تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

کمونیسم و سوسیالیسم


کمونیسم یا جامعۀ کمونیستی از دو "فاز" (مرحله)، فاز تحتانی و فاز فوقانی، تشکیل شده است. فاز تحتانی کمونیسم را معمولاً و اصطلاحاً "سوسیالیسم" یا دوران گذار از سرمایه داری به کمونیسم می نامند. نخستین فاز جامعۀ کمونیستی هنوز کمونیسم نیست، زیرا تازه از بطن جامعۀ سرمایه داری پا به عرصۀ وجود نهاده است و فاقد تمامی مشخصات جامعۀ کمونیستی به مفهوم واقعی کلمه است. در بارۀ کمونیسم یا فاز بالائی جامعۀ کمونیستی و مختصات آن، مارکس می گوید: "در فاز بالائی جامعۀ کمونیستی، پس از آنکه تبعیت اسارت آمیز انسان از تقیسم کار از میان برود، هنگامیکه به همراه این وضع، تقابل بین کار فکری و جمعی نیز از میان بر خیزد، هنگامیکه کار دیگر تنها وسیلۀ زندگی نبوده، بلکه خود به نخستین نیاز زندگی مبدل شود، هنگامیکه به همراه تکامل همه جانبۀ افراد، نیروهای مولده نیز رشد یابد و کلیۀ سر چشمه های ثروت اجتماعی سیل آسا به جریان افتد، تنها آن هنگام میتوان بر افق محدود حقوق بورژوائی از هر جهت فائق آمد و جامعۀ میتواند بر پرچم خود بنویسد: "از هر کس طبق استعدادش و به هر کس طبق نیازش"."[1]

با توجه به تعریف فوق، مشخصات کمونیسم را میتوان در خطوط کلی و اساسی زیر بیان نمود:
1-      مالکیت اجتماعی اشتراکی به طور کامل و واقعی بر تمام ابزار تولید و وسایل تولید بر قرار  شده است.
2-      تقابل بین کار فکری و جسمی، شهر و ده، صنعت و زراعت، از میان رفته است. کار از یک وسیله برای زندگی به "نخستین نیاز زندگی" تبدیل شده است.
3-      نیرو های مولده به آنچنان درجه ای از تکامل و ثروت های اجتماعی به آن حدی از وفور رسیده اند که اصل "از هر کس طبق استعدادش، به هر کس طبق نیازش" عملی می شود: "افراد آنقدر به رعایت قواعد اساسی زندگی اجتماعی عادت کرده اند و کار آنها آنقدر بهره بخش است که داوطلبانه طبق استعداد شان کار می کنند... تقسیم محصولات دیگر محتاج به سهم بندی از طرف جامعه نیست بلکه هر کس آزادانه "طبق نیازش" از آن پرداخت خواهد نمود."[2]
4-      طبقات و اختلافات طبقاتی از میان رفته اند.
5-      دولت نیز زوال یافته است، زیرا تمام اعضای جامعه طرز ادارۀ امور خود را فرا گرفته اند و به طور اشتراکی و آزادانه زمام امور را کنترول و اداره می کنند. همراه با زوال دولت، دموکراسی و برابری صورت جامعۀ سوسیالیستی نیز از میان میرود و انسان ها از قلمرو ضرورت وارد قلمرو آزادی می گردند.

چنین جامعۀ کمونیستی با مشخصات فوق تنها می تواند پس از طی یک دوران طولانی تکامل فاز نخستین کمونیسم، یعنی سوسیالیسم و آنهم نه در یک کشور بلکه در عرصۀ گیتی به وجود آید.

ساختمان فاز تحتانی کمونیسم، یا سوسیالیسم، پس از انقلاب پرولتاریائی در جوامع سرمایه داری و یا پس از انقلاب دموکراتیک نوین در کشور های تحت سلطۀ امپریالیسم، آغاز می گردد. در سوسیالیسم، جامعۀ "از هر لحاظ، اعم از اقتصادی، اخلاقی و فکری، هنوز مهر و نشان جامعۀ کهنه ای را که از بطن آن بیرون آمده است با خود دارد."[3]

در جامعۀ سوسیالیستی، استثمار انسان از انسان از بین میرود، ولی "حقوق بورژوائی" کاملاً ساقط نمی شود و نمی تواند هم دفعتاً از میان برود. در این جامعه، هنگامیکه تمامی وسایل تولید از تملک خصوصی افراد جداگانه خارج می شود و به جامعه تعلق می گیرد، استثمار انسان از انسان دیگر نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا هر یک از اعضای جامعه که سهم معینی از کار اجتماعاً لازم را انجام میدهد، پس از وضع آن مقدار از ثمرۀ کار که برای ذخیرۀ اجتماعی و امور عام المنفعه کنار گذاشته می شود، همان مقدار را دریافت میدارد که به جامعه داده است. در این جا اصل "از هر کس بر حسب توانش و به هر کس بر حسب کارش" اجرا می شود. ولی این هنوز کمونیسم نیست. زیرا در اینجا افراد جامعه سهمی برابر مقدار کارشان (پس از کثر مقادیر نامبرده) دریافت میدارند، در حالیکه افراد با یکدیگر برابر نیستند: یکی توانگرتر است، دیگری ناتوان تر، یکی متاهل است و مخارجش بیشتر و دیگری مجرد است و مخارجش کمتر، یکی فرزندانش کمتر و دیگری بیشتر، وغیره، لاکن تقسیم محصولات به صورت برابر میان افراد با نیاز های نابرابر صورت می گیرد. لذا جامعۀ سوسیالیستی نمی تواند "عدالت" و "برابری" را تامین نماید. تفاوت در ثروت باقی خواهد ماند، این تفاوت غیر عادلانه است اما کسی نمی تواند وسایل تولید یعنی کارخانه، ماشین آلات، زمین وغیره را به مالکیت خصوصی در آورد و دیگری را استثمار نماید. به عبارت دیگر، در جامعۀ سوسیالیستی "حقوق بورژوائی" تنها در مورد وسایل تولید و استثمار انسان  از انسان ملغی می شود و بخش دیگر "حقوق بورژوائی" یعنی تقسیم محصولات بر حسب کار در بین افراد جامعه همچنان باقی خواهد ماند و این نقص هنگامی میتواند بر طرف شود که تحولات اقتصاد (رشد نیرو های مولده و ثروت های اجتماعی) و سطح شعور و آگاهی انسان ها به آن درجه از رشد و تکامل رسد که امکان توزیع محصولات بر حسب نیاز های انسان فراهم آید و برابری واقعی بر قرار گردد.

در جامعۀ سوسیالیستی، از آنجا که مالکیت خصوصی و بقایای بورژوازی به صور مختلف همچنان تا مدت ها  باقی می مانند، تضاد اصلی همچنان میان پرولتاریا و بورژوازی باقی ماند و مبارزۀ طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی ادامه می یابد.

در جامعۀ سوسیالیستی، تضاد های گوناگونی در تمام سطوح، اعم از روبنا و زیربنا و بین این دو، در ساخت اجتماعی و طبقاتی و در سطح  حزب کمونیست و کلیۀ ارگان های سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک... موجود است که همۀ این تضاد ها از تضاد عمدۀ جامعه (تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی) و از این واقعیت که جامعۀ نوین هنوز حامل عناصر جامعۀ کهن به درجات مختلف است نشأت می گیرند. از این قبیل است:  تضاد های درونی سیستم مالکیت، تضاد میان روبنا و زیربنا و نیز سه تضاد اساسی (سه اختلاف اساسی) جامعۀ سوسیالیستی.

در سیستم مالکیت دو نوع تضاد موجود است: از طرفی، تضاد بین مالکیت سوسیالیستی تمام خلقی (یا دولتی) و مالکیت دسته جمعی یا اشتراکی (کلکتیو)، و از سوی دیگر، تضاد بین مالکیت سوسیالیستی در مجموع خود (چه دولتی و چه اشتراکی) و بازمانده های مالکیت خصوصی (مالکیت پیشه وری و مالکیت مبتنی بر تولید کالائی خرده) و نیز مالکیت "نیمه سوسیالیستی" (مالکیت مختلط دولتی – خصوصی). تضاد دوم پس از چندی میتواند از طریق مبارزۀ طبقاتی و الغای بازمانده های مالکیت خصوصی و نیمه سوسیالیستی و تبدیل آنها به مالکیت سوسیالیستی حل گردد، اما تضاد نوع اول تا مدت ها (مدتی که به درجۀ رشد اقتصادی و اجتماعی سوسیالیسم بستگی دارد) باقی خواهد ماند (زیرا از آنجا که مالکیت دسته جمعی عمدتاً و تقریباً تماماً در بخش زراعت - به شکل "کئوپراتیو" یا "کمون توده ای" - وجود دارد، حل این تضاد فقط در صورت رشد وسیع نیرو های مولده  به خصوص مکانیزاسیون کامل زراعت امکان می یابد).

در مناسبات میان روبنا و زیر بنا تضاد هائی موجود است که ناشی از عوامل مختلف و به ویژه دو عامل زیر اند:

اولاً، تاثیر مخرب و فاسد کنندۀ ایدئولوژی طبقات سرنگون شده (بورژوازی و فئودالیسم) و زوال یابنده (خرده بورژوازی) بر روی پرولتاریا و در روبنا.

ثانیاً، ویژگی روبنای اجتماعی که به مثابۀ یک سیستم سیاسی – قضائی – ایدئولوژیکی، در عین انطباق با زیربنای اقتصادی، از درجۀ معینی از استقلال نسبی بر خوردار است. لذا با تحول سوسیالیستی زیربنای اقتصادی (تحول در مناسبات تولیدی و مالکیت)، روبنا بلافاصله دستخوش تغییر نمی شود، بلکه تا مدتی حلقه هائی از آن مقاومت می کنند و میتوانند به زیربنا صدمه رسانده و حتی، در شرایطی مانع رشد و تکامل آن شوند. و در نتیجه، لازم است که در جبهۀ سیاسی و ایدئولوژیک و به طور کلی در روبنا نیز انقلاب صورت گرفته و ادامه یابد.

در سطح جامعه سه اختلاف اساسی موجود است: تضاد (یا اختلاف) میان صنعت و زراعت، میان شهر و ده و میان کار فکری و کار یدی. امحاء این سه تضاد یا سه اختلاف  بزرگ یکی از مسایل مهم گذار از سرمایه داری به کمونیسم است.

رشد مکانیزاسیون و مدرنیزه کردن زراعت و همراه با آن تبدیل تدریجی مالکیت دسته جمعی به مالکیت تمام خلقی یک شرط اساسی برای ایجاد زراعت صنعتی، تبدیل دهقانان به کارگران و حل اختلاف بین صنعت و زراعت است. اختلاف میان شهر و ده را باید اساساً از طریق ایجاد موسسات صنعتی در روستا و اتخاذ سیاست عدم تمرکز صنعت در شهر ها بر طرف نمود. (تجربۀ "کمون های توده ای" در چین نشان میدهد که چگونه میتوان با ایجاد واحد های اقتصادی که در آن زراعت، صنعت و مبادلات تلفیق شده اند، در جهت نفی نابرابری های اساسی جامعۀ در حال گذار، به ویژه اختلاف اساسی بین شهر و ده، زراعت و صنعت و کارگران و دهقانان گام برداشت.)

اختلاف اساسی میان کار فکری و کار یدی، ادامۀ تقسیم کار کهنۀ جامعۀ سرمایه داری است که در سوسیالیسم نیز تا مدت ها همچنان باقی می ماند. این اختلاف ناشی از تفاوت میان سطح فرهنگی و تکنیکی اکثریت زحمتکشان از یکسو و روشنفکران، کارمندان و کادر های علمی و متخصصین از سوی دیگر است. برای بر طرف کردن این سه اختلاف باید سطح فرهنگی، تکنیکی و علمی تمام خلق را بالا برده، شرایط و امکانات مادی لازم را برای کسب آموزش های علمی و فنی برای توده ها فراهم کرده و چنان کرد که تولید کنندگان در ادارۀ کلیۀ امور نقش هر چه مستقیم تر ایفا نمایند و به تمام معنی بر شرایط هستی خود (یعنی بر تولید و توزیع کلیۀ نعم مادی) مسلط شوند.
*****

بر گرفته از کتاب مبانی و مفاهیم مارکسیسم


[1] - مارکس: "نقد بر برنامۀ گوتا"
[2] - لنین: "دولت و انقلاب"
[3] - مارکس: "نقد بر برنامۀ گوتا"

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها