قبلاً ثابت کردیم که کار هر تولید کنندۀ کالا، در
حالیکه ماهیتاً اجتماعی است، به شکل کار خصوصی پدیدار می شود. طبیعت اجتماعی کار،
مناسبات اجتماعی بین تولید کنندگان کالا و وابستگی متقابل آنها به یکدیگر، تنها در
بازار که کالا ها مبادله می گردند، فاش و آشکار می شود.
به نظر اینطور می آید که اینجا نه دیگر افراد انسان،
بلکه کالا ها هستند که با یکدیدگر داخل در روابطی می شوند. در چنین شرایطی کالا ها
حامل و ناقل روابط اجتماعی افراد مردم می باشند. چیزی که به وسیلۀ یک تولید کنندۀ
کالا ساخته شده، به محض اینکه به بازار رسید و با کالا های دیگر داخل روابطی شد،
دیگر از تبعیت صاحب خود، خارج می گردد. کالای مزبور از این پس، موجودیت مستقلی را
آغاز می کند. موجودیتی بسیار دمدمی و متغیر. امروز ممکن است شخص در نتیجۀ فروش یک
جوره بوت 20 دالر دریافت کند و فردا 15 دالر و روز بعد از آن معلوم شود که بوت
ابداً فروش ندارد. معهذا بعداً باز موقعی خواهد رسید که مردم دنبال بوت بدوند و در
ازای خرید یک جوره بوت حاضر به پرداخت پول گزافی باشند.
این زندگی مستقل و کاملاً دستخوش تصادف کالا در بازار،
موجب می شود که مردم تصور کنند کالا دارای کیفیات خصای است، در حالیکه چنین
خصوصیاتی ذاتاً در کالا وجود ندارد.
هر جا عملاً روابط اجتماعی تولید وجود داشته باشند،
مردم فقط شاهد روابط بین اشیاء خواهند بود. روابط آنان با یکدیگر در ورای روابط
بین اشیاء پنهان است.
این قلب ماهیت روابط تولیدی را که برای یک اقتصاد
کالائی مبتنی بر مالکیت خصوصی وسایل تولید، امری طبیعی به شمار می آید. کارل مارکس
این حالت را خرافۀ کالا پرستی یا فتیشیسم نامید.
با تکامل تولید کالائی، خرافۀ کالا پرستی تشدید و توسعه
می یابد. وقتی پول پیدا شد، خرافۀ مزبور به کاملترین شکل خود، یعنی خرافۀ پول
پرستی، در آمد.
همه چیز با طلا قابل خرید است و این در نظر مردم به
صورت یک خاصیت طبیعی و ذاتی پول و طلا جلوه می کند، در حالیکه واقعاً این امر،
نتیجۀ از روابط اجتماعی معین، یعنی روابط اجتماعی تولید کالائی است.
کارل مارکس نخستین کسی بود که راز خرافۀ کالا پرستی را
فاش ساخت. تنها زمانیکه مالکیت خصوصی وسایل تولید منسوخ گردد، خرافۀ کالا پرستی
نیز از بین خواهد رفت.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر