تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

فقط با انقلاب قهری میتوان به سوسیالیسم رسید

    تجارب تاریخی به اثبات رسانده که تغییر فرماسیون های اجتماعی با تغییر ابزار تولید و جنگ طبقاتی میسر بوده، بدون به فرجام رساندن چنین جنگی، ممکن نیست یک دوره تاریخی به دوره دیگری گذار کند. به این خاطر رهبران پرولتاریا در قرن بیست اعلام نمودند که استثمار شوندگان نمی توانند بساط استثمار را برچینند مگر با به راه انداختن جنگ طبقاتی و انقلاب قهری. و بدین ترتیب فلسفه مارکسیسم با خصوصیات نادر طبقاتی و عملی اش در برابر تمامی فلسفه های ارتجاعی قد برافراشت و علم رهایی پرولتاریا شد.

    رژیم های استثمارگر، تمام ابزارهای قدرت چون ارتش، حزب، پولیس، قانون، جبهه، زندان، شکنجه، پول، ثروتهای همگانی، استخبارات، رسانه ها و محاکم را در اختیار کامل خود داشته، تلاش می نمایند تا تمامی افراد و طبقات جامعه را مطیع خود سازند. این رژیم ها که بر طبقه خاص سرمایه داری اتکا دارند، خود را در زرورق دموکراسی، جامعه مدنی، انتخابات، حقوق بشر، مدرنیته، آزادی بیان، آزادی احزاب و آزادی رسانه ها پیچانده، عدول از قوانین مطروحه خود را مخالفت با نظم و قانون تبلیغ کرده، عدول کنندگان را یاغی و شورشی نامیده، با تمام ابزارهای سرکوب به مقابله با آنان بر میخیزند. انقلابی که رهبران پرولتاریا به زحمتکشان آموخته، چیزی جز برپا کردن چنین شورش ها و بغاوت کردن در مقابل چنین قوانینی نبوده و بدین خاطر به پرولتاریا می آموزانند که در برابر حزب ارتجاعی، حزب انقلابی؛ در برابر ارتش سرکوبگر، ارتش رهایی بخش و در برابر جبهه متحد ارتجاع باید جبهه متحد ملی انقلابی را ساخت و با این ابزارهای در هم کوبنده، نظام های استثمارگرانه را خُرد و خمیر ساخت. با تبلیغات و نشرات آگاهگرانه انقلابی (علنی و مخفی) باید در برابر رسانه های ارتجاع به تبلیغ و ترویج انقلابی پرداخت و با آماده شدن شرایط عینی و ذهنی بر دژ سرمایه حمله کرد و با بسر رساندن انقلاب پرولتاریایی و استقرار دکتاتوری پرولتاریا، استخوان استثمار و سرمایه را شکست. این رسالت بیرقداران کمونیسم است و یگانه راهیست که بی هیچ تمکینی در برابر سرمایه باید آن را به سر رسانند.

    تن دادن به اصول و قوانین بورژوازی که برای حفظ نظام سرمایه به تصویب رسیده و خوش و بش با استثمارگران جز در تقابل قرار گرفتن با مارکسیسم و در تحلیل نهایی خدمت به دشمنان خلق چیز دیگری نمی باشد. رویزیونیست های خروشفی در دهه 60 و 70 میلادی با پشت پا زدن به اصول اساسی مارکسیسم، پارلمانتاریسم و گذار مسالمت آمیز را به عوض انقلاب پرولتاریایی، علم کرده، خدمت به امپریالیسم و خیانت به پرولتاریا را پیشه نمودند. تجربه ضد مارکسیستی ایکه در شیلی با قتل آلنده (رهبر حزب رویزیونیست آن کشور) و 50 هزار مدعی کمونیسم همراه بود و در اندونیزیا حزب کمونیست مقتدر آن کشور با این تفکر غلط که با نفوذ کمونیست ها در ارتش سرکاری میتوان ماهیت آنرا تغییر داد، ضربه جبران ناپذیری را که در آن بیش از یک ملیون کمونیست جان باختند، متحمل گشت. این تجربیات با خون این همه انقلابی نشان داد که تا زمانی ابزار انقلاب را نساخت و استثمارگران بر قدرت را با این ابزارها به زیر نکشید، ممکن نیست ارتش ارتجاعی زمینه ی برپا نمودن سوسیالیسم را برای انقلابیون فرصت دهد.

    تحولات اخیر جهان که منجر به فروپاشی اتحاد شوروی و تغییر ماهوی چین از یک کشور سوسیالستی به کشور سرمایه داری گشت، ایالات متحده امریکا به عنوان متجاوزترین و خونخوارترین امپریالیسم در سطح جهان باقی ماند، بنا بر این عده ای به دنبال آن شدند تا راه میانه ای را برای پیاده نمودن «تخیلات مارکسیستی» شان بیابند تا از یک طرف مورد غضب امپریالیست ها قرار نگیرند و از سوی دیگر موفق به پیاده نمودن سوسیالیسم گردند که نمونه روشن آن را میتوان با حرکت پوپولیستی هوگوچاویز در ونزویلا یافت.

    چاویز و یاران او که از طریق انتخابات به قدرت دولتی دست یافتند، با تبارزات ضد امپریالیستی و سرخپوشی های کمونیست گرایانه، تصمیم داشتند به شیوه ایکه خود به قدرت رسیده بودند، با به رفراندوم گذاردن تغییر در قانون اساسی، سوسیالیسم را پیاده نمایند. در این رفراندوم 49 در صد مردم به این تغییرات رأی مثبت و 51 در صد رأی منفی دادند و بدین ترتیب خیالات استقرار سوسیالیسم آقای چاویز طی چند ساعت فرو ریخت. وی که تا سال 2012 در ونزویلا زمام امور را به دست خواهد داشت، قادر به ایجاد تغییرات بنیادی در آن کشور نخواهد شد و دست کمپنی های امریکایی همچنان در تاراج نفت آن کشور باز خواهند ماند.

    رفراندوم پوپولیستی چاویز که انتظار داشت در آن هم کارگر، هم دهقان، هم محصل و هم سرمایه دار در کنار یکدیگر، خارج از مرزهای طبقاتی به او رأی بدهند، عدول از کمونیسم مارکس تا مائوتسه دون بود و باید میدانست که استقرار سوسیالیسم بدون به کار بستن علم مارکسیسم ناممکن میباشد، زیرا علم مارکسیسم بر ارزیابی طبقاتی دوست و دشمن استوار بوده که با رفراندوم و نحوه انقلاب عوام گرایانه ای جنبش بولیواری آقای چاویز زمین تا آسمان فرق دارد. این رفراندوم نشان داد که روشنفکران محصل به عنوان بخشی از خرده بورژوازی شهری به چه پیمانه ای آماده پذیرش افکار بورژوایی اند و تا زمانی که پرورش پرولتاریایی نیابند و مرز خود را با زحمتکشان در تیوری و عمل نزدایند، به آسانی می توانند در خدمت سرمایه داری قرار بگیرند. در رفراندوم آقای چاویز طیف وسیعی از محصلان در مخالفت با تغییرات قانون اساسی قرار گرفتند و در حقیقت فکتور عمده ی شکست آقای چاویز در این رفراندوم شدند. 

    آقای چاویز تفاوت بین آرا را میکروسکوپی خواند. ولی هرچه خوانده شده باشد، باز هم حرکت قانونی او به شکست انجامید. زیرا ونزویلا یکی از کشورهای نفت خیز جهان و عضو پیمان اوپک میباشد که تیوریسن های بورژوازی درآمد سرانه آن را سالانه 3000 دالر ثبت کرده اند و سه کمپنی امریکایی بر تولید نفت آن سرمایه گذاری کرده، سالانه ملیاردها دالر را به جیب می زنند. در چنین وضعیتی امپریالیست ها لابد با تمام قوا تلاش مینمایند تا نتیجه رفراندوم را به نفع عوامل خود تغییر داده، پول های گزافی را به این کار اختصاص می دهند. شکست این رفراندوم با تلاش ها، مصارف و فعالیت های گسترده ی عوامل امپریالیسم گره خورده، بسیاری ها قبل از رفراندوم، شکست آن را پیشبینی می نمودند و مخصوصاً که جورج بش رسماً ملیون ها دالر را در ضدیت با چاویز و برنامه های او اختصاص داده بود. به این خاطر رهبران پرولتاریا حکم می نمایند، در شرایطی که بورژوازی به عنوان یک طبقه مسلط بر کل جهان قرار داشته و تمامی منابع پولی را در دست دارد، فقط به انقلاب قهرآمیز باید رو آورد، در غیر آن سرمایه داری با این همه امکانات می تواند در رأی و انتخابات با مصارف سرسام آور، عوامل خود را برنده سازد. 

    اگر رأی 49 درصدی مردم ونزویلا در پشتیبانی از استقرار سوسیالیسم، از یک طرف نشان داد که طبقات زیرین آن کشور دست رد بر سینه ی رژیم های مزدور امریکایی در امریکایی لاتین زد، از سوی دیگر این شکست بار دیگر به کمونیست های جهان آموخت که هیچ راه میانه ای، میان سرمایه داری و کمونیسم وجود ندارد. زیرا در دنیای امروز اتحاد کشورهای بزرگ امپریالیستی بر ضد خلق های جهان را نمی توان با اصول  بورژوازی شکست. مائو به این خاطر گفته بود: «سیاست از لوله ی تفنگ می برآید». او با این جمله اش، صندوق انتخابات را رد کرد، چون می دانست تمامی حرکت های ماورای طبقاتی فقط به نفع بورژوازی می انجامد.

    در دنیای امروز، کمونیست ها با مشکلات و دشواری های فراوانی روبرو اند. مخصوصاً بعد از تبدیل شوروی سوسیالیستی به کشور سوسیال امپریالیستی و بعد فروپاشی آن و تغییر ماهوی چین به کشور سرمایه داری، عده ای از کمونیست هایی که درک واقعی از جهانبینی کمونیستی ندارند و مرز طبقاتی شان را با پرولتاریا نزدوده، از رسیدن به سوسیالیسم و کمونیسم ناامید شده، مخصوصاً که تیوریسن های بورژوازی می کوشند به شیوه های گوناگون عده ای از کمونیست های نا پیگیر را با سجده دادن به پای بورژوازی مسخ نمایند و بدین ترتیب نشان دهند که تاریخ به آخر رسیده و برای بشریت راهی جز قبول ابدیت بورژوازی وجود ندارد!! بنابرین در برابر مبارزه و انقلاب دورویانه برخورد کرده، کوشش می کنند با اشکال گوناگون عدم قاطعیت و تزلزل شان را بپوشانند که در آخرین تحلیل، پیشانی بر کف پای جواسیس امپریالیستی می مالند.
    در وطن ما نیز عده ای از مدعیان کمونیسم در قبال چنین شگردهایی سکوت اختیار کرده، ظاهراً با استفاده از امکانات بورژوازی، به انجوگرایی، خوش و بش با جواسیس امپریالیستها و چگونگی خوش آمد گویی و دسته گل اهدا کردن به آنها، «استادانه» نسل جوان را «پرورش» می دهند و به عوض هدف قرار دادن جگرگاه امپریالیسم، به فرعیات چسبیده و موسیچه ها را از آدرس های گنگ و نامعلومی به توپ کاغذی می پرانند و دروازه های یوناما را می شارانند، تا از یک طرف حنای سرخگویی های شان چند صباحی دوام بیاورد و از سوی دیگر از دریوزگی و سهولت های قونسلی بی بهره نمانند، چیزی که باب دل امپریالیست ها و مخصوصاً دولت های «دموکرات» اروپایی میباشد. اینان حتی از کاندید مدال های شان به خود بالیده، خجالت نمی کشند. در اینجاست که بورژوازی آرام آرام در جلد چنین تشکلاتی در آمده اول قلم های انقلابی شان را می شکنند و بعد آنان را مسخ کرده به گرایشات پول محوری و یا حرکت های پوپولیستی در چارچوب قوانین مطروحه بورژوازی فعالیت های شان را لگام می زنند.

    ما بدین باوریم که انقلاب جز با نبرد خلق و تشکیل حزب، ارتش و جبهه متحد ملی ناممکن است. هر نوع انتخابات و رفراندوم و یا زیر نام استفاده از بورژوازی و موسسات بین المللی وابسته به آن جز بردن پرولتاریا به سراب چیز دیگری نیست. فقط موضع آشتی ناپذیر و کینه طبقاتی نسبت به استثمارگران است که میتوان با آن انقلاب پرولتاریایی را سرخ ترسیم کرد. یک گروه کوچک اما پیگیر، دلاور و آشتی ناپذیر در برابر امپریالیسم می تواند بنیاد سرمایه را بلرزاند، در برابر گروه های لیبرال، آشتی پذیر و متزلزل با امکانات وسیع، تار موی بورژوازی را نلرزانده، عوامل سرمایه داری تلاش می نمایند تا با دادن پول و امکانات این تشکلات را سر خم، مطیع و سر بزیر تربیه نمایند. رفراندوم در ونزویلا نمی تواند اثرات ناگوار بر انقلابیون امریکای لاتین بجا نگذارد، انقلابیونی که جانباختگانی چون چه گوارا را در بستر داغ مبارزات مسلحانه شان به پای تناور سدر انقلاب فدا کردند و دیری نخواهد گذشت که این توفان بار دیگر از سیرامائیسترا تا جنگل های بولیوی و از امریکای لاتین تا افریقا و آسیا قد بر افرازد و نشان دهد که دل بستن به پوپولیسم بورژوایی و یا خوش و بش با جواسیس سرمایه داری جز شمشیر کمونیسم را در نیام فرو بردن و راه استثمار را هموار کردن، چیز دیگری نیست.
 
گروه پیشگام افغانستان
جدی 1386

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها