نسبی و مطلق مقولات فلسفی ای هستند که دو جنبۀ مختلف کیفیت
اشیاء را بازتاب می کنند. نسبی آن چیزی است که مشروط، مشخص و محدود باشد. مطلق آن
چیزی است که غیر مشروط، جهانشمول و پایان ناپذیر باشد.
دیالکتیک ماتریالیستی بر آنست که همه چیز در جهان دارای یک
جنبۀ نسبی و یک جنبۀ مطلق است. تعادل و سکون اشیاء نسبی است در حالیکه حالت عدم
تعادل و حرکت اشیاء مطلق است. همگونی اضداد نسبی است و مبارزۀ آنها مطلق. همچنین
است در مورد شناخت انسانی: حرکت شناخت انسانی به سوی حقیقت عینی مطلق است. اما به
علت وجود محدودیت های ناشی از شرایط معین تاریخی، شناخت انسان نمی تواند یکباره و
تماماً اشیاء را درک و منعکس نماید و بنابرین این شناخت نسبی است.
برای دیالکتیک ماتریالیستی، نسبی و مطلق یک وحدت دیالکتیکی
را می سازند. در هر نسبی مطلق نهفته است و مطلق به نوبۀ خود وجود مستقل از نسبی
ندارد، بلکه در نسبی زیست می کند. در خارج از نسبی، مطلق وجود ندارد و بدون مطلق
نمی تواند سخنی از نسبی در میان باشد. حقایق نسبی هسته هایی از حقیقت مطلق را در
خود دارند، و مجموعۀ بیشماری از حقایق نسبی، حقیقت مطلق را می سازند.
چنانچه به طور مکانیکی روابط دیالکتیکی موجود بین نسبی و
مطلق را قطع نمائیم، به انحراف نسبی گرایی یا مطلق گرایی در خواهیم غلتید. تیوری
نسبی گرایی، خصلت نسبی شناخت را مرجح می شمارد و وجود عناصر حقیقت مطلق را در
حقایق نسبی و همچنین خود حقیقت مطلق را نفی می کند و از این طریق محتوای عینی
حقیقت را منکر می شود و در نتیجه به ورطۀ شکاکیت یا صوفی گری در می غلتد. لنین
خاطر نشان می سازد که: "برای دیالکتیک عینی، در نسبی مطلق موجود است. برای
ذهنی گری و صوفی گری، نسبی تنها نسبی است و مطلقی موجود نیست."[1]
تیوری مطلق گرایی نیز حقیقت مطلق را از حقیقت نسبی جدا می
کند و حقیقت نسبی را نفی می کند. این تیوری "حقیقت مطلق" تغییر ناپذیر
را به عنوان تنها حقیقت می شناسد و منکر آنست که حقیقت نسبی مرحله ای است در پروسۀ
شناخت حقیقت مطلق.
*****
بر گرفته از کتاب مبانی
و مفاهیم مارکسیسم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر