تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

سانترالیسم دمکراتیک (بخش اول)



سخنرانی در یک کنفرانس وسیع کار به فراخوان کمیته مرکزی حزب کمونیست چین 30 ژانویه 1962

رفقا،
من میخواهم شما را با عقاید خودم در باره ی چند مسئله آشنا سازم (کف زدن های شدید حضار)، در مجموع در مورد 6 مسئله صحبت میکنم که موضوع اصلی آن سانترالیسم دمکراتیک می باشد و در ضمن به نکات دیگری نیز اشاره خواهم کرد.
نکته اول : شیوه پیش برد این کنفرانس
بیش از 2 هزار نفر در این کنفرانس بزرگ کمیته مرکزی شرکت نموده اند، بسیاری از رفقا در آغاز کار طرح گزارش خود را تهیه کرده بودند من به آنان پیشنهاد کردم که متن آن را قبل از آنکه برای بحث به دفتر سیاسی کمیته مرکزی بسپارند "فوراً" بین شماها پخش کنند تا هر کدام بتوانند نظرات و توضیحات خود را در باره ی آن بیان دارید. رفقا، در میان شما کسانی هستند که از بخش ها و نواحی مختلف: از کمیته های حزبی در سطح استان، ایالت  و شهرستان از کمیته های حزبی مؤسسات و دپارتمانهائی که تابع اتوریته مرکزی هستند می آیند. اکثر شما در رابطه نزدیک تری با توده ها هستید و بنابراین وضعیت و مسایل را بهتر از ما _ رفقای کمیته دائم و دفتر سیاسی و هئیت اجرائیه کمیته مرکزی_ می شناسید. بعلاوه از آنجا که شما وظایف مختلفی را بعهده دارید، می توانید از زوایای مختلف به مسائل بنگرید. بدین خاطر است که از شما تقاضا شده نظریات خود را تنظیم نمائید. طرح گزارش در میان شما پخش شده و همانطور که انتظار می رفت بحث های خلاقی در گرفته و شما با در نظر گرفتن اصول اساسی که کمیته مرکزی تنظیم نموده، _ نظرات بسیاری را ارائه دادید. ما با حرکت از آن، دست به ایجاد یک هئیت تحریریه مرکب از 21 عضو زدیم که از رفقای مسئول دفترهای مختلف کمیته مرکزی تشکیل شده است. پس از هشت روز بحث طرح گزارش دیگری نوشته شد. باید گفت که این سند چکیده نظریات 2 هزار نفر است که توسط کمیته مرکزی جمعبندی شده است.
بدون اظهار نظر شما امکان طرح گزارش دوم وجود نداشت.
در قسمت های اول و دوم این طرح تغییرات زیادی صورت گرفته است که تنها شایسته شماست. شنیده ام که شما نطرات مساعدی در مورد گزارش دوم ابراز نمودید. اگر بجای اجرای این شیوه ها از همان شیوه معمول استفاده می کردیم یعنی نخست یک گزارش را می خواندیم و پس از بحث به رای گیری علمی می پرداختیم هرگز نمی توانستیم چنین کار خوبی را به سرانجام برسانیم. بنابراین در اینجا بحث بر سر یک شیوه ی صحیح برای هدایت کارهایمان است. نخست طرح گزارش را پخش می کنیم و از همه دعوت می کنیم که پیشنهادات و نظرات اصلاحی خود را بیان نمایند. سپس، گزارش را تهیه می کنیم، منظور ما از این کار تنها قرائت متن نیست بلکه هدفمان این است که جوانب جدیدی را معرفی نموده و توضیحاتی پیرامون آن بدهیم. به این ترتیب می توان بهتر دمکراسی را پیاده نموده، هوشیاری همه را متبلور ساخت و نقطه نظرات مختلف را با یکدیگر مقایسه نمود.
بدین ترتیب جلسات ما زنده تر خواهند بود. کنفرانس ما قصد دارد تجربیات فعالیت های 12 ساله و بخصوص 4 سال آخر را جمع بندی نماید. مسائل بسیارند، و بدون شک عقاید نیز بیشمارند بنابراین لازم است که از شیوه مورد بحث استفاده نمود. آیا این بدان مفهوم است که می توان از این شیوه در تمام کنفرانس ها استفاده نمود؟ اجباراً خیر. این شیوه متعلق به زمانی است که وقت به اندازه کافی موجود باشد. جلسات محلی ملی خلق می توانند گاهی از این شیوه استفاده نمایند، رفقای کمیته های حزبی استان ها، ایالات و شهرستان ها، شما می توانید درمواقع فراخواندن جلسات، اگر شرایط اجازه دهد از شیوه فوق استفاده نمائید. طبیعتاً از آنجائی که اشتغالات فراوانی دارید نمی توانید همیشه وقت زیادی صرف جلسات نمائید ولی هیچ چیز نمی تواند جلوی انجام اینکار را زمانی که وقت کافی موجود باشد بگیرد.
این شیوه چکونه است؟
 این شیوه سانترالیزم دمکراتیک است، شیوه مشی توده ای است. نخست دمکراسی، سپس مرکزیت. کسب از توده ها و اعاده ی آنها (از توده ها به توده ها) پیوند رهبری و توده ها، این نخستین نکته است که میخواستم در باره ی آن صحبت نمایم.
نکته دوم، سانترالیزم (مرکزیت) دمکراتیک.
چنین به نظر می رسد که برخی از رفقا مفهوم سانترالیزم دمکراتیک را که مارکس و لنین در باره ی آن صحبت کرده اند هنوز نمی دانند. هستند کسانی که در انقلاب کار کشته شده اند مانند مدل سال 1938 یا نمونه های مشابه.
اینان با وجود آنکه ده ها سال است کمونیست هستند هنوز این مسائل را نفهمیده اند. آنان از توده ها می ترسند از عقاید آنان و از انتقادتشان واهمه دارند اما چه دلیلی دارد که مارکسیست لنینست ها از توده ها بترسند؟ ترس از قبول اشتباهات خود و اینکه توده ها آن ها را گوشزد نمایند. در حالیکه هر قدر بیشتر بترسیم همانقدر نیز خود را در مخمصه خواهیم انداخت. من فکر می کنم که نباید بترسیم.
چه دلیلی موجب ترس ما می شود؟
 رفتار ما در مورد این مسئله، دفاع پی گیر از حقیقت و آمادگی دائمی برای تصحیح اشتباهاتمان است. در کار ما، مسئله تشخیص درست از نادرست و صحیح از غلط جزئی از تضادها ی درونی خلق است.
چنین تضاد هایی نمی توانند از طریق دعوا و سرکوب و بدتر از همه از طریق چاقو یا تفنگ حل شوند. ما تنها می توانیم ازشیوه ی بحث و اقناع، انتقاد و انتقاد از خود استفاده نمائیم. در یک کلام تنها می توان به شیوه دمکراتیک توسل جست و گذاشت تا مردم آزادانه حرف بزنند.
باید که در داخل و خارج حزب یک زندگی دمکراتیک حقیقی برقرار باشد این بدان مفهموم است که باید مجدانه مرکزیت دمکراتیک را در این 2 دایره بکار برد. باید حقیقتاً مسائل را برای مردم مطرح کرد تا نظرات خود را بگویند. حتی اگر مردم بخواهند ما را سرزنش کنند باید به آنان اجازه داده شود. در بدترین حالت سر زنش های آنان موجب سقوط افراد مذکور خواهد شد، آنان دیگر نخواهند توانست در مقام خود باقی بمانند و به مقام های پائین تر سقوط خواهند کرد و یا به مناطق دیگر منتقل خواهند شد چرا قابل تصور نباشد؟ چرا افراد باید همواره ترقی نمایند و نه تنزل؟ چرا باید کسی همیشه در یک محل کار کند و به جای دیگری منتقل نگردد؟ من فکر می کنم که چنین تنزل و انتقالی حتی اگر قابل تائید نیز نباشد سودمند است، زیرا که اراده ی انقلابی فرد مذکور را آبدیده می نماید. بوی اجازه می دهد انواع شرایط نوین را بررسی و مطالعه نماید و به شناخت از مسائل لازم و بیشتری دست یابد. خود من نیز چنین تجربیاتی داشته ام و خیلی هم از آنها بهره گرفته ام. اگر حرف مرا باور نمی کنید می توانید خودتان تجربه کنید. سماتین چنین گفته است : " پادشاه ون در زندان بود که "چه اویی" را نوشت. کنفسیوس زمانی که دچار بدبختی شد، "سالنامه های بهار و پائیز" را تنظیم نمود. کیو یو آن، "لی سائو" را در تبعید برشته تحریر در آورد، تسوئوکیومینگ، درحالت نابینائی "کوئویو" را نوشت، سوئی پین، کتاب "هنر چنگ" را زمانی نوشت که در اثر شکنجه معلول شده بود، لیو پوروی به کشور "چو" تبعید شد بدین ترتیب مردم توانستند آثار وی را مطالعه کنند هان فی در سرزمین تسین زندانی شد و درآن جا اشعار"جوئه نان" و "کوفن" را نوشت. 300 قطعه شعر "کتاب قصائد" تقریبا همگی توسط دانایان خشمگین به رشته ی تحریر در آمد ه است.  در عصر نوین، صحبت این ادعا ها که شاه ون "چه اوئی" را تهیه نموده و کنفسیوس " سالنامه بهار و پائیز" را تنظیم نموده بود مورد شک می باشد. آنچه که مربوط به شاه ون و کنفسیوس می شود، یکی "عملاً" زندانی شد و دیگری واقعاً دچار مصیبت گردید. اما وقت خود را صرف این مثال ها ننمائیم و آنها را به متخصصین بسپاریم، مثال هایی که سماتین شمرد و به غیر از تصویر کیو مینگ که نابینا شد، همگی بیانگر رفتار نا عادلانه ای بود که در این دوران افراد عالی رتبه در مورد افراد مذکور انجام داده بودند. در گذشته برای ما نیز گاهی اتفاق می افتاد که رفتاری نا عادلانه در قبال برخی از کادرها انجام می دادیم. ما باید در مورد هر مسئله مشخص تحقیق کنیم و از این افراد اعاده ی حیثیت نمائیم، حال میخواهد اشتباه ما کامل و یا جزئی باشد. بطور کلی چنین رفتار نا عادلانه ای (تنزل دادن رتبه و یا انتقال) اراده ی انقلابی آنان را آبدیده نموده و به آنان اجازه می دهد که به شناخت جدیدی در نزد توده ها نائل آیند. من می خواهم در اینجا اعلام کنم منظور من این نیست که ما می توانیم بدون تشخیص درست، تنبیه کادرها، رفقا و یا هرکس دیگری رفتار نا عادلانه ای در پیش بگیریم، همانگونه که گذشتگان ما در مورد زندانی کردن شاه ون، شکنجه کردن کنفسیوس، تبعید کیو یوآن و یا شکستن استخوان زانوی سوآن پین کرده اند. برعکس من با چنین عملکردی مخالفم. آنچه که می خواهم بگویم اینست که در هر مرحله از تاریخ جامعه ی بشری اشتباهاتی در برخورد به آدمها رخ می دهد. در جامعه طبقاتی چنین مثال هایی بسیارند، حتی دریک جامعه سوسیالیستی نمی توان کاملاً از چنین اعمالی جلوگیری کرد، چنین اشتباهاتی اجتناب ناپذیرند حال می خواهد در مرحله ای که خط مشی درست حاکم باشد و یا برعکس ولی معذالک تفاوتی وجود ندارد. در مرحله ای که خط مشی صحیح حاکم باشد همین که به چنین اشتباهاتی پی برده میشود، میتوان از قربانیان آن پس از بررسی وضعشان اعاده ی حیثیت کرد، آنان می توانند بدین ترتیب آرامش خاطر خود را باز یابند و نزد دیگران سر بلند گردند. ولی در مرحله ایکه خط مشی غلط حاکم باشد چنین چیزی غیر ممکن می گردد. تنها راه چاره این است که حاملان خط مشی صحیح از اولین فرصت مساعد استفاده کرده، ابتکار عمل را بدست گیرند و با توسل به شیوه های مرکزیت دمکراتیک به تصحیح اشتباهات بپردازند.  در مورد آنان که دچار اشتباه شده اند و تنزل رتبه یافته و یا منتقل شده اند، پس از آنکه توسط رفقا از آنان انتقاد شد و مراتب عالی تر وضعیتشان را بررسی نموده و آنطور که شایسته شان است با آنان رفتار نمودند، دیگر دلیل ندارد که تصور کنیم تنزل رتبه و یا انتقال به آنان اجازه نخواهد داد که اشتباهاتشان را تصحیح نمایند و به شناخت مسائل نوینی دست یابند.
در حال حاضر رفقایی هستند که وحشت دارند مبادا توده ها ابتکار عمل را در دست گرفته و ایده هائی ارائه دهند که با ایده های ارگانها ی رهبری کننده و رهبران فرق داشته باشد، همینکه در مورد مسئله ای بحث می شود، آنان ابتکار توده ها را سرکوب نموده و از اظهار عقیده آنان جلوگیری می نمایند. چنین رفتاری نادرست است، مرکزیت دمکراتیک در اساسنامه حزب ما و در قانون اساسی ما مندرج است،  ولی آنان به آن عمل نمی کنند، رفقا، ما انقلابی هستیم اگر ما واقعاً اشتباهاتی کنیم که به آرمان حزب و خلق ما آسیب برساند، باید از توده ها و رفقا نظر خواهی کنیم و از خود انتقاد بنمائیم، گاهی نیز باید چندین بار متوالی انتقاد از خود کنیم، اگر یکبار کافی نباشد و مردم راضی نشده باشند باید بار دوم این عمل را تکرار کرد. اگر باز هم راضی نشدند، باید برای سومین بار اینکار را کرد، و بهمین ترتیب ادامه  داد تا کسی انتقاد دیگری نداشته باشد. برخی از کمیته های استان قبلاً چنین کاری را انجام داده اند. بعضی از استانها بیشترین ابتکار عمل را داشته اند زیرا که به افراد اجازه داده شده که حرف بزنند. اولین افرادی که اصل انتقاد از خود را بکار بستند سال 1959 بود و آخرینشان در سال 1961، برخی ها نیز برای انتقاد از خود تحت اجبار قرار گرفتند مانند حونان، کانسو و نسینگ های، برخی میگویند که در بعضی از استانها بتازگی دست به اینکار زده اند. آنچه که مهم است اینست که شما صادقانه به اشتباهاتتان پی ببرید و آنان را اصلاح کنید و حاضر باشید که توده ها از شما انتقاد کنند، حال میخواهید که خودتان ابتکار عمل انتقاد از خود را بدست گیرید و یا دیگران شما را مجبور کنند. و یا زودتر یا دیرتر دست به چنین کاری بزنید. از لحظه ایکه چنین رفتاری اتخاذ کردید، از شما استقبال خواهدشد.
انتقاد و انتقاد از خود، یک شیوه است، شیوه ای برای حل تضادهای درون خلقی و این تنها راه حل است. راه دیگری موجود نیست. معذالک، بدون یک زندگی واقعاً دمکراتیک، بدون یک مرکزیت دمکراتیک، بکار بردن شیوه انتقاد و انتقاد از خودی غیر ممکن است.
آیا ما هم اکنون با مشکلات بسیاری مواجه نیستیم؟ تنها از طریق اتکاء به توده ها و جلب علاقه و اشتیاق آنان و نیز اشتیاق کادرها می توانیم بر این مشکلات فائق آئیم، ولی اگر شما اوضاع را برای توده ها و کادرها تشریح نکنید، اگر دریچه قلب خود را بروی آنان باز نکنید و به آنان اجازه ندهید که عقایدشان را بگویند و اگر آنان همواره از ابراز عقیده بترسند و صحبت نکنند، هرگز نمی توانید اشتیاق آنان را شکوفا کنید. من در سال 1957 گفتم که باید دست به ایجاد " یک جو زد که در آن مرکزیت دمکراتیک و انضباط و آزادی، وحدت اراده حاکم باشد طوری که هرکسی دارای روحیه ای سرشار از رضایت و اشتیاق باشد. چنین جو سیاسی در داخل و خارج از حزب حاکم باشد. بدون آن نمی توان در توده ها شور و شوق بوجود آورد. بدون دمکراسی نمی توان بر مشکلات فائق آمد. روشن است که بدون مرکزیت نیز چنین امری محال است. جائی که دمکراسی نباشد، مرکزیت نیز وجود نخواهد داشت.
بدون دمکراسی یک مرکزیت اصولی وجود نخواهد داشت زیرا اگر عقاید متفاوت باشند و وحدت نظر وجود نداشته باشد مرکزیت نیز نمی تواند تحقق پذیرد.
مرکزیت چیست؟
قبل از هرچیز تمرکز ایده های صحیح است، بر پایه چنین امری میتوان دیدگاه ها، اقدامات سیاسی، برنامه ها، فرماندهی و عملیات را متحد نمود. این همان چیزیست که ما مرکزیت می نامیم، اگر مردم مسائل را نشناسند، اگر آنان هنوز عقاید و شکایاتی برای بیان داشته باشند، چگونه خواهید توانست وحدت را از طریق مرکزیت عملی سازید؟ اگر دمکراسی نباشد نمی توان بصورت درستی از تجربیات بدست آمده جمعبندی نمود، اگر دمکراسی نباشد و اگر ایده ها از توده ها نشئت نگرفته باشند، باز هم غیر ممکن است که بتوان خط مشی و جهت گیری، اقدامات سیاسی و شیوه هایی برگزید که صحیح باشند. ارگان های رهبری کننده ی ما تنها نقش یک کارخانه تبدیلی را برای انجام این کارها بازی میکنند. همه می دانند که بدون مواد اولیه، یک کارخانه چیزی نمی تواند تولید کند، اگر مواد اولیه به اندازه ی کافی نباشد و کیفیتشان خوب نباشد، اگرما ندانیم که در پائین چه می گذرد، اگر وضعیت را درست نشناسیم و اگر عقاید  توده ها را از جهات مختلف جمع آوری نکنیم و اگر رابطه ای بین سلسله مراتب بالا و پائین نباشد، و ارگانهای رهبری کننده مراتب عالی تر تنها بروی مصالح قسمی و یا نادقیق برای تصمیم گیری تکیه کنند، مشکل خواهد بود که از ذهنی گری جلوگیری نمائیم، به وحدت نظر و وحدت عمل دست یابیم و به مرکزیت واقعی تحقق بخشیم، مگر موضوع اصلی کنفرانس ما مقابله با عدم تمرکز افراطی و تحکیم وحدت بوسیله مرکزیت نمی باشد؟ اگر ما از اجرای کامل دمکراسی شانه خالی کنیم، چنین سانترالیسمی و چنین وحدتی آیا حقیقی خواهد بود یا کاذب؟ آیا واقعی خواهند بود یا تهی از محتوی؟ صحیح خواهد بود یا غلط؟ این فقط میتواند کاذب، تهی از محتوی و غلط باشد. سانترالیسم ما پایه اش دمکراسی است. سانترالیسم پرولتری بر مبنای یک دمکراسی وسیع استوار است. کمیته ی حزب در مراتب گوناگون ارگانیست که رهبری متمرکز را اعمال مینماید. ولی رهبری کمیته های حزبی یک رهبری جمعی است، دبیر اول، انحصار تمام تصمیمات را در دست ندارد. کمیته ی حزب تنها میتواند در درون خود مرکزیت دمکراتیک را عملی سازد. رابطه ی میان دبیر اول و سایر دبیرها و اعضاء کمیته رابطه ایست که مطابق آن اقلیت از اکثریت تبعیت میکند. بعنوان مثال درکمیته دائمی و یا دردفتر سیاسی، گاهی اتفاق می افتد که نظرات من چه درست باشند و چه نادرست توافق دیگران را جلب نکند. و من می بایست تسلیم نظرشان بشوم زیرا که آنان اکثریت هستند. شنیده ام که در برخی از کمیته های حزبی استان ها، ایالات و شهرستانها حرف آخر همیشه با دبیر اول مربوط است. این مسئله کاملا غلط است. چگونه قابل قبول است که همیشه همان شخص آخرین کلام را ادا کند. من می خواهم در مورد مسائل مهم صحبت کنم، منظورم کار روزمره ای که پس از اتخاذ تصمیمات انجام میشود نیست. هر مسئله مهمی باید مورد بحث جمعی قرار گیرد، عقاید مختلف باید دقیقاً شنیده شوند. بغرنجی اوضاع بدور تمام این عقاید باید بصورت جدی تحلیل شوند، باید احتمالات مختلف را در مد نظر داشته باشیم و جوانب مختلف اوضاع را ارزیابی کنیم، آنچه را که مساعد است یا نامساعد آنچه را که آسان است و یا مشکل، تحقق پذیر است یا غیر قابل تحقق، ارزیابی کنیم حتی الامکان باید محتاط باشیم و فکر همه چیز را کرده باشیم. در غیر اینصورت اتوکراسی حاکم است. دبیر اول های آنچنانی را باید مستبد بنامیم، آنها " سر جوخه" هائی که مرکزیت دمکراتیک را اجراء میکنند، نمی باشند. در قدیم شخصی وجود داشت بنام هسیانگ جو و به او می گفتند مستبد جوی غرب. او دوست نداشت به عقایدی که با نظراتش انطباق نداشت، گوش فرا دهد، مردی بنام فان تسنگ در بارگاه او کار می کرد و به او توصیه ها می نمود ولی هسیانگ یو به حرفش گوش نمی داد. مرد دیگری هم بود بنام لیئو پانگ که بعدها امپراتور کائوتسو از سلسله خان ها شد و بهتر می دانست که چگونه از نظریات غیرخودش استفاده کند. روزی روشنفکری بنام لی یی کی بدیدار لیئوپانگ شتافت و از همان ابتداء خود را دانشمندی از مکتب کنفسیوس معرفی کرد. به او جواب داده شد  " در زمان جنگ حاضر به ملاقات با هیچ دانشمندی نمی باشم."  لی یی کی خشمگین شد و به دربان گفت: " تو برو به او بگو که من همانم که کائوپانگ را نوشته ام و دانشمند هم نیستم". " دربان مجددا به دربار وارد شد و حضور او را همان طور که خواسته بود اعلان میکند. " بسیار خوب بگوئید وارد شود." و از او تقاضا کردند که وارد شود، وقتی وارد شد، لیئوپانگ در حال شستشوی پاهایش بود ولی برای استقبال او از جایش بلافاصله بلند شد. لی یی کی که هنوز از امتناع لیئوپانگ برای دیدن یک داشمند عصبانی بود، " پرخاش تندی به او نمود. آیا واقعاً میخواهی به فتح جهان نائل شوی یا نه؟ چرا به برادربزرگتر خود با تفاخر نگاه میکنی؟"  لی یی کی بیش از 60 سال داشت و لیئوپانگ از او جوان تر بود بهمین جهت لی را برادر بزرگتر بحساب می آورد. لیئوپانگ با شنیدن این کلمات عذر خواهی کرد. و بلافاصله نقشه لی برای تصرف ولایت چن ایئو را پذیرفت. این داستان در شرح حال لی یی کی و لوکیا،"در خاطرات تاریخی" سماتین نقل شده است. لیئوپانگ یکی از قهرمانانی است که تاریخ نویسان عصر فئودالیسم در باره اش می گویند " بزرگ منش و بردبار بوده و نصایح منطقی را خیلی سریع می پذیرفت". لیئوپانگ و هسیانگ یو چندین و چند سال بر علیه هم دیگر جنگیدند تا بالاخره لیئوپانگ پیروز شد و هسیانگ یو شکست خورد. این امر تصادفی نمی باشد، ما هم اکنون دبیر اول هائی داریم که حتی ارزش این لیئوپانگ عصر فئودالی را ندارند و بیشتر به هسیانگ یو شبیه اند. این رفقا چنانچه خود را اصلاح نکنند سرانجام سقوط خواهند کرد، مگر نمایشنامه " وداع ظالم با سوگلی اش" را ندیده اید؟ این رفقا اگر حاضر نباشند خود را تصحیح کنند، مسلماً روزی خواهد رسید که آنها نیز باید با سوگلی خود وداع بگویند!(خنده حضار) من برای چه اینها را چنین صریح می گویم؟ بخاطر اینکه من اگر با لحن ظنز آمیز صحبت کنم بهتر می توانم برخی رفقا را نیش زده آنها را بفکر کردن وادار سازم بهترین حالت این است که برای یکی دو شب خواب از چشمانشان بپرد. اگر توانستند بخواب بروند، من معذب میشوم زیرا این به این معنی خواهد بود که تحت تآثیر قرار نگرفته اند.
برخی از رفقا نظریات مخالف با عقایدشان را تحمل نمی کنند و تاب و تحمل انتقاد را ندارند، این شیوه برخورد منفور است. در جریان برگزاری همین کنفرانس، یکی از استانها در حال برگزاری جلسه پر شوری بوده تا آنکه دبیر حزب در سطح استان به سالن وارد می شود و می نشیند، به ناگاه سکوت حکمفرما شد و دیگر هیچکس صحبت نمی کند. ای رفیقی که دبیر اول کمیته استان حزب هستی، برای چه آنجا رفتی؟ آیا بهتر نیست برای فکر کردن در اطاقت بمانی و بگذاری دیگران آزادانه صحبتهایشان را بکنند؟ وقتی چنین جوی ایجاد میشود و افراد جرئت پیدا نمی کنند در برابرتان بحث نمایند، در این صورت باید از نشان دادن خود، خود داری نمود. زمانیکه به اشتباه دچار شدیم، باید از خود انتقاد نمائیم. باید به گذاریم مردم حرف بزنند و از شما انتقادکنند.
در 12 ژوئن سال گذشته، یعنی آخرین روز یک کنفرانس کار که بوسیله کمیته مرکزی در شهر پکن دعوت شده بودم، من در باره ی معایب و اشتباهات خود صحبت نمودم. از رفقا تقاضا کردم به استانها و مناطق مختلف هر چه در این زمینه گفته ام منتقل نمایند، بعداً متوجه شدم که در بسیاری از مناطق این کار اجرا نشده است گویا اشتباهات من می توانست و می بایست پوشیده و مخفی شود. خیر رفقا، نباید آنها را پنهان ساخت. آنچه به اشتباهات محتمل کمیته مرکزی مربوط است، من مسئول مسائلی هستم که مستقیماً به من بر می گردند. برای سایر اشتباهات نیز سهمی از مسئولیت بر دوش من است زیرا در صدرکمیته مرکزی قرار گرفته ام، من دیگران را با احتراز از مسئولتی که دارند تحریک نمی کنم، مسئولیت رفقای دیگری در این میان مطرح است ولی این من هستم که باید قبل از دیگران آنرا بپذیرم. شما که دبیران کمیته های حزبی استان، شهرستان و حتی محله ها، مؤسسات و کمون های توده ای هستید، حال که مقام دبیر اول را بعهده دارید باید آنطور که شایسته است بارمسئولیت کمبودها و اشتباهات کار را بر دوش بگیرید. آنهائی که در میان شما از مسئولیت فرار می کنند و یا می ترسند بدان عمل نمایند و نمی گذارند مردم حرف بزنند و خود را بجای ببرهائی گرفته اند که هیچکس جرئت ندارد به آنها دست بزند، آنان که چنین موضعی اتخاذ میکنند همیشه و بلا استثناً شکست می خورند. بالاخره روزی مردم آنچه را که فکر میکنند خواهند گفت، واقعاً خودتان را غیر قابل دسترسی تصور می کنید؟ بسیار خوب، از شما انتقاد خواهند کرد و چه جورهم!
داشتن یک مرکزیت پرولتری واقعی در کشورمان غیر ممکن است مگر از طریق بسط دمکراسی در درون خلق و درون حزب و مگر از طریق اعمال قاطعانه سیستم دمکراسی پرولتری، اگر سطح ارتقاء یافته ای از دمکراسی نداشته باشیم، داشتن سطح پیشرفته ای از سانترالیسم غیر ممکن است و بدون داشتن سطح ارتقاء یافته ای از سانترالیسم استقرار اقتصاد سوسیالیستی غیر ممکن است. در صورتی که کشور ما یک اقتصاد سوسیالیستی مستقر نسازد با چه وضعیتی روبرو خواهد شد؟ تبدیل به یک دولت رویزیونیستی و در واقع یک دولت بورژوازی می شود، در این کشور دیکتاتوری پرولتاریا به دیکتاتوری بورژوازی تبدیل شده و حتی یک دیکتاتوری ارتجاعی از نوع فاشیستی خواهد آمد. این مسئله ایست که هشیاری ما را می طلبد امیدوارم رفقا آنطور که باید در این باره فکر کنند.
بدون سانترالیسم دمکراتیک، دیکتاتوری پرولتاریا نمی تواند تحکیم پیدا کند. پیاده کردن دمکراسی در درون خلق و اعمال دیکتاتوری بر دشمنان خلق، این دو جنبه جدا ناپذیرند. ترکیب این دو جنبه یعنی دیکتاتوری پرولتاریا با بعبارت دیگر دیکتاتوری دمکراتیک خلق، شعار ما چنین است: یک دیکتاتوری دمکراسی خلقی برهبری پرولتاریا بر اساس اتحاد کارگران و دهقانان.
پرولتاریا چگونه اعمال رهبری میکند؟ از طریق حزب کمونیست یعنی گردان پیشقراول آن. پرولتاریا، کلیه طبقات و اقشاریکه همبستگی پشتیبانی و شرکت خود را در انقلاب و در ساختمان سوسیالیستی اعلام میدارند متحد شده و بر طبقات مرتجع و بعبارت صحیح تر آنچه از این طبقات باقی مانده دیکتاتوری اعمال می کند.در کشورمان، سیستم استثمار فرد از فرد و به همین ترتیب پایگاه اقتصادی طبقه مالکان ارضی و سرمایه داری نابود شده. طبقات ارتجاعی مانند گذشته خطرناک نیستند. مثلا باندازه 1949، سال تاسیس جمهوری خلق چین، یا 1957 هنگامی که راستگرایان بورژوا حملات دیوانه واری علیه مان براه انداختند. خطرناک نیستند، بهمین جهت ما از ویرانه های طبقات ارتجاعی صحبت می کنم. لکن به هیچ وجه نباید به آنها کم بهاء دهیم و باید همیشه به مبارزه علیه آنها ادامه دهیم طبقات ارتجاعی سرنگون شده همیشه خواهان بازگشت بقدرت هستند. درجامعه سوسیالیستی نیز عناصر جدید بورژوازی همیشه می توانند زاده شوند. درتمام دوران سوسیالیسم طبقاتی و مبارزه طبقاتی به حیات ادامه می دهند. این مبارزه طبقاتی طولانی، پیچیده وحتی بسیار حاد خواهد بود. ابزار دیکتاتوری مان باید تحکیم شوند نه تضعیف. دستگاه امنیت عمومی مان در دست رفقائی است که از مشی درست پیروی می کنند. لکن ممکن است در برخی جاها سرویس های امنیت عمومی بوسیله عناصر نا صالحی کنترل شود. بعلاوه رفقائی هم هستند که عهده دار کار امنیت عمومی بوده ولی نه بر توده ها و نه بر حزب تکیه نمی کنند. در امر تصفیه ضد انقلابی آنها از مشی ای که طلب می کند این کارتحت رهبری کمیته حزب و بوسیله بسیج توده ها انجام گیرد پیروی نمی نمایند. آنها صرفاً برروی کار منفی حساب می کنند، بر روی آنچه اصطلاحاً به کار حرفه ای معروفیت پیدا کرده است. چنین کاری لازم است، ضروریست که ضد انقلابیون مورد تحقیق و بازجوئی قرار بگیرند ولی آنچه از همه مهمتر است پیاده کردن مشی توده ای تحت رهبری کمیته حزب می باشد. دیکتاتوری بر تمامی طبقه ارتجاعی بویژه باید بر توده ها و حزب متکی باشد. اعمال دیکتاتوری بر روی طبقات ارتجاعی بمعنی نابود کردن تمام عناصر این طبقات نیست بلکه تجدید تربیت آنهاست، تجدید تربیت به طرق مناسب تا به انسانهای نوینی بدل شوند. بدون یک دمکراسی توده ای وسیع استحکام بخشیدن به دیکتاتوری پرولتاریا و تصبیت قدرت سیاسی غیر ممکن است بدون دمکراسی، بدون بسیج توده ها، بدون کنترل توده ها، اعمال دیکتاتوری بنحو مؤثر بر روی عناصر ارتجاعی و عناصر بد غیر ممکن میشود و تجدید تربیت آنان واقعاً غیر عملی خواهد شد. آنها با ایجاد اغتشاش ادامه داده و باز هم امکان ایجاد تحریک برای بازگشت بقدرت خواهند داشت. این مسئله هشیاری ما را می طلبد. امیدوارم که رفقا توجه کاملی بآن معطوف خواهند کرد.
نکته سوم: با چه طبقاتی متحد شویم و چه طبقاتی را سرکوب کنیم. این مسئله موضعگیری اساسی است.
طبقه کارگر باید با دهقانان، خرده بورژوازی شهری، بورژوازی ملی مهین پرست متحد شود ولی مقدم بر همه دهقانان هستند. اما درمورد روشنفکران ازجمله دانشمندان، مهندسین وتکنسین ها، استادان، معلمان، نویسندگان، هنرمندان، هنرپیشه گان، زحمتکشان پزشکی و روزنامه نگاران، آنها طبقه ای را تشکیل نداده بلکه یا به بورژوازی و یا به پرولتاریا متصل می شوند، آیا ما می باید از میان آنها فقط با انقلابیونشان متحد گردیم؟ خیر. همانقدر که میهن پرست هستند با آنها متحده شده و امکان میدهیم کارشان را خوب انجام بدهند. کارگران، دهقانان، عناصر خرده بورژوازی شهری، روشنفکران میهن پرست، سرمایه داران میهن پرست، و سایر دمکراتهای میهن پرست بیش از 95% جمعیت کشور را نمایندگی می کنند. تمام این افراد تحت دیکتاتوری دمکراسی توده ای در مفهوم خلق جای گرفته اند و در درون خلق این دمکراسی است که اجرا می شود.
از طریق دیکتاتوری دمکراسی خلقی مالکین ارضی، دهقانان غنی، ضد انقلابیون، عناصر فاسد و راستگرایانی که دشمن حزب کمونیست هستند سرکوب می گردند. طبقاتی که ضد انقلابیون، عناصر فاسد و راستگرایان دشمن با حزب کمونیست نمایندگی آنها را می کنند عبارت اند از طبقات مالکین ارضی و بورژوازی ارتجاعی. این طبقات و این عناصر فاسد تقریبا 4 یا 5 درصد جمعیت را تشکیل می دهند. ما باید آنها را وادار به تغییر دادن خودشان بنمائیم. آنها موضوع دیکتاتوری دمکراسی خلق هستند.
در چه سمتی باید قرار بگیرم؟ درسمت توده های خلق که بیش از 95%  جمعیت را تشکیل میدهند؟ یا در سمت مالکین ارضی، دهقانان غنی، ضد انقلابیون، عناصر فاسد و راستگرایان که فقط 5 تا 4 درصد آنرا تشکیل میدهند؟ ما باید درسمت توده های خلق باشیم و به هیچوجه در کنار دشمنان خلق قرار نگیریم. این مسئله موضعگیری اساسی برای هر مارکسیست- لنینیست است.
در داخل کشور وضع چنین است، در سطح بین المللی نیز اوضاع بهمین منوال است. خلقهای کلیه کشورها، توده هائی که بیش از 90% جمعیت را تشکیل میدهند دیر یا زود خواستار انقلاب و پشتیبانی مارکسیسم- لنینیسم می شوند. آنها نمی توانند از رویزیونیسم حمایت کنند و آنهایی که فعلا از آن دفاع می کنند روزی خواهد رسید که آنرا بدور بیاندازند. بدون تردید آنها کم کم بیدار شده با امپریالیسم و ارتجاع کلیه کشورها، با رویزیونیسم مقابله خواهن نمود یک مارکسیست-لنینیست اصیل باید همیشه و قاطعانه درکنار توده های خلق که بیش از 90% درصد جمعیت جهانی را تشکیل میدهند قرار بگیرد.
اثر: مائوتسه دون

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها