تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

نیروی کار، ارزش نیروی کار


مارکس در کتاب "سرمایه" (کاپیتال) نیروی کار را چنین تعریف می کند: "نیروی کار یا توان کار مجموع امکانات جسمانی و دماغی را مورد نظر قرار میدهد که در کالبد و در شخصیت یک انسان زنده وجود دارد."[1]

نیروی کار بیان انرژی انسانی است که در جریان روند کار مصرف می شود. فرسودگی ناشی از کار روزانه بیان فیزیکی مصرف انرژی و نتیجۀ فعالیت انسانی در مدت زمان پروسۀ کار است. نیروی کار و کار دو مقولۀ متفاوتی را تشکیل میدهند که به دو واقعیت مختلف تحویل می شوند و نباید آنها را با یکدیگر اشتباه گرفت. به عنوان مثال، ماشینی را در نظر بگیریم که در مدت زمان معینی، "کار" معینی انجام میدهد و به طور نمونه مقدار معینی قوطی فلزی می سازد. اما برای انجام این کار این ماشین باید مقدار معینی انرژی برقی صرف نماید. بدین ترتیب مشاهده می کنیم که انرژی برقی صرف شده از جانب ماشین و کاری که انجام گرفته است و در ساختن مقدار معینی قوطی در مدت زمان معینی بیان می شود، در واقعیت جداگانه و متفاوتی را تشکیل میدهند. به همین ترتیب در نزد انسان نیز که به کار تولیدی مشغول است ما از یکطرف با کار معین او (مثلاً 12 ساعت کار که طی آن 50 کیلو گرام مواد غذایی بسته بندی می شود) روبرو هستیم و از طرف دیگر با صرف مقدار معینی انرژی انسانی (چه جسمانی و چه دماغی).

بدون درک تفاوت اساسی میان دو مقولۀ نیروی کار و کار، کشف منشاء استثمار سرمایه داری غیر ممکن است. مساله را کمی بیشتر می شکافیم.

نیروی کار "نمایندۀ کیفیت معینی از کار متوسط اجتماعی است که در آن تجسم یافته است". برای اثبات نظریۀ فوق از تعریف نیروی کار حرکت کنیم. همانطور که گفتیم، نیروی کار توانایی شخص زنده است. صرف این توانایی در جریان تولید (پروسۀ کار) مستلزم وجود شخص زنده است و یک فرد زنده برای نگهداری خود، برای تحقق وجود خود، برای زنده نگهداشتن و حفظ سلامت نیروی کار خود (توانایی یا انرژی انسانی خود) محتاج به مجموعۀ معینی از وسایل معیشتی است.

از طرف دیگر، مصرف نیروی کار در جریان پروسۀ کار موجب فرسایش عضلات و اعصاب می گردد و باید به وسیلۀ وسایل معاش جبران گردد. به عبارت دیگر، انسان برای حفظ سلامت نیروی کارش، برای بازیافتن انرژی از دست رفته اش در پروسۀ کار احتیاج به مصرف مقدار معینی مواد غذایی، محصولات دیگر و همچنین احتیاج به یک سلسله نیازمندی های مادی و معنوی دیگر دارد. پس برای حفظ وجود شخص زنده (و بنابرین برای حفظ نیروی کارش) و ترمیم انرژی و توان مصرف شده در پروسۀ تولید، و یا به گفتار دیگر، برای "تجدید تولید نیروی کار" باید مجموعۀ معینی از وسایل معیشتی برای نگهداری مالک نیروی کار (کارگر) تولید شود. بنابرین، تولید و تجدید تولید نیروی کار عبارت می شود از تجدید تولید مجموعۀ معینی از وسایل معیشت برای نگهداری کارگر. نیروی کار بدین ترتیب تولید می شود و در آن کمیت معینی از کار متوسط اجتماعی (کمیت معینی از کار متوسط اجتماعی برای تولید مجموعۀ معینی از وسایل معیشتی) تجسم یافته است.

در جامعۀ سرمایه داری، تولید کالایی به بالاترین مرحلۀ خود میرسد و تقریباً تمامی تولیدات به کالا تبدیل می شود. نیروی کار نیز به صورت کالا در می آید. تولید کنندگان در خدمت سرمایه داران به کار مزدوری می پردازند و نیروی کار خود را مانند یک کالا به صاحبان وسایل تولید و سرمایه می فروشند.

ارزش نیروی کار: از آنجائی که نیروی کار در شرایط مناسبات سرمایه داری به کالا تبدیل می شود. ارزش آن نیز عیناً مانند ارزش هر کالای دیگر بر حسب زمانیکه برای تولید و لذا برای تجدید تولید این کالای ویژه لازم است تعیین میگردد. و از آنجائیکه زمان کار لازم برای تولید نیروی کار به زمان کاری که برای تولید وسایل معیشت و زندگی لازم است تحویل می گردد، ارزش بنابرین عبارت است از ارزش آن وسایل زندگی و معیشت که برای نگهداری صاحب نیروی کار (کارگر) لازم است.

کارل مارکس در مورد چگونگی تعیین ارزش نیروی کار با ارزش وسایل لازم برای حفظ و نگهداری کارگر  می نویسد: "اگر دارندۀ نیروی کار امروز کار کرده است باید بتواند فردا نیز همین جریان را تحت همان شرایط توانایی و تندرستی تکرار نماید. پس مجموع وسایل زندگی باید به اندازۀ باشد که فردا کارکن را به مثابۀ یک فرد کارکن در وضع عادی زندگی خویش نگهدارد، البته نیازمندی های طبیعی از قبیل خوراک، پوشاک، سوخت، مسکن وغیره بر حسب خصوصیات اقلیمی و سایر ویژگی های طبیعی هر کشور، متفاوتند. از سوی دیگر، تعداد نیازمندی هایی که ضروری خوانده می شوند و همچنین نحوۀ بر آورده ساختن آنها خود یک محصول تاریخی است و بیشتر با درجۀ تمدن موجود یک کشور و از جمله به طور عمده نیز با این امر که طبقۀ کارگر تحت چه شرایطی و بنابرین با چه عادات و خواست های معیشتی به وجود آمده است، بستگی دارد. پس در تعیین ارزش نیروی کار به عکس کالا های دیگر، یک عنصر تاریخی و معنوی دخالت دارد. با اینحال در یک کشور معین و در زمان مشخص حدود متوسط وسایل ضروری به زندگی معلوم است."[2]

به این محاسبات باید عوامل دیگری را نیز افزود. کارگر میرنده است. برای اینکه جریان سرمایه ادامه یابد، یعنی جریان خرید نیروی کار، صرف آن و استثمار طبقۀ کارگر بلاانقطاع ادامه داشته باشد، باید فروشندۀ نیروی کار جاویدان گردد. بدین ترتیب که وقتی نیرو های کاری در نتیجۀ فرسایش و مرگ از بازار کار بیرون کشیده می شوند، همواره بایستی با تعداد لا اقل برابری از نیرو های جدید کار جبران گردد. بنابرین مجموعۀ وسایل معیشتی که برای تولید نیروی کار ضرور است شامل زندگی جانشینان آن یعنی اولاد کارگران نیز می شود. بالاخره در ارزش نیروی کار باید مخارج آموزش و تربیت کارگر را در نظر گرفت. ارزش نیروی کار مرکب (کاری که احتیاج به مهارت دارد) بیش از ارزش نیروی کار بسیط است. زیرا برای کار مرکب تربیت و پرورش معینی لازم است که در مورد کار بسیط ناچیز است. پس مخارج این آموزش و پرورش در جمع ارزش هایی وارد می شود که برای تولید نیروی کار ضروری است.

حال با در نظر گرفتن فاکتور هایی که در تعیین ارزش نیروی کار دخالت دارند و در بالا به آنها اشاره شد، اندازۀ این ارزش را میتوان در شرایط زمانی و مکانی مشخص تعیین نمود. مثلاً اگر کارگر باید روزانه 4 ساعت کار کند تا اینکه بتواند مقدار ارزشی تولید کند که تمام مخارج نگهداری خود و خانواده ش (حفظ و سلامتی و تجدید تولید نیروی کار) را برای تمام مدت 24 ساعت  روزانه تامین کند، آنگاه ارزش متوسط روزانۀ نیروی کار معادل 4 ساعت کار خواهد بود.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - کارل مارکس: "کاپیتال"
[2] - کارل مارکس: "سرمایه" کتاب اول

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها