2013
15. «موبیدو کیتا» نخستین رئیس جمهور مالی (1960 ـ 1968) است. او در تمام طول زندگی اش از موضع ضد استعماری دفاع کرد. او عملاً و به شکل مادی از الجزایر و جبهة ملی رهائی بخش دفاع کرد. موبیدو کیتا نگهداری پایگاه های نظامی فرانسه را در مالی نپذیرفت و آزمایش های هستوی فرانسه را در منطقۀ صحرا مورد انتقاد قرار داد. علاوه بر طرفداری از پان افریقا، او طرح های اجتماعی بی شماری را در درون مالی به اجراء گذاشت. عملکرد او باب طبع فرانسه نبود، و به همین علت کودتایی را علیه او راه اندازی کرد و «موسی ترااوره» را در رأس کشور گماشت. ترااوره 23 سال دیکتاتوری خونینی را به مردم مالی تحمیل کرد، موبیدو کیتا را تحت شرایط سختی به زندان انداخت به گونه ای که به تاریخ 16 می 1977 به مرگش انجامید.
او بیانیه ای به رؤسای هیئت دیپلوماتیک دربارة تخلیة قطعات فرانسوی از خاک مالی (20/1/1961) ارائه کرد که در بخشی از آن چنین گفته شده است:
عالی جنابان، من از شما سپاسگزارم که با وجود وقت گرانبهای تان و با کارهای بسیار مهمی که شما را به خود واداشته، به دعوت من پاسخ می گویید. اهمیت مکاتبه مرا مجبور ساخت که خودم به اطلاع شما برسانم. در این ساعت، سفیر فرانسه در جمهوری مالی از تصمیم حزب و دولت من مطلع شده است که فرانسه پایگاه های نظامی خود را در باماکو، کاتی، گااو و در تسالیت تخیله کند که بر اساس توافقات فرانسه و مالی در پاریس به تاریخ 22 جون 1960 در اشغال خود داشته است. ولی این توافقات در رابطه با فدراسیون مالی پس از حوادث 19 و 20 اگست 1960 و بازشناسی فرانسه و دولت سنِگال در مورد استقلال فدراسیون مالی، باطل گردیده است.
جمهوری مالی خواست خود را مبنی بر همکاری با فرانسه بر اساس عدم دخالت در امور داخلی و احترام به حاکمیت ما اعلام کرده است. تصمیم حزب من و دولت من به هیچ عنوان چنین خواستی را زیر علامت سؤال نبرده است... قطعات قدرت های استعماری نمی تواند در سرزمین استعماری قدیمی و در کنار قطعات نظامی دولت مستقل جدید مستقر باقی بماند.
16. شعری از لنگستن هیوز به نام دنیای رؤیای من: من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد/ زمین از عشق و دوستی سرشار است/ وصلح و آرامش، گذرگاه هایش را می آراید./ من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن/ همه گان راه گرامیِ آزادی را می شناسند/ حسد جان را نمی گزد/ و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند./ من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن/ سیاه یا سفید/ ـ از هر نژادی که هستی ـ/ از نعمت های گسترۀ زمین سهم می برد./ هر انسانی آزاد است/ شوربختی از شرم سر به زیر می افکند/ و شادی همچون مرواریدی گران قیمت/ نیازهای تمامیِ بشریت را بر می آورد./ چنین است رؤیای من!


مآخذ:
1. یکی از عواقب جنگ لیبیا، منطقة ساحل چگونه به بشکه باروت تبدیل شد؟، فیلیپ لی مایر، روزنامه نگار رادیو بین المللی فرانسه
2. راجع به اصول لنینیسم، ی. استالین
3. توفان الکترونیکی، نشریه الکترونیکی حزب کار ایران، شماره 79، بهمن ماه 1391، فوریه 2013
4. جنگ های اورانیوم در افریقا، نویسنده: اولگ نیکیفوروف،روزنامه نیزا ویسیمایا گازتیا
5. تهاجم پر سر و صدا، باشگاه اندیشه، سه شنبه 26 اردیبهشت 1391، Bashgah.net
6. دوسیة کشور مالی: صدای بی صدایان، سایت میشل کولن michelcollon.info
7. (سراب طبقات متوسط افریقا، نوشته ژان کریستف سروان، برگردان شروین احمدی، لوموند دیپلوماتیک،  اگست 2010)
8. (امپریالیسم زیر سؤال رفته پرتوریا، پاتریک بوند، استاد پوهنتون کوزولوناتال افریقای جنوبی، ترجمه مهرنازکرانی، لوموند دیپلوماتیک، اپریل 2010)
9. به راستی چه کسی خواستار برقراری صلح در منطقه کیوو است؟ ژوان برانکو، ترجمه حوا بختیاری، نوامبر 2012، لوموند دیپلوماتیک
10. سرمایه داری چین و بحران، نوشتة جین هاردی و آدرین باد، برگردان، پرویز قاسمی (نشر شده در نشریه شماره 133 «سوسیالیسم بین الملل» در جنوری 2012)
11. تاریخ افریقا، ترجمه و تألیف: ع. دخانیاتی
12. (خیزش چین به سمت بازار افریقا، نوشته ژان کریستف سروان، لوموند دیپلوماتیک، می 2005)
13. (نظامی گری فزاینده ی آمریکا در آفریقا، نوشته Pierre Abramovici لوموند دیپلوماتیک)

14. Africa Debate: Will Africa ever benefit from its natural resources? BBC News, 15 October 2012
15. Natural Resource Governance, The Challenge, http;//www.one.org
16. Africa’s natural resources are a potential gold mine, The Independent, 1 July 2006
17. Clinton Promotes US Investment in Africa, by Anne Look, VOA, August 06, 2012
18. Beijing, a Boon for Africa, By Dambisa Moyo, The New York Times, Jun 27, 201218
19. Africa: The infrastructure that actually drives growth, View point by Claude Sassoulas, BBC News, 5 July 2012
20. China offers $20bn of loans to African nations, David Smith, The Guardian, Thursday 19 July 2012
21. The Chinese in Africa Trying to pull together (Africans are asking whether China is making lunch or eating it, The Economist, Apr 20th 2011
22. France looks to step up investment in Africa, The China Post, By Don Mlevin and Elaine Ganley, AP, June 3, 2010
23. Obama’s Geopolitical China “Piovt”: The Pentagon Targets China, By F. William Engdahl, Global Research, February 02, 2013
24. Does Africa really benefit from foreign investment? , BBC News, 4 September 2012
25. The Resource Miracle, TIME, May 28, 2012
26. Sarkozy unveils R 114bn investment in Africa, by Thomas Hartleb, Mail& Guardian, 28 Feb, 2008



آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها