تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

کار، تولید، تقسیم کار


انسان های واقعی و مبارزات آنان برای تغییر شرایط مادی و معنوی زیست شان، اساس بینش ماتریالیستی تاریخ را تشکیل میدهند. هر بینش علمی از تاریخ، نخست از انسان ها، از چگونگی تولید زندگی مادی توسط آنان، از مناسباتی که در پروسۀ تولید نعم مادی بین انسان ها از یکطرف و بین انسان ها و طبیعت و شرایط مادی زیست از طرف دیگر برقرار می شود و بالاخره از تقسیم جامعه به طبقات و مبارزه ای که طبقات زحمتکش در طول تاریخ به خاطر تغییر جهان مادی و تغییر جهان ذهنی خویش انجام میدهند، حرکت می کند. مارکس می گوید: "تکامل تولید مادی پایۀ هر زندگی اجتماعی و بنابر این مبنای هر تاریخ واقعی است."[1]

تولید نخستین شرط وجودی انسان است. تولید برای انسان حوائج زیست را فراهم کرده و حتی خود انسان را نیز خلق کرده است. به کمک کار بود که انسان توانست خود را از سایر حیوانات متمایز گرداند. یکی از تمایزات اساسی میان انسان و حیوان در این است که حیوانات از محصولات آمادۀ طبیعت استفاده می کنند در حالیکه انسان با آغاز تولید وسایل زندگیش نه تنها تمایز خویش را از حیوانات آغاز می کند، بلکه به طور غیر مستقیم زندگی مادی خود را نیز تولید می کند.

تولید به وسیلۀ دو عامل زیر توصیف می گردد:
1-      پروسۀ (روند) کار؛
2-      مناسبات تولیدی

پروسۀ کار روندی است که در جریان آن انسان به تغییر شکل طبیعت می پردازد تا نیازمندی های خود را بر آورده سازد. مارکس در کتاب خود "سرمایه" می نویسد: "در مرحلۀ نخست، کار عبارت از پروسه ای است بین انسان و طبیعت، پروسه ای که طی آن انسان فعالیت خویش را واسطۀ تبادل مواد بین خود و طبیعت قرار میدهد، آن را منظم می کند و تحت نظارت می گیرد. انسان خود در برابر مواد طبیعت مانند یک نیروی طبیعی قرار می گیرد. وی قوای طبیعی ای را که در کالبد خود دارد، باور ها، پا ها، سر و دستش را به حرکت در می آورد تا مواد طبیعی را به صورتی که برای زندگی او قابل استفاده باشد، تحت اختیار در آورد. در حالیکه وی با این حرکت روی طبیعت خارج از خود تاثیر می کند و آن را دگرگون می سازد، در عین حال طبیعت ویژۀ خویش را نیز تغییر می دهد. وی به استعداد هایی که در نهاد این طبیعت خفته است، تکامل می بخشد و بازی نیرو های آن را تحت تسلط خویش در می آورد."[2]

بدین ترتیب، انسان با عمل بر روی طبیعت خارجی، هم طبیعت و هم خود را دگرگون می سازد و با دگرگون ساختن طبیعت، به خواست خود جامۀ عمل می پوشاند و اشیاء طبیعی را با نیاز های خود سازگار می نماید.

پروسۀ کار چهار عامل زیر را در بر می گیرد:
1-      فعالیت ارادی و هدفدار انسان، یا خود کار؛
2-      شئی که بر روی آن کار انجام می شود. یا موضوع کار، یا محمول کار؛
3-      ابزار تولید که انسان به وسیلۀ آن بر روی موضوع کار، کار انجام میدهد؛
4-      محصول کار یعنی نتیجۀ پروسۀ کار؛

فعالیت انسانی یا کار را نباید با انرژی صرف شده در جریان پروسۀ کار اشتباه گرفت. در جریان کار، مقدار معینی انرژی صرف می شود که نیروی کار نام دارد. نیروی کار با کار فرق دارد. مارکس در کتاب "سرمایه " (جلد اول)، کار را "مصرف نیروی کار" تعریف می کند.
ابزار تولید به مفهوم خاص کلمه عبارت از :"چیز یا مجموعۀ اشیائی است که کارگر بین خود و محمول کارش قرار میدهد و از آن به مثابۀ سرایت دهندۀ عمل خود بر شئی مورد کار استفاده می کند."[3]

به عنوان مثال، از ابزاری چون اره، چکش، ماشین آلات و... می توان نام برد. ابزار کار به مفهوم وسیع کلمه شامل زمین، حیوان رام شده، جاده، فابریکه، کانال آب و... می شود. جمع محصول کار و ابزار کار به معنی وسیع کلمه را کارل مارکس وسائل تولید می نامد.

در پروسۀ کار دو عامل کار و وسائل کار نقش مهمی را بر عهده دارند. وسائل کار نوع فعالیتی را که افراد باید برای تولید محصولات انجام دهند تعیین می کند. مثلاً نوع کار زراعتی که از طریق بیل و خیشاوه انجام می پذیرد یا نوع کاری که به وسیلۀ تراکتور و تریشر صورت می گیرد، تفاوت دارد.

در بالا پروسۀ کار در رابطه با عوامل ساده تشکیل دهنده اش تعریف شده است. لیکن پروسۀ کار همیشه در شرایط تاریخی معینی صورت می پذیرد. لذا پروسۀ کار را نمی توان به طور مجرد و عام مورد بررسی قرار داد. در جریان پروسۀ کار انسان ها به طور منفرد عمل نمی کنند، بلکه مناسباتی بین آن ها بر قرار می شود: مناسبات همکاری، مشارکت، استثماری و... مناسباتی که در جریان پروسۀ کار بین انسان ها از یکسو و بین انسان ها و وسائل کار از سوی دیگر بر قرار می شود، خصلت پروسۀ کار را در یک جامعۀ از لحاظ تاریخی معین، تعیین می کنند. به عنوان مثال، بین پروسۀ کاری که زیر تازیانۀ یک صاحب برده انجام می گیرد و پروسۀ کاری که تحت نظارت و مراقبت یک سرمایه دار صورت می پذیرد، اختلاف بزرگی موجود است. تفاوت بین پروسۀ کار و پروسۀ تولید از همین جان ناشی می گردد. پروسۀ کار در چارچوب روابط معینی بین انسان ها با همدیگر از یکطرف و با وسائل کار از طرف دیگر، انجام میگیرد. پروسۀ تولید بنابر این پروسۀ کاری است که در چارچوب مناسبات معینی بین انسان ها در جریان تولید، انجام می پذیرد.

با تکامل نیرو های مؤلده، تقسیم کار به وجود می آید. مارکس می گوید: "اینکه نیرو های تولیدی یک ملت چه اندازه رشد کرده اند واضحتر از همه جا در میزان رشد تقسیم کار تظاهر می کند."[4]

در جوامع تکامل یافته از لحاظ رشد نیرو های مؤلده، سه نوع تقسیم کار را می شود از هم تمیز داد:

1-      تقسیم تولید اجتماعی مانند تقسیم کاری که "جدایی کار صنعت و تجاری از کار زراعتی و با آن جدایی شهر و ده و تضاد این دو را فرا می آورد و تکامل بیشتر آن به جدایی کار تجاری از صنعتی می انجامد.[5] این نوع تقسیم کار، تقسیم تولید اجتماعی به شاخه ها، مدار ها و بخش های مختلف تولیدی است.
2-      تقسیم تکنیکی (فنی) کار، تقسیم کاری است که در داخل یک پروسۀ تولید بر قرار می شود. در صنعت مدرن هر کارگر و یا گروه از کارگران کار و عمل مشخصی را که به بخشی از کل پروسۀ کار مربوط می گردد، انجام می دهند.
3-      تقسیم اجتماعی کار یعنی توزیع وظایف مختلف بین افراد جامعه (وظایف اقتصادی، ایدئولوژیک و سیاسی). این توزیع بر حسب موقعیت این افراد در ساخت جامعه صورت می پذیرد.

در هر صورت بندی اجتماعی (نظام اجتماعی یا فورماسیون اجتماعی) مشخص در طول تاریخ، کار و تولید به شکل متفاوتی صورت می گیرد و این تفاوت سطح، تکامل روابط اجتماعی را در هر عصر نشان میدهد.

در جماعت های اشتراکی ابتدایی، کار طبیعتاً به صورت جمعی صورت می گرفت و مالکیت بر وسایل تولید و برخورداری از ثمرات آن نیز اشتراکی بود. در درون چنین نظامی استثمار کار یکی به وسیلۀ دیگری وجود ندارد. در کلیۀ نظام های اقتصادی – اجتماعی تاریخ که بر مبنای اختلافات طبقاتی استوار بوده است، کار انسان همواره مورد استثمار قرار می گرفته است. در جامعۀ برده داری، برده داران کار بردگان را و در جامعۀ فیودالی، فیودال ها کار رعیت ها را و در جامعۀ سرمایه داری، سرمایه داران کار کارگران را استثمار می کنند. تنها از طریق انقلاب سوسیالیستی و واژگونی طبقات استثمارگر و استقرار یک جامعۀ سوسیالیستی است که کار از قید استثمار خلاصی می یابد. در یک جامعۀ سوسیالیستی و به ویژه در یک جامعۀ کمونیستی، کار نه به صورت جبری که فقر و گرسنگی آن را به انسان ها تحمیل می کند، بلکه به نخستین نیاز زندگی انسان تبدیل می شود. در این حالت کار نه تنها به عنوان منشاء موجودیت انسان بلکه به صورت سر چشمۀ خلاقیت و لذت وی تبدیل می گردد.

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مارکس: "سرمایه" جلد اول
[2] - مارکس: "سرمایه"، جلد اول
[3] - مارکس: "سرمایه" جلد اول
[4] - مارکس و انگلس: "ایدئولوژی آلمانی"
[5] - مارکس: "سرمایه" جلد اول

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها