تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

لگدمالی قارۀ سیاه با چکمه های خونین امپریالیست ها


لگدمالی قارۀ سیاه با چکمه های خونین امپریالیست ها

بخش اول

سازمان انقلابی افغانستان

قارۀ افریقا با ذخایر فراوان طبیعی، نیروی ارزان کار و موقعیت جیوپولتیک، همیشه در محراق غارت و چپاول استیلاگران و استعمارگران قرار داشته است. این قاره که زمانی زیر پای استعمارگران فرانسوی، بلژیکی، پرتگالی، بریتانیوی، آلمانی، هالندی، امریکایی، ایتالیایی و... تکه و پاره می شد، اینک به خاطر حرص و آز سرمایه به «بشکۀ باروت» تبدیل شده و هر از گاهی انفجاری در آن، خلق تهیدست این قاره را نیست و نابود می کند. خون، آتش و انفجار در این قاره سبعیت امپریالیست ها و عمال مرتجع داخلی آنها را به خوبی نشان می دهد و بیجا نیست که نام افریقا با فقر و تنگدستی، استعمار و استثمار، و استقلال و آزادی پیوند خورده است.

امپریالیست ها برای استیلا و سودجویی، به تصرف سرزمین های دست نخورده و دارای منابع طبیعی با موقعیت ممتاز جیوپولتیک نیاز دارند. معذلک جنگ در راه توازن از دست رفته و تصرف مناطق جدید و تصاحب مناطق توسط قدرت هایی در حال عروج، از ناگزیری غارت امپریالیستی است. «در رژیم سرمایه داری برای اینکه توازن از دست رفته گاه به گاه مجدداً برقرار شود، وسیلة دیگری جز بحران در صنعت و جنگ در سیاست وجود ندارد.» (در بارة شعار کشورهای متحد اروپا، لنین)

در حال حاضر که اقتصاد سرمایه داری در بحران قرار دارد و در درون کشورهای سرمایه داری، مبارزة طبقاتی به نحوی از انحاء شدت بیشتری کسب کرده است، امپریالیست ها ناگزیر هستند جنگها را شعله ور ساخته و برای نجات از بحران به غارت و چپاول ملل دیگر بپردازند. امپریالیزم شیرۀ جان خلق های تهیدست ملل نادار را مکیده و دار و نادار آنان را می چاپد تا بحران فلاکت بارش را لگام بزند.  

آسیا، افریقا و شماری از کشورهای امریکای لاتین از مناطقی هستند که در محور جنگ برای «توازن از دست رفته» و برای «تصرف مناطق جدید»، در رأس ستراتیژی های غارتگرانۀ امپریالیست ها قرار دارند. کشورهای امپریالیستی برای انجام این ماموریت در دو قطب مخالف قرار گرفته اند: امریکا و کشورهای اروپایی ـ با تمام تضاد (که میان شان مطلق است) در حال حاضر در وحدت نسبی و امتیاز دادن به یکدیگر در مقابل چین و روسیه صف آرایی می کنند؛ قطب اول عمدتاً در بحران اقتصادی به سر می برد، در حالیکه چین و روسیه رشد نسبتاً خوب اقتصادی را تجربه می کنند. 

چین که زمانی بر اساس روحیة انترناسیونالیزم پرولتری در کنار خلق افریقا قرار داشت و خروشچف را برای حمایت از تجاوز آشکار امریکا زیر ردای سازمان ملل متحد بر کنگو، به تبانی و حمایت از امپریالیزم امریکا متهم می کرد، اکنون که به امپریالیزم تمام عیار استحاله نموده، «کاشف» معادن و ذخایر طبیعی افریقا شمرده می شود. چین در این قاره به دنبال سرمایه گذاری، غارت و چپاول معادن و ذخایر زیرزمینی سرگردن است و از هیچ نوع معامله ای در این قاره دریغ نمی کند، چنانچه به کشورهایی از این قاره تجهیزات نظامی فراهم می کند که در شعله ورشدن جنگ های داخلی به کار میرود.

امپریالیست های غربی که سیاست تقسیم مجدد جهان را روی دست گرفته اند، «مبارزه علیه القاعده و تروریزم» را دستاویز اشغال، تجاوز و مداخلة خود قرار داده، کشورها را یکی پس از دیگری زیر چکمه های خود خرد می کنند. افغانستان نیز که برای محاصرة چین و روسیه و نفوذ در کشورهای آسیای میانه و اقیانوس آرام از اهمیت جیوپولتیک برخوردار است، زیر همین شعار کاذبانه بیش از یازده سال است که در اشغال امپریالیست های امریکایی و ناتویی  قرار دارد و خون خلق زحمتکش ما بی وقفه در اثر بمباردمان و جنایت این ددان بر زمین می ریزد.

در سیاست تقسیم مجدد جهان و چاپیدن مناطق مختلف، اینک نوبت به افریقا رسیده است، قاره ای با بیش از یک میلیارد مستهلک و 40 درصد ذخایر طبیعی جهان. امپریالیست ها «جعبة پاندورا»(1) را در این قاره گشوده اند تا با تمسک به آن، ثروت های غنی آن را بقاپند، لذا به این قاره هجوم برده، کشورهایی را اشغال و در کشورهایی به مداخلة غارتگرانه پرداخته، عمال و مزدوران خود را چه از طریق کودتاها و چه هم از طریق «انتخابات» به قدرت می رسانند. حمله بر لیبیا، شورش در مصر، پیاده کردن ارتش در مالی و... همه به منظور شکم انداختن بر ذخایر غنی این قاره صورت گرفته است.

سازمان انقلابی افغانستان در «به پیش» شماره چهارم (ارگان تیوریک ـ سیاسی)، در مورد ستراتیژی غارتگرانة امپریالیست ها در قبال قارة افریقا قسماً تماس گرفته است. با در نظرداشت تحولات اخیر در این قاره و اتحاد غارتگرانۀ امپریالیست ها (بخصوص امپریالیست های دخیل در اشغال کشور ما و همسانی شعار «جنگ علیه تروریزم») که بر مالی هجوم برده اند، تلاش می نماییم تا در این نوشته بطور گذرا بر وضعیت افریقا روشنی بیاندازیم تا بیش از پیش به اهمیت این قاره در ستراتیژی های غارتگرانۀ امپریالیست ها پی برده شود.

افریقا، شکارگاه سیاهان
قبل از اینکه وارد بحث کنونی (منابع زیر زمینی، سرمایه گذاری های چین و امریکا، عطش دوبارۀ فرانسه برای غارت مجدد، رقابت های امپریالیستی و جنگ کنونی مالی) شویم، برای درک بهتر از وضعیت این قاره، به تاریخ غارت و چپاول استعمارگران در این خشکه بطور گذرا اشاره می کنیم. البته ما در اینجا تاریخی را مورد مطالعه قرار می دهیم که به گفتة پاتریس لومومبا تاریخی نیست که «در بروکسل، پاریس، واشنگتن و سازمان ملل درس می دهند» که در آن خلق این قاره انسان های غیر متمدن، جاهل، وحشی و بیکاره ای قلمداد می شوند که باید به وسیلة امپریالیست ها متمدن شوند، اینجا تاریخ گذرایی را مورد بحث قرار می دهیم که نشاندهندۀ غارت و چپاول و جنایات و بربریت استعمارگران و استثمارگران در این قاره می باشد.

قوام نکرومه در کتاب خود «افریقا باید متحد شود» می نویسد: «تا زمانی که برده داری در دنیای جدید ریشه ندوانده بود کسی افریقاییان را تحقیر نمی نمود. جهانگردانی که از این قاره دیدن نموده اند در خاطرات خود فقط با کنجکاوی و دقتی که برای غریبه ها امری طبیعی است سکنة افریقا را توصیف نموده اند. طرز تفکر جدید در مورد افریقا تنها هنگامی به میان آمد که تجارت بردگان و برده داری به مقیاسی وسیع و سرسام آور افزایش یافت.»

افریقایی ها که قبلاً به حیث انسان های آرام و زحمتکش از طرف جهانگردان توصیف می شدند، یکباره از سوی استعمارگران غربی، البته به وسیله افریقا شناسان گمارده شده و خدمۀ قلمزن، انسان های غیر متمدن و نامتعارفی تبلیغ شدند که باید اصلاح شوند. این کارزار تبلیغاتی نیازی بود که سرمایه داری نو ظهور غرب به آن احتیاج داشت. تراکم سرمایه، نیروی ارزان کار و آن هم  از نوع مطیع  آن را ایجاب می کرد.

سرمایه داری با دو طبقة سرمایه دار و کارگر به حیث فرماسیون جدید اقتصادی ـ اجتماعی جانشین فیودالیزم می شود. سرمایه داری با تمرکز سرمایه در دست عدة قلیل و با کار اکثریت جامعه تبلور می یابد. برای رشد سرمایه داری و بسط آن به تمام سکتورها، نیاز به سرمایه و نیروی کار است، نیروی کار ارزان و مطیع که جز فروش نیرو، وسیله و ابزاری برای امرار معیشت نداشته باشد. برای اینکه هم تراکم سرمایه صورت بگیرد و هم نیروی کار ارزان و مطیع به دست بیاید، سرمایه داری راهی ندارد جز مستعمره سازی کشورهای فقیر و نادار با نیروی ارزان کار و ذخایر غنی طبیعی.

با رشد سرمایه داری در غرب و نیاز به انباشت بیشتر سرمایه، قارۀ افریقا در تیررس غارتگران قرار گرفت. تجارت برده، تجارت پر سودی بود که اهداف سرمایه را بر آورده می توانست. تجارت برده، به سرمایه داران نوخاسته غربی فرصت داد تا از یک طرف چرخ سرمایه را با سرعت بیشتر به حرکت بیاندازند و از طرف دیگر زمینه های غارت بیشتر قارۀ افریقا را تدارک ببینند.

کارل مارکس در کاپیتال می نویسد: «کشف طلا و نقره در امریکا، انهدام بردگی و دفن کردن اهالی محلی در معدنها، آغاز فتح و غارت هند شرقی و تبدیل افریقا به سرزمین شکار تجارتی سیاهپوستان خبر از طلوع فجر عصر تولید سرمایه داری می داد. این روندهای آرام در واقع لحظه های اصلی آغاز انباشت بود.»

پرتگال برای نخستین بار در سال 1441 میلادی دام شکار برده ها را در افریقا گسترد و به تجارت برده آغاز کرد که تا سال 1580 این تجارت پر سود را بطور انحصاری در چنگ داشت. اما دیری نپایید که این تجارت پر سود، اشتهای طماعگران بریتانیایی، فرانسوی، هالندی، اسپانیایی، دنمارکی، بلژیکی و حتی امریکایی را نیز تحریک کرد که بطور نمونه در آخر قرن هجدهم، ایالات متحده سالانه 100 هزار بردة افریقایی به امریکا حمل می کرد.

رقابت تجارت برده ها به طرز وحشیانه گرم بود. اروپایی ها در این تجارت بی لگام به پیش می تاختند. در سالهای 1783 تا 1793 در حدود 900 کشتی با بیرق های اروپایی 300 هزار برده را از افریقا انتقال دادند که عاید فروش آن به 15000000 لیره می رسید. در این میان از 100 تا 150 ملیون افریقایی در تجارت برده فروشی (به شمول برده هایی که به شرق فروخته می شدند) متضرر شدند.

با وجودی که «شکار برده» در سال 1815 میلادی در افریقا غیر قانونی خوانده شد، اما این تجارت پر سود کماکان ادامه داشت و با ورود تاجران انگلیسی، آلمانی، پرتگالی و امریکایی در اواسط قرن نوزدهم به اوج خود رسید و این زمانی بود که تجارت برده و عاج فیل باید همزمان صورت می گرفت؛ برده ها اکنون مکلف بودند که ضمن انتقال به کشورهای نوخاستة سرمایه داری با خود عاج فیل هم انتقال بدهند. در این میان هزاران بردۀ افریقایی با صدها هزار فیل از میان رفتند؛ از هر پنج نفر برده که با خود عاج فیل حمل می کردند، تنها یکی زنده به ساحل می رسید. و بدین صورت تجارت برده با ستم بیشتر همراه شد: فروش و انتقال عاج های سنگین فیل.

تجارت برده در حدود چهار قرن دوام یافت. در این چهار قرن برده ها زیر یوغ ستم و جنایت، دست روی دست نگذاشتند. آنان از فرار تا قیام و خیزش علیه ستمگری و بیدادگری بپاخاستند. تنها در امریکا که بزرگترین دولت برده دار جهان بود، میان سال های 1526 و 1864 میلادی 110 قیام بردگان صورت گرفت. یکی از قیام های مشهور که در تاریخ از آن ذکر می شود، قیام اسپارتاکوس در روم است.

تاجران برده ضمن تجارت برده ها و عاج فیل، مجذوب زمین های حاصلخیز افریقا شدند و اینجا و آنجا به منابع زیرزمینی در این قاره نیز پی بردند. زمین های وسیع، جلگه های سرسبز، نیروی ارزان کار و ذخایر معدنی، عطش غارتگران را برای تداوم چپاول این قاره بیشتر ساخت و همین بود که بیدادگری تجارت برده که دیگر «غیر قانونی» خوانده شده بود، جایش را به تصاحب زمین های حاصلخیز و چپاول منابع طبیعی می داد. استعمار و استثمار ادامه داشت و رقابت بر چپاول و تصاحب این قاره، خونین تر به پیش می رفت.

1. «جعبه پاندورا»: در اساطیر یونانی، پرومته آتش را از خدا می رباید و آن را به انسانها هدیه می کند. زئوس برای انتقام به ولکان دستور می دهد تا زنی از خاک و آب بیافریند. این زن از خدایان متعدد استعدادهایی را به عنوان هدیه دریافت می کند: زیبایی، بلندپروازی، هوش، هنر فریبندگی و اغوا کردن. او را پاندورا می نامیدند که به زبان یونانی به معنای «آن است که تمام استعدادها را دارا می باشد.» سپس، پاندورا را به نزد پرومته فرستادند که با او ازدواج کند، ولی پرومته هدیة زئوس را نپذیرفت. اما اپیمته، برادر پرومته به دام او افتاد و با او ازدواج کرد. روز ازدواج آنها، زئوس سبویی به او هدیه داد که حاوی تمام بدبختی ها و دردها و رنج های بشریت بود. زئوس او را از گشودن در سبو منع کرده بود، ولی پاندورا از روی کنجکاوی این سفارش را رعایت نکرد و درِ سبو را باز کرد. و اینگونه بود که تمام مصیبت ها روی زمین پراکنده شد. این اسطوره بعدها و به تدریج به عنوان اصطلاح رایج شد، و «جعبه پاندور یا پاندورا» به شکل استعاری برای علت مصیبتها در ادبیات و زبان رایج گردید. (گروگان گیری در الجزایر: جعبة پاندورا در مالی (مالیستان) به ما ارتباطی ندارد، نویسنده: شمس الدین شیتور، برگردان از حمید محوی، منتشرۀ پورتال افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان)

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها