تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

جامعۀ مدنی چیست و ابزار کدام طبقه است؟ (قسمت آخری)

گروه پیشگام افغانستان
  دموکراسی، رأی و انتخاب:  
”فریدمن“ اقتصاددان مشهور امریکایی، سود را جوهر دموکراسی دانست و این ”شرافتمندانه ترین“ تعریفی است که یک تیوریسن بورژوازی از دموکراسی لیبرال ارائه می دارد. امپریالیست های حاکم بر ایالات متحده که خود را قهرمانان دموکراسی لیبرال دانسته و نظم نوین جهان را تطبیق این  دموکراسی  می دانند، در تقسیم امتیاز جهت سرمایه گذاری در باز سازی عراق  به صراحت اعلان نمودند که سود قسمت شده به خون ریخته شده بستگی دارد. این  همان سودیست که از تحمیل دموکراسی توسط چکمه پوشان امریکایی بر عراق به دست می آید و با تعریف «فریدمن» همخوانی دارد. در حالیکه فوکویاما در استقرار جامعه مدنی اش با این  خیالات برای دموکراسی مسوولیت قایل می شود ”دموکراسی مستلزم تنظیم و تحقق چنان مشی دولتی است که حقوق اقتصادی، اجتماعی، معنوی، سیاسی و آزادی های هر شهروند (و ازین طریق تمام مردم) را در بر بگیرد و تضمین کند.“در حالیکه در دوران سرمایه داری پیشرفته که شرایط عالی تکوین جامعه مدنی را به نمایش می گذارد، رأی و انتخاب  به گونه ای است که  کاندیدای ریاست جمهوری، پارلمان، شاروالی ها و والی ها باید واجد شرایط خاص پولی باشند، شرایطی که فقط سرمایه داران توان چنان کاندیدی را دارند. این اولین قیدی است که در به اصطلاح آزادی رأی و انتخاب در جوامع  ”پیشرفته“  وجود دارد. برای اینکه کاندیدی خود را معرفی کرده بتواند باید به رسانه ها، مخصوصاً تصویری مراجعه نماید. مصرف هر ثانیه این رسانه ها مستلزم پرداخت پول‌هايی است که فقط برای سرمایه داران بزرگ ممکن است، نه هیچ کارگر و خرده بورژوازی و دهها قید دیگر که ورود غیر سرمایه داران را به نهاد های انتخابی  قدرت در کشور های پیشرفته جامعه مدنی نا ممکن می سازد. مخصوصاً اگر آنانی که فکر بورژوازی نداشته باشند، هرگز قادر به کاندید و اخذ رأی نخواهند شد. برای اینکه این کاندیدی و این مصارف ممکن گردد، باید بانکها و کمپنی‌های بزرگ در عقب کاندید قرار داشته باشند.
چون برای رسیدن به موقعیت های ”انتخابی“ در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری قانوناً قیدهايی وجود دارد که جز سرمایه داران برای دیگران ورود ممنوع اعلان شده است، رأی دهندگان نیز در احزاب و اتحادیه‌هايی جمع میشوند که سکان آن ها در دست سرمایه داران بوده و نظر بزرگان احزاب و اتحادیه ها تعیین کننده رأی اعضا می باشند. آنانیکه ازین انتخاب و رأی نفرت دارند و آنرا وسیله‌اي جهت به قدرت رسیدن فقط استثمارگران می دانند، مقاومتی که در برابر آن انجام داده می توانند، عدم شرکت در رأی گیری است و چنان است كه درتمامی کشورهای امپریالیستی، در تمام انتخابات آنها به ندرت 60 در صد مردم شرکت می کنند و بقیه به تحریم انتخابات می پردازند. تحریمی که در وطن ما در جریان انتخابات پارلمان  صورت گرفت  و چون مشت کثیفی از جنایتکاران  خود را کاندید کرده بودند، بیش از 50 در صد مردم، انتخابات را تحریم کردند و انزجار خود را نسبت به کاندیدان اعلان نمودند.
نهاد های جامعه مدنی از دموکراسی، انتخابات، رأی و شرکت مردم در جامعه‌مدنی صحبت می کنند، ولی این قیدهايی که این فرمایشات را فقط برای عده ای معدودی مقید می سازند و عملاً در کشور های پیشرفته سرمایه داری یا قله جامعه مدنی چون امریکا، انگلیس و فرانسه وجود دارد، چیزی نمی گویند، زیرا گردانندگان این نهاد ها وظیفه شان می دانند تا در میان جوامع نیمه‌فیودال- بورژوازی، نیمه مستعمره و نیمه سرمایه دار تا سرمایه داری ایفای وظیفه نمایند. بجای این فرهنگ ها، فرهنگ سرمایه داری جاگزین گردد و در آخرین تحلیل کشور های نیمه سرمایه دار در وابستگی کامل به کشور های امپریالیستی قرار گیرند، پایگاه های نظامی  امپریالیست ها درین کشورها جابجا شوند و بازار، نیروی کار و مواد خام این کشور ها به پای امپریالیست ها فدا گردند. زيرا منظور از استقرار جامعه مدنی غیر ازین چیز دیگری برای سران نهاد های جامعه‌مدنی نمی باشد. 629 ملیون دالریکه در انتخابات 2004 میان بوش و جان‌کری در امریکا  به مصرف رسید، از طرف 50 کمپنی به این دو کاندید داده شده بود. انتقال قدرت از یک رهبر حزب به عین همان حزب و یا حزب      قلو  در کشورهای با جامعه مدنی بی شباهت به رژیم های پوسیده شاهی نیست که قدرت بشکل  موروثی منتقل می گردد و اين انتقال قدرت به مقدار حمايت و مصرف سرمايه داران بزرگ بستگي دارد، نه حمايت مردمي. دو قلو  در کشورهای با جامعه مدنی بی شباهت به رژیم های پوسیده شاهی نیست که قدرت بشکل  موروثی منتقل می گردد و اين انتقال قدرت به مقدار حمايت و مصرف سرمايه داران بزرگ بستگي دارد، نه حمايت مردمي.
این رأی گیری ها که در ظاهر بسیار دموکراتیک به نظر می رسند، در پشت پرده صد ها زد و بند را با خود داشته و ملیون ها دالر میان اتحادیه ها و کمپنی‌های مختلف سرمایه داری بخاطر خرید و فروش رای پایین و بالا می شود. چون جامعه سرمایه داری در ذات خود مملو از حیله و نیرنگ بوده، هر سرمایه‌دار تلاش دارد تا گلوی حریفش را بفشارد، این گلو فشردن ها در جریان انتخابات این کشور ها حدت بیشتر  کسب کرده که فقط گوشه های کوچکی از آن ها در مطبوعات راه پیدا میکنند.

حزب:
 در هیچ جای جهان حزب غیر طبقاتی وجود ندارد. در جوامع پیشرفته سرمایه داری ، احزاب توسط سرمایه داران بزرگ ساخته شده و هر حزب نماینده بخشی از سرمایه داری همان کشور به حساب می آید. مثلاً حزب جمهوریخواه در امریکا نماینده کمپنی های نفتی و حزب دموکرات نماینده کمپنی های کالایی می باشد. درامریکا، انگلیس، فرانسه، جاپان و آلمان هم احزاب از فعالان سیاسی کنسرسیوم های بزرگ سرمایه داری تشکیل شده و منطقاً برای منافع همین سرمایه داران کار کرده، تلاش می نمایند تا قدرت را بدست بگیرند و ازین طریق به نفع کمپنی های خود بیشتر کار کنند.
در کشور های سرمايه داري، احزاب سیاسی هم دولت را می سازند و هم جزئي از نهاد های جامعه مدنی آن کشورها بوده، طراحان اصلی سیاست های اقتصادی آن ها به حساب می آیند. فعالان و کادر های این احزاب برای استقرار هرچه بیشتر و محکمتر جامعه سرمایه داری استراتیژی و تاکتیک وضع می کنند  و پیوسته نقایص سیستم را ارزیابی کرده در جهت اصلاح آن می برایند. ایدیولوژی این احزاب در چارچوب قانونی منافع جامعه سرمایه‌داري قرار داشته، رعایت قانون، احترام به مالکیت خصوصی، احترام به تصامیمی که در چارچوب منافع استراتیژیک کشور گرفته می شود، مبارزه بر ضد خشونت که اگر زحمتکشان کشور جهت کسب معیشت بهتر به راه بیاندازند، طرح قرار داد های تجاوز کارانه و استثمار گرانه در سطح بین المللی وغیره، از وظایف این احزاب به شمار می رود.
این احزاب  در جوامع اروپایی و امریکایی با چنین مشخصاتی مدافعان جامعه مدنی، آزادی و عدالت می باشند!! در کشور ما و کشورهايی چون افغانستان که احزاب سیاسی، خود را جزئی از نهادهای جامعه مدنی می دانند، در مورد تمامی این گندگی های کشور های امپریالیستی کلمه ای بر زبان نیاورده و به اشکال گوناگون به توجیه کار آنها می‌پردازند.  اکثریت احزابی که بعد از 11 سپتامبر  یا از استحاله  تنظیم ها استحاله  تنظیم ها  یا  از توته توته شدن حزب دموکراتیک خلق و یا با  تفکرات دیگری عرض اندام نمودند،  قانون اساسی افغانستان را پذیرفته و به این ترتیب به بازار آزاد،  دموکراسی لیبرالی، سرمایه گذاری های امپریالیستی، رسیدن به جامعه مدنی وغیره صحه گذاشته اند. عده ای ازین احزاب  به صورت رسمی عضو  نهاد های جامعه مدنی می باشند.  بسیاری ازین احزاب یا از سوی امریکا یا اروپا و یا همسایگان  ما تمویل شده،  قلاده های وابستگی را به گردن دارند، جز از فاشیست های مذهبی وابسته به ایران و پاکستان، اکثریت دیگر احزاب در رسیدن به فرهنگ بورژوازی تلاش می نمایند، عده ای  از رهبران این احزاب در سفارت امریکا درس حزب سازی می آموزند، عده ای را شبکه امریکای  «ان‌دي‌آي» درس می دهند و عده ای هم که مورد الطاف قرار نمی گیرند، حد اقل ابراز می دارند  که ما معتقد به اشغال افغانستان به وسیله چکمه پوشان امریکایی نیستیم!! امریکایی ها با این درس های شان جز اینکه ازین رهبران احزاب بخواهند که چون احزاب بورژوایی اروپا و امریکا خصوصی سازی،  سرمایه غربی و دلالی، استقرار جامعه آزاد سرمایه داری، استقرار پایگاه های نظامی امپریالیست ها در خاک افغانستان جهت حفظ منافع امپریالیست ها  در منطقه و جهان، پلورالیزم و کثرت گرایی، استثمار و طبقات، مخالفت با هر نوع قیام های زحمتکشان و قانون پذیری را بپذیرند و بعد از پیاده کردن آنها عمل نمایند، چه چیزی را می خواهند؟  این احزاب چون ظاهراً با تفکر طبقاتی ایجاد نشده اند، بدنبال دنیای آزاد و تمویل سرگردان اند و این هم معلوم است که این تمویل از کجا ها صورت می گیرد که ماهیت واقعی آنها را به عنوان نهاد های جامعه مدنی روشن میسازد.
 وقتی جامعه مدنی بر چنین ستون هايی آباد می گردد و معیار جامعه مدنی در توضیح نهاد هایش به اصطلاح خدمت به مردم می باشد، با یک نظر می توان فهمید که جامعه مدنی سرابی از امید ها و آرزو های روشنفکران سرگردان و به بن بست رسیده بعد از به اصطلاح فروپاشی کمونیزم است که رژیم سرمایه داری را با تمام کوایف آن پذیرفته و انتظار مدیر شدن در رده های بالایی چنان جامعه را در آینده دارند و شرمنده شرمنده ميخواهند، خائنان ملي آينده كشور باشند.
 عده ای از احزاب سیاسی کشور ما تا هنوز در میان افکار فیودالی و بورژوازی در نوسان بوده، تلاش می نمایند تا بشکلی این دو را آشتی بدهند، وقتی در برابر سنت ها و جهالت های دینی قرار می گیرند، می خواهند مدنی شوند و وقتی با اخلاقیات غرب رو به رو می شوند بر  ”سنت های پسندیده افغانی“تأکید می نمایند. رهبران این احزاب خط فکری معینی نداشته در شرایط کنونی بدنبال جایگاه خاص خود سرگردان می باشند. بعضی از احزابی که با بار چپ کمونیستی وارد عرصه شده اند، با اینکه از سیاست های امریکا، بازار آزاد، فقر و بدبختی مردم، نا کارایی حاکمیت ناراضی اند، اما شرمنده شرمنده دموکراسی لیبرال را می پذیرند.
هر چه آهنگ نفوذ فرهنگ، اقتصاد و افکار بورژوازی در افغانستان تقویت گردد، به همان اندازه این احزاب در جایگاه های خاص ایدیولوژیک شان مستقر می گردند و بر طبق سیاست های ملیاردرها فقط دو حزب به اصطلاح نیرومند پوزیسیون و اپوزیسیون باقی می مانند.  بسیاری از اهماله شده های این احزاب  و یا سران انجو ها از کثـرت احزاب ناراضـی اند  و مـی خواهند چـون امریکا، انگلیس، فرانسه و جاپان دو حزب یا دو جناح در کشور ما هم به میان بیاید که گاه یکی در قدرت و دیگری به اصطلاح مخالف قدرت باشد و به اینصورت هم دموکراسی تمثیل شود و هم از ”خشونت های طبقاتی“ جلوگیری به عمل آید.

آزادی بیان و آزادی رسانه ها:
آزادی بیان و آزادی رسانه ها متمم یکدیگر بوده، بدون آزادی بیان، رسانه‌ها و آزادی شان معنی ندارد، زیرا  باید آزادی بیان وجود داشته باشد که رسانه ها قادر به گفتن یا نوشتن چیزی گردند و به عکس اگر رسانه ای وجود نداشته باشد و آزادانه عمل نکند، نمی تواند طریقی برای بیان وجود  داشته باشد.
با تمام تبلیغاتی که در جوامع سرمایه داری برای به اصطلاح آزادی بیان صورت می گیرد، ولی دقیقاً حدی به آن قایل اند، این آزادی تا جاییکه به آزادی دیگران لطمه وارد نسازد مجاز است، هتک حرمت نباید صورت گیرد و انتقاد باید در محدوده قانون باشد، گزارشگران و نویسندگان عموماً بیطرف باشند و بدون سند درباره کسی چیزی ننویسند، در غیر آن  محاکم و زندان در انتظار این آزادی خواهد بود.
این آزادی با این همه محدودیت به پرنده ای بی بال و پری  می ماند که انتظار پرواز داشتن از آن خیال  واهی است. قانونی که این آزادی در محدوده آن شناور است، را قبلاً مورد ارزیابی قرار دادیم که در جوامع سرمایه داری به وسیله چه کساني نوشته می شود و به نفع کدام افراد و طبقات می باشد.
در جامعه مدنی، آزادی رسانه ها  وجود دارد، ولی بر این رسانه ها کمپنی‌هایی سرمایه گذاری می کنند که بدون اجازه روسای ملیاردر آن چیزی پایین و بالا گفته یا نوشته نمی‌توانند. درین جامعه جناح هايی از قدرت اقتصادی، دولتی و رسانه ای طوری پیوند دارند که چون زنجیره یکی  دیگری را تقویت میکنند. اگر انگلستان  را طور نمونه در نظر بگیریم نشرات «دیلی تیلگراف»، «تایمز لندن» و «دیلی مایل» از کاندیدان حزب محافظه کار در پارلمان حمایت میکنند، چون کمپنی‌هايی که این نشرات مربوط آنها اند، با کمپنی های اقتصادی که حزب محافظه کار  را ساخته اند پیوند مستقیم مالی دارند و در مقابل «گاردین» و «دیلی میرور» از  کاندیدان حزب ‌کارگر پشتیبانی کرده به نفع آنان و سیاست های شان تبلیغ مینمایند. در امریکا نیز رابطه میان احزاب جمهوری خواه و دموکرات با نشرات چنین  پیوندی داشته و در فرانسه نیز همچنان است. اینها همه در آخرین تحلیل ریشه در کمپنی های مشترک اقتصادی دارند و به اینصورت تمام این رسانه ها و احزاب در انگشتان سرمایه داران معینی بند بوده، اربابان پول بر نهاد های جامعه مدنی حکمروایی می کنند. بر فرق جامعه مدنی و نهاد های آن مشتی ملیاردر زور گو و اربابی که جز چوشیدن شیره جان خلق کاری ندارند، قرار دارند.
رادیو های آزادی و بی بی سی که از بزرگترین بنگاه های خبر پراکنی جهان اند، به وسیله امریکا و انگلیس ایجاد شده و با وجودیکه بر بی طرفی و آزادی بیان تأکید دارند، عملاً این دو رادیو ذهنیت های عامه را در مناطق مختلف جهان جهت پیاده شدن سیاست های امپریالیستی این دو کشور آماده کرده، شرایط صدور سرمایه را برای رژیم های شان مساعد می سازند. امپریالیست ها که  نقش تبلیغی  رسانه ها را در القاء نمودن افکار و اهداف خاص شان فوق العاده مؤثر می دانند و در دنیای امروز بدون چنین تبلیغاتی پیاده نمودن تاکتیک ها و استراتیژی های استعماری شانرا نا ممکن می دانند، بنگاه های غول پیکر رسانه‌ای را با ملیون ها دالر ایجاد نموده اند. مصارف سالانه رادیو آزادی به 29 ملیون دالر می رسد و از نقش بی بی سی در سمت دهی سیاست های تفرقه افگنانه  و استعمار گرانه‌ی آن در کشور ما کسی انکار کرده نمی تواند، بنگاه‌های خبر پراکنی ایالات متحده در یکروز، حجمی از خبر و گزارش را پخش می کنند که تمامی کشور های جهان سوم در یکسال آنرا پخش کرده نمی توانند که خود نقش رسانه ها و یا به اصطلاح آزادی بیان را با پیاده نمودن  سیاست های استثماری امریکا در جهان به روشنی نشان می دهد، این همان نهادهايی اند که گفته می شود در رسیدن به جامعه مدنی تلاش می نمایند!!
در کشور ما قرار است قانون آزادی بیان و رسانه ها را سرجنایتکاری مثل محقق رقم بزند و نشراتی زیر رهبری سیاف، خلیلی، محقق، انوری، ربانی و دیگران به چاپ می رسند که عده ای از آنها بخشی از نهاد های جامعه مدنی میباشند!!
غربی ها طی پنجسال گذشته، تلاش های بسیاری نموده اند تا رسانه های افغانستان را با معیارات آزادی بیان و رسانه های غربی میزان نمایند و به این خاطر  برای ژورنالستان صد ها سیمینار و کنفرانس برگزار کرده ، کار ژورنالستیک معیاری غربی را آموزش داده اند، کاریکه در آخرین تحلیل در خدمت استقرار جامعه مدنی قرار می گیرد و به این خاطر دلالان فرهنگی بسیاری را به افغانستان گسیل کرده اند. آنها گروپ‌های میدیایی چون  آیینه، کلید، سیاره، آی پی اس، فریدریش ایبرت، سی آی جی، انترنیوز، انترپرس، پژواک وغیره را تأسیس کرده و در جهت ایجاد تلویزیون ها و رادیو های بیشتری تلاش دارند. علاوه به دلالان و جواسیس غربی که در بخش رسانه ها به افغانستان اعزام شده اند، تلاش صورت گرفته است تا از عوامل ایرانی شان  که به زبان ”شیرین دری“ صحبت می کنند بیشتر در افغانستان سود ببرند. به این خاطر افرادی چون باقر معین، معصومه طرفه، رضا دقتی، پویا قندهاری، خانم‌گیسو و دیگران را به کار گماشته اند و بی آنکه ظاهراً فهمیده شود، آقای معین و خانم طرفه  در هر سیمینار و کنفرانسی نه تنها حاضر اند که گاهی میزبان افغان ها در کابل می گردند و اینکه با کدام طلسماتی اینان اینگونه سروران آزادی بیان و مطبوعات افغانستان شده اند، هیچکس نه سؤالی دارد و نه می پرسد، چون ”جامعه جهانی در افغانستان حضور یافته است“ و اینان مدعیان جامعه مدنی و آزادی بیان به گونه‌ی سفرای فرهنگی غرب در افغانستان عمل می کنند.
امریکاییان کسانی را به بورس ها و تور های ژورنالستیک دعوت می کنند و جایزه های  بهترین ایدیتور ها را برای شان می دهند که از سواد نسبي خواندن و نوشتن برخوردار نیستند، چه رسد به اینکه قهرمانان سواد و نویسندگان ماهری باشند، زیرا معیار امپریالیست ها در تعیین چنین افرادی نه دانش ژورنالستیک که روابط خاص شبکه ای بوده و می خواهند برای عوامل شان در کشور های نیمه‌سرمایه داری به عنوان قهرمانان آزادی بیان و رسانه ها  تبلیغ نمایند و آنانرا قهرمانان این عرصه وانمود سازند. کشور های نیمه‌سرمایه داری به عنوان قهرمانان آزادی بیان و رسانه ها  تبلیغ نمایند و آنانرا قهرمانان این عرصه وانمود سازند.
امریکا که نظم نوین جهانی اش را با رنگ نارنجی سامان می دهد و انقلابات نارنجی را به راه می اندازد، انقلاباتی که در آن ها وابستگانش به قدرت میرسند، تلاش می نماید تا به صورت آرام و خزنده این رنگ را در اذهان  رسانه‌های افغانستان و از آن طریق در روح تمام جامعه بدماند و  به این خاطر اکنون در نشان تلویزیون طلوع ، تلویزیون لمر، رادیو آزادی، مجله کلید و گروپ کلید، رادیو صبح بخیر افغانستان، شبکه مخابراتی اریبا، سایت انترنتی معین، آیسیک،  تابلو های افغان بیسیم، نشان كام اير  وغیره نوار های نارنجی  هموار شده اند، تا نظم نوین ازین طریق ذهنیت های مردم را اشغال نماید و به این صورت رسانه‌ها و آزادی بیان را به عنوان دو ابزار در خدمت سیاست های استعماری‌اش قرار دهد. چیزیکه دلالان ژورنالستیک امریکا، حضور آن کشور را در افغانستان «غنیمت» می شمارند!!

کمیسیون های حقوق بشر و پروژه های عدالتخواهی:
در جوامعی که شگاف طبقاتی به گستردگی 5 و 95 در صد عمیق باشد، در صورتیکه 5 در صد جامعه بیش از 90 در صد نعمات مادی و معنوی را در کنترول داشته، استثمار به خشن ترین وجه آن جریان داشته باشد، مافیا، تن‌فروشی، اعتیاد، بهره کشی، تجاوز به کشور های دیگر، تولید سلاح های کشتار جمعی، تولید گاز های گلخانه ای تا حدی که بزودی درجه حرارت زمین 4 درجه ازدياد خواهد یافت و یخ های قطب، آب شده و زندگی ملیون ها آدم در معرض مرگ قرار خواهد گرفت و لایه ازون که محافظ بسیاری امراض انسانی است پاره پاره خواهد شد وغیره، چگونه می توان از حقوق بشر و عدالت در جهان نام برد. در چنین جوامع و شرایطی عدالت و حقوق بشر روپوش های کثیفی اند که بورژوازی می خواهد با علم نمودن آنها تمامی کثافت کاری هایش را استتار نماید.
این دو مقوله (حقوق بشر و عدالت) به اصطلاح برگ های برنده ای اند که تیوریسن های استقرار جامعه مدنی آنها را در مقابل ”ستم ها و استبداد های جوامع سوسیالیستی“ علم کرده ”حق و آزادی“ در جوامع مدنی را به نمایش می‌گذارند. این کمیسیون ها و پروژه ها که زیر نظر مستقیم و یا غیر مستقیم کشور های امپریالیستی کار می کنند و مصارف شان را می پردازند، آیا می توان از آنها امید عدالت را داشت؟  حامیان امپریالیستی این کمیسیون ها شارون که به قصاب فلسطین مشهور است و پینوشه  که خلق شیلی را قتل عام کرد و ملیون  بار فاشیست تر و جنایتکار تر  از میلوسویچ و صدام حسین بودند،  این دو را محاکمه و اعدام می کنند  و آن دو را تقدیر می نمایند، چگونه مي‌توان به اين «دموكراسي نيرومند جهان» اعتماد كرد؟
عموماً در گزارش های سالانه این کمیسیون ها به کشورهايی برخورد میشود که سرسازگاری با غرب ندارند و گهگاهی بخاطریکه جهانیان فکر نکنند که آنها کاملاً آله دست غربی ها اند، به انتقاداتی از آن كشورها نیز می پردازند. آیا این انتقادات در تغییر حقوق بشر اثری به جا می گذارند؟ مثلاً در فقر، بیکاری ، شدت استثمار، چاپیدن سرمایه های ملی خلق ها، شگاف های طبقاتی،
 عموماً در گزارش های سالانه این کمیسیون ها به کشورهايی برخورد میشود که سرسازگاری با غرب ندارند و گهگاهی بخاطریکه جهانیان فکر نکنند که آنها کاملاً آله دست غربی ها اند، به انتقاداتی از آن كشورها نیز می پردازند. آیا این انتقادات در تغییر حقوق بشر اثری به جا می گذارند؟ مثلاً در فقر، بیکاری ، شدت استثمار، چاپیدن سرمایه های ملی خلق ها، شگاف های طبقاتی، تمرکز سرمایه، تجاوز به کشور ها، قتل عام ها، وغیره چه تاثیری به جا گذاشته اند؟  آیا از این جنایت ها کاسته شده؟ نه، نه تنها کاسته نشده که بر بسیاری آن ها پرده انداخته، ذهنیت مردم را از توسل به راه های اساسی در تغییر آن ها باز داشته اند. لذا نبود این نهاد ها هزار بار از بود آنها بهتر است، زیرا مردم به امتیازات کوچک و غیر اساسی در حد چند حرف اخلاقی عادت نکرده، راه های تغییر عمیق اجتماعی را با قیام های شان درپیش خواهند گرفت. هدف این کمیسیون‌ها هم غیر از خاک زدن به چشم توده‌ها چیز دیگری نمیباشد. مثلاً در فقر، بیکاری ، شدت استثمار، چاپیدن سرمایه های ملی خلق ها، شگاف های طبقاتی، تمرکز سرمایه، تجاوز به کشور ها، قتل عام ها، وغیره چه تاثیری به جا گذاشته اند؟  آیا از این جنایت ها کاسته شده؟ نه، نه تنها کاسته نشده که بر بسیاری آن ها پرده انداخته، ذهنیت مردم را از توسل به راه های اساسی در تغییر آن ها باز داشته اند. لذا نبود این نهاد ها هزار بار از بود آنها بهتر است، زیرا مردم به امتیازات کوچک و غیر اساسی در حد چند حرف اخلاقی عادت نکرده، راه های تغییر عمیق اجتماعی را با قیام های شان درپیش خواهند گرفت. هدف این کمیسیون‌ها هم غیر از خاک زدن به چشم توده‌ها چیز دیگری نمیباشد.
کمیسیون حقوق بشر افغانستان از نهاد های مهم و اساسی جامعه مدنی افغانستان بوده ، ولی در عمل قادر به انجام کوچکترین کاری در تامین عدالت و اعاده ای حقوق مردم نشده، ملیون ها دالری که از کشور های امپریالیستی به آن می‌رسد و گردانندگان آن جز دلالان غربی  ماهيتي ندارند و غربی ها آنان را در قصر ها جا داده،  بر آخرین مودل موتر ها سوار کرده،  هر از گاهی مدال هایی را به گردن های شان می آویزند و همیشه در رفت و آمد به مدینه فاضله شان  (امریکا) قرار دارند. اینان هم  تلاش می نمایند تا بهشت کشور های امپریالیستی و نحوه معیشت، کار و زندگی مردم آنجا را برای افغان ها تبلیغ کنند. بنابر اين هرگز نمیتوان انتظار داشت که چنین کمیسیونی قدمی در جهت عدالت بردارد. بزرگان  این کمیسیون از جایی تغذیه و تمویل می شوند و درس عدالت  می‌آموزند که بدترین بی عدالتی ها از آنجا صورت ميگيرد و آن استثمارگران غربی اند  که در حمایت از بدترین جنایتکاران ضد بشر قرار دارند. لذا پروژه عدالت این کمیسیون که به عق سربالايی شباهت دارد، بیشتر بر مصالحه، عفو، بخشش، همگرایی وغیره با جنایتکاران خلقی، پرچمی، تنظیمی و طالبی تأکید دارد، تا از انتقام خلقی که از دم ساطور اين جنايتكاران ضربت سختي ديد و تا حال سنگفرش های کشور ما خونين اند، در امان بمانند.
 تأمین عدالت  واستقرار جامعه عدل و برابری به وسیله جواسیس و قلاده بندانی چون سیما سمر و نادر نادری بی شباهت به توقع  عدالت از خلیلزاد و سیاف نیست. از روی این کمیسیون ها و افراد و اشخاص آن ها به آسانی میتوان حدس  زد که جامعه مدنی اینان چگونه جامعه ای است و حقوق بشر، آزادی و عدالت چگونه در آن تمثیل می گردد؟

کلام آخر:
با توضیحاتی که در مورد نهاد های جامعه مدنی و نظرات تیوریسنان  و منادیان آن داده شـد، جامـعه مدنی در آخـرین تحلیل جز استـقرار یک جامـعه بورژوايی که در آن طبقات، ارزش اضافی، استثمار و استبداد رسمیت دایمی مییابند، چیز دیگری نیست. انجو ها، رسـانه ها، احزاب سیاسـی، کـمیسـیون های بورژوازی که در آن طبقات، ارزش اضافی، استثمار و استبداد رسمیت دایمی می یابد، چیز دیگری نیست. انجو ها، رسانه ها، احزاب سیاسی، کمیسیون های حقوق بشر و دهها نهاد دیگر در جوامع نیمه سرمایه داری  و سرمایه داری به عنوان نهاد های جامعه مدنی کاری جز تحقق و  جاودانه نمودن چنین رژیم هايی و ایجاد روابط طبقاتی با مقولات فریبنده ای چون دموکراسی، مردم سالاری و آزادی بیان مردم سالاری و آزادی بیان  ندارند.
سران این نهاد ها با پول هاییکه از ملیاردر های سرمایه می گیرند، تلاش می نمایند تا با اعلان پایان تاریخ!! بهره کشی  و طبقات را نابود نشدنی  نشان دهند  و ثروت های جها ن را به کام عده ای معدودی  از اربابان سرمایه فرو برند.
تیوری جامعه مدنی، امروز در برابر جامعه سوسیالیستی برای بشر از سوی بورژوازی قرار داده شده و آن را طوری هدف غایی و نهایی انسان ها وانمود می سازند که گویی تمامی راه ها جبراً به چنین جامعه ای می انجامد، جامعه ای که خیر و فلاح بشریت در آن نهفته  است و هر نوع تلاش و تقلا در برابر آن  کاری عبث  و بیهوده ای بیش نیست!!
به قول تیوری پردازان جامعه مدنی، در امریکا، انگلیس و فرانسه  امروز عالیترین و انسانی ترین سطح دستیابی به چنین جامعه ای در حال تکوین است، دموکراتیک ترین و مردم سالار ترین رژیم هایی بر این کشور ها حاکمیت دارند!! رژیم‌هايی که با سیاست های چپاولگرانه  سرمایه داران اداره می شوند و در چارکنج جهان به غارت مصروف اند و هزاران مشکل اجتماعی،  جوامع آنها را فرا گرفته که اگر ارتش، پولیس، زندان، جاسوس و محاکم در نگهبانی و حراست از آنها شب و روز پاسبانی نکنند، تنها تظاهرات ملیونی پاریس قادر است که سر دمداران ثروت در فرانسه را تکه پاره کنند و سیاهان امریکا مشت قلیل دموکرات و جمهوریخواه بر قدرت در آن کشور را نیست و نابود سازند.
در کشور ما که بعد از 11 سپتامبر در سایه نظامیان امریکا دولت های پوشالی یکی پی دیگر به میان آمدند و جنایتکار ترین و وطنفروش ترین افرادی در رأس حاکمیت قرار گرفتند، تبلیغ برای رسیدن به جامعه مدنی از طریق سران انجو ها، رسانه ها، احزاب سیاسی و دلالان فرهنگی  که جوقه جوقه  از غرب وارد افغانستان شدند، با حجم بلندی آغاز گردید. نهاد های جامعه مدنی با پول کشور های امپریالیسی به فعالیت های گسترده ای دست زدند، نهادهايی که مظهر فساد، بی عدالتی، مزدوری، اختلاس و دزدی به شمار می روند.
 درین پنجسال که سران این نهاد ها با تدویر صد ها کنفرانس و سیمینار و پروپوزل سازی در جهت نهادینه کردن تفکرات بورژوایی و حضور نیروهای اشغالگر امپریالیسی زیر نام دموکراسی، آزادی بیان، آزادی رسانه ها، حقوق شهروندی، آزادی احزاب، پروژه های عدالت و غیره کار می کنند، از لیبرالیزه نمودن اقتصاد، فرهنگ و اجتماع نام می برند. در حالیکه اکثریت قاطع جامعه در فقر، تنگدستی، جنگسالاری، اعتیاد، تروریزم، بی سوادی و صد ها پرابلم دیگر دست و پا می زنند، سود های کلانی به جیب این عده سرازیر ميشود.
شعار های فریبنده‌ی نهاد های جامعه مدنی که روشنفکران بسیاری را در ملک ما فریفته، قادر به پاسخگویی به نیاز های اولیه و ابتدایی مردم نشده است.  سران این نهادها که 70 در صد کمک های خارجی راچاپیده اند، به زندگی های افسانوی رسیده و در خیانت به حقوق شهروندان افغانستان، کمتر از جنگسالاران جنایت روا نداشته اند. منادیان جامعه مدنی  در آخرین مدل موتر ها سوار اند. در قیمتی ترین قصر ها، خانه و دفتر دارند. فرزندان و اعضای خانواده شان  در قیمتی ترین موسسات تحصیلی در داخل و خارج درس می خوانند. قوم و خویش بازی در اکثریت این نهاد ها بیداد می کند. دزدی  و اختلاس بدتر از دفاتر دولتی و بلا استثنا در آنها جریان دارد. جز منافع شخصی و خانوادگی کوچکترین روحیه خدمت به خلق  در ضمیر آنان وجود ندارد. اکثریت آنان بد تر از افراد تنظیمی در جاسوسی و وطنفروشی غرق اند. تعدادی از سران این نهاد ها با طمطراق، مدعی برابری حقوق زن و مرد اند، ولي به چند زنی توسل میجویند. اعضای دست دوم و سوم آنها چند برابر دیگران دالر می گیرند. اکثر آنان  کم سواد، بیکاره و نالایق اند، ظاهر مفشن دارند، معیار دانش نزد آنان زبان انگلیسی است،  نسبت به افغان ها، اروپاییان و امریکائیان را بیشتر دوست دارند، با دوستان خارجی  بیشتر احساس راحتی، غرور و با لندگی می کنند، همیشه از سیستم های حاکمیت در اروپا و امریکا تمجید می کنند و پیوسته  دعا می نمایند که امریکا بار دیگر افغانستان را رها نکند، در جهت استقرار پایگاه های دایمی امریکا و مفاد ناشی از آن در هر مجلس و محفلی تبلیغ می کنند، پیوسته  از فرصت طلایی که  نصیب افغان ها شده یاد می کنند (چون فرصت حضور امریکا در افغانستان برای خود شان طلایی است)،  از انقلاب و قیام توده ها به عنوان خشونت  و بربریت  یاد کرده، از اعتصاب شدیداً نفرت دارند. افراد بهترین موسسات تحصیلی در داخل و خارج درس می خوانند. قوم و خویش بازی در اکثریت این نهاد ها بیداد می کند. دزدی  و اختلاس بدتر از دفاتر دولتی و بلا استثنا در آنها جریان دارد. جز منافع شخصی و خانوادگی کوچکترین روحیه خدمت به خلق  در ضمیر آنان وجود ندارد. اکثریت آنان بد تر از افراد تنظیمی در جاسوسی و وطنفروشی غرق اند. تعدادی از سران این نهاد ها با طمطراق، مدعی برابری حقوق زن و مرد اند، ولي به چند زنی توسل میجویند. اعضای دست دوم و سوم آنها چند برابر دیگران دالر می گیرند. اکثر آنان  کم سواد، بیکاره و نالایق اند، ظاهر مفشن دارند، معیار دانش نزد آنان زبان انگلیسی است،  نسبت به افغان ها، اروپاییان و امریکائیان را بیشتر دوست دارند، با دوستان خارجی  بیشتر احساس راحتی، غرور و با لندگی می کنند، همیشه از سیستم های حاکمیت در اروپا و امریکا تمجید می کنند و پیوسته  دعا می نمایند که امریکا بار دیگر افغانستان را رها نکند، در جهت استقرار پایگاه های دایمی امریکا و مفاد ناشی از آن در هر مجلس و محفلی تبلیغ می کنند، پیوسته  از فرصت طلایی که  نصیب افغان ها شده یاد می کنند (چون فرصت حضور امریکا در افغانستان برای خود شان طلایی است)،  از انقلاب و قیام توده ها به عنوان خشونت  و بربریت  یاد کرده، از اعتصاب شدیداً نفرت دارند. افراد لمیده بر قدرت هرچه جنایتکار، فاشیست و فاسد باشند، از نظر اینان (چون بزرگان اند و باید نزاکت رعایت شود) واجب الاحترام اند. توده های مردم مخصوصاً زحمتکشان از نظر اینان نادان، سنت گرا، غبی ، عقب مانده و غیر قابل احترام اند وغیره.
گردانندگان جامعه مدنی در کشور ما با چنین مشخصاتی ادعای عدالت، آزادی و  حقوق شهروندی دارند. حقوقی که در آخرین تحلیل به پای منافع شخصی خود شان و امپریالیست ها  حلال می گردد و اینان جز دلالان  و مبلغان پست  بهره کشی انسان از انسان (خائنان ملي) چیز دیگری نیستند که فقط طومار  فکری آنان  و شرایطی را که می خواهند  به وجود آورند، باید با انقلاب عمیق اجتماعی که زحمتکشان تمام کشور ها به عنوان مولدان نعمات مادی در حزب پیشاهنگ گرد آیند و بنیاد جامعه مدنی که مضمون آن را حاکمیت سرمایه داران و استثمار می سازد، فرو ریزند، زیرا این  یگانه راه آزادی بشریت است.  اگر این دلالان مدنی خود را صد پاره کنند، باز هم تمام راه ها به این انقلاب می انجامد وبالاخره  گیوتین انقلاب حلقوم این بردگان سرمایه یا دلالان جامعه مدنی را خواهد برید، زیرا تا طبقه و استثمار است، راهی جز انقلاب وجود ندارد.
 پایان
گروه پیشگام افغانستان
ثور 1386

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها