تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

آزادی و ضرورت

مبانی و مفاهیم مارکسیسم
 آزادی و ضرورت مقولاتی فلسفی هستند که نشان دهندۀ روابط متقابل بین اعمال آگاهانۀ انسان ها و قوانین عینی اند. ضرورت، معرف قوانین تکامل اشیاء و پدیده های عینی است و آزادی، شناخت قوانین عینی و قانونمندی دگرگونی جهان عینی است.

انسان ها، تا زمانیکه قوانین عینی را نشناخته اند به ناگزیر به شکلی کورکورانه و نا آگاهانه تسلط این قوانین را بر خود تحمل می کند. از اینرو آنها آزاد نیستند، اما هنگامیکه انسان ها موفق به شناختن و کشف این قوانین عینی جهان و طبیعت گردید و بتوانند آنها را آگاهانه برای هدف معینی مورد استفاده قرار دهند، از اینرو دیگر آزادی معینی به دست می آورند. بنابرین آزادی نمی تواند از ضرورت تفکیک گردد. میان آزادی و ضرورت یک رابطۀ دیالکتیکی موجود است و ضرورت می تواند به آزادی مبدل شود.

انگلس آزادی اختیار را تصمیم گیری آگاهانه تعریف می کند. انسان ها در پراتیک خود برای تغییر جهان باید نختس قوانین عینی آن را بشناسند، یعنی ضرورت های قوانین عینی آن را درک نمایند. اما تحقق آزادی فقط با شناخت قوانین عینی جهان حاصل نمی شود، بلکه باید آزادی را در پراتیک و در اخذ نتایج معین تحقق بخشید. قوانین عینی را برای دگرگون کردن جهان بکار بست.

بنابرین، آزادی حقیقی فقط به شناخت ضرورت محدود نمی شود. فقط با شناخت ضرورت های و بر این پایه اقدام به فعالیت های عملی جهت تغییر دادن جهان است که ضرورت حقیقتاً به آزادی تبدیل می شود. انگلس می گوید: "آزادی نه در استقلال تخیلی نسبت به قوانین طبیعت، بلکه در شناخت این قوانین و بر این پایه بدست آوردن امکاناتی برای کار برد منظم آنها برای منظور های معین نهفته است."[1]

مائوتسه دون آزادی را "شناخت ضرورت و دگرگون کردن جهان عینی"[2] تعریف می کند.

در مسالۀ رابطۀ میان آزادی و ضرورت، هر نظری که یکی از این دو را مطلق نماید، نا صحیح است. نظری که تنها به ضرورت اعتقاد دارد و منکر آزادی است انسان را یک پارچه زیر تسلط ضرورت و بردۀ آن تصور می کند و از اینرو وی را بندۀ سر نوشت میداند. چنین نظری یک نگرش "تقدیر گرا" (فاتالیست) و یک بینش ایده آلیستی و مکانیکی است. نظر دیگری که تصور می کند اراده به هر کاری تواناست، در حقیقت وجود قوانین عینی جهان و طبیعت را که مستقل از ارادۀ انسان وجود دارند و عمل می کند نفی می کند. مطابق این نظر، آزادی و ضرورت فاقد هر گونه ارتباطی می گردند و به انسان آزادی مطلق اراده نسبت داده می شود. این نظر نیز یک بینش "اراده گرا" (ولونتاریستی) و ایده آلیستی و ذهنی گرانه است. هر دوی این بینش ها با ماتریالیسم دیالکتیک که معتقد است آزادی یک محصول تاریخی است، مغایرند.

در تاریخ تکامل بشری، آزادی انسان با تعمیق شناخت وی از قوانین عینی جهان در طی پراتیک، لاینقطع تکامل می یابد. تاریخ بشریت تاریخ تکامل وقفه ناپذیر از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی است.

[1] - انگلس: "انتی دورینگ"
[2] - مائوتسه دون: "سر مقالۀ روزنامۀ خلق"

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها