تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

جامعۀ مدنی چیست و ابزار کدام طبقه است؟ (قسمت اول)

گروه پیشگام افغانستان
مقدمه
 بعد از 11 سپتمبر که غربی ها، افغانستان را مستقیماً در سیطرۀ خود در آوردند، با استقرار نیرو های نظامی، ارسال هزار ها ملیون دالر جهت تحکیم موقعیت خود و جابجایی صد ها دونر، دپلومات  و انجو، در کنار اعلان پروژۀ دموکراسی، تشکیل نهاد های جامعه مدنی، تیوری رسیدن به چنان جامعه ای را در صدر کار شان قرار داده، تبلیغات دامنه داری را درین جهت آغاز نمودند.
استبداد مزدوران سوسیال امپریالیزم شوروی بعد از کودتای هفت ثور تا سقوط دولت پوشالی نجیب زیر نام کمونیزم، تک حزبی، نان، خانه، لباس وغیره؛ بعد استبداد تنظیم های خون آشام اسلامی و بعد تر بیداد گری های شریعتی طالبی، مردم افغانستان و مخصوصاً روشنفکران را به ستوه آورده، بدنبال فضايی که آزادانه نفس کشیده بتوانند، سرگردان نمودند. در چنین وضعیتی یکباره مصوبه های بن، پروژۀ دموکراسی را وارد افغانستان ساخت که با شعار های آزادی بیان، آزادی رسانه ها و آزادی احزاب بدرقه می شد و بر فرق همه تیوری جامعه مدنی که ظاهراً در مقابل تمامی استبداد های گذشته قرار می گرفت، چون الترناتیوی  برای آینده مدرن با برپایی نهاد های آن و کمک های وسیعی از سوی غربی ها، مخصوصاً ایالات متحده، روان بسیاری ازین روشنفکران را تسخیر کرد.
برپایی صدها کنفرانس و سیمینار، رفت و آمد هايی در بیرون، نوشتن صدها مقاله و انجام  صدها مصاحبه در وصف چنین جامعه ای، در برابر شکست به اصطلاح کمونیزم و اسلام در افغانستان، این الترناتیو توانست به آسانی در روان بسیاری از هموطنان روشنفکر ما شناور گردد، چیزیکه امپریالیست ها درین سه‌ دهه بدنبال آن بودند، تا با تحمیل گروه های رنگارنگ فاشیستی چنین زمینه ‌ای را برای چنین تیوری ای مساعد سازند.
جامعه مدنی چیزی جدا از یک جامعۀ خشن سرمایه داری نیست که شاخص ترین های آن امروز با هزار و یک مشکل در درون و بیرون دست به گریبان اند. نهاد های جامعه مدنی ابزاری اند  که بسیاری آن ها از نظر فکر و عمل، راه ورود سرمایه های غربی را به داخل کشور های نیمه سرمایه داری مساعد ساخته، سران اکثر این نهاد ها چیزی جز دلالان فرهنگی و کمپرادوران اقتصادی امپریالیست ها نمی باشند. مخصوصاً در کشور ما که امپریالیست ها به دلایل مختلف تصمیم دارند پایگاه های دایمی شان را بنا به ضرورت منافع جهانی خود، مستقر سازند. لذا اکثر سران این نهاد ها از جواسیس و مزد بگیران امپریالیست ها تشكيل شده که به عنوان جاده صاف کن های کمپنی های امپریالیستی عمل می کنند.
ما درین نوشته که ضرورت آن درین اوضاع بسیار مهم می باشد، تلاش نموده ایم تا هدف از طرح چنین تیوری و ضرورت ایجاد چنین نهاد هایی را به ارزیابی بگیریم و نشان دهیم، تا زمانی كه تضاد های طبقاتی در جامعۀ نیمه سرمایه داری و سرمایه داری پیشرفته حل نگردند، ارزش اضافی از میان نرود و وسایل تولید همگانی نشوند، هیچ راه دیگری برای تأمین آزادی و عدالت وجود ندارد و این را هرگز با شگرد های تیوریسن های بورژوازی نمی توان حل کرد، جز اینکه با انقلاب عمیق اجتماعی که در آن حزب پیشاهنگ زحمتکشان، سکان رهبری را در دست بگیرد و استثمارگران ضد بشریت را در دریايی از خون و خاکستر غرق نماید، راهی برای آزادی، برابری، عدالت و انسانیت وجود نخواهد داشت.
 اجتماعی که در آن حزب پیشاهنگ زحمتکشان، سکان رهبری را در دست بگیرد و استثمارگران ضد بشریت را در دریايی از خون و خاکستر غرق نماید، راهی برای آزادی، برابری، عدالت و انسانیت وجود نخواهد داشت.


جامعه مدنی چیست و ابزار کدام طبقه است؟
جامعه مدنی به مجموعۀ نهاد ها، اشخاص اصلی و حکمی، شخصیت های ملی، روحانیون متنفذ و روشنفکران فعالی اتلاق می گردد که خارج از تشکیلات دولت، در راستای تحقق اهداف مردم، خدمت به مردم و دفاع از حقوق مردم عمل نمایند. بعضی ها ارگان های دولت را نیز جز نهاد های جامعه مدنی میدانند. هگل یکی از منادیان اصلی جامعه مدنی، دادگاه ها، پولیس و ادارات را هم اجزای جامعه مدنی می شمارد و هم اندام های دولت می پندارد و معتقد است که کارکرد این ها می تواند دو گانه باشد، وقتی در خدمت منافع شخصی و خصوصي اند جزء جامعه مدنی و وقتی در خدمت همبستگی اجتماعی هستند و در رفاه افراد اجتماع حایز اهمیت اند، اجزا دولت به حساب می آیند.
جامعه مدنی، جامعه ای قانونمند است که شهروندان کشور در برابر قانون حق مساوی دارند، برتری دین و سنت در این جامعه نسبت به قانون  وجود نداشته، این جامعه با لیبرالیزه شدن اقتصاد، سیاست و فرهنگ برقرار می گردد.
دموکراسی لیبرال، اقتصاد بازار، آزادی بیان، آزادی رسانه ها، برابری حقوق زن و مرد، آزادی احزاب، مبارزه با هر نوع خشونت، کمیسیون های حقوق بشر و عدالت خواهی، فعالیت گسترده انجوها یا موسسات غیر دولتی از مشخصات و نهاد های کاری این جامعه بوده که در نظارت از دولت قرار دارند.
 به قول هگل، نهاد های جامعه مدنی سه بنیاد اساسی دارند: نظام نیاز ها یا روابط اقتصادی، حوزۀ اجرای عدالت و حوزۀ اصناف و نهاد های رفاهی.
کشور هایی که توانسته اند به چنین مدینه ای دست یابند، شامل ایالات متحدۀ امریکا، فرانسه و بریتانیا بوده، کشور های سرمایه داری دیگر یا در رسیدن به آن نزدیک اند و یا در فاصله‌ی دورتری در هوس رسیدن به آن تقلا می نمایند.
 مشخصات چنین جامعه ای در یونان باستان دیده شده و نهاد های آن به شکل نمونه هایی در ادوار مختلف تاریخی، در کشور های مختلفی به مشاهده رسیده است. بعضی ها معتقد اند که در کشور ما جرگه های قومی، بزرگان قوم و خانواده، روحانیونی‌که از آنان پیروی صورت گرفته، ملک ها و میر آب ها، چون خارج از حوزه تسلط دولت به نظم امور و خدمت به مردم پرداخته، همه و همه چون نهاد ها و یا افراد جامعه مدنی عمل نموده اند.
بعد از آنکه اروپا با انقلابات بورژوازی، دوران فیودالی را زیر پا گذاشت، تیوری جامعه مدنی به طور جدی مطرح گردید، مخصوصاً در دهۀ هشتاد میلادی که تیوریسن های بورژوازی در غرب، ضعف اقتصادی اتحاد شوروی و فروپاشی آن را پیشبینی نمودند، جامعه مدنی، مخصوصاً برای کشور های جهان سوم به عنوان بدیلی در برابر جامعه سوسیالیستی مطرح گردید و چون جامعه مدنی به  طول حیات بشر ماندگار خوانده شد، فرانسیس فوکویاما پایان تاریخ  را اعلام نمود!! که جز جاودان خوانده شدن بورژوازی و فرا خوانی بشر به تابعیت از آن چیز دیگری نمی باشد. انقلابات اسلامی و تبلیغ جامعۀ بی طبقه توحیدی که از سوی تیوریسن های اسلامی، به ويژه رهبران جمهوری اسلامی ایران اسلامی ایران در آن زمان مطرح می شد، چون نه چنان جامعه ای در تاریخ آمده بود، نه قادر به حل قضایای اقتصادی بود و نه جهانشمول و نه کشور های سرمایه داری بزرگی که برای جامعه مدنی فعالیت می کردند، خواهان طرح شدن چنین نظامی بودند، بنابرين جامعه مدنی را به عنوان بهترین الگوی جامعه بشری مطرح کرده، فعالیت های دامنه داری را جهت استقرار آن آغاز کردند.
گرچه در دهۀ چهل (1342- 1352) دموکراسی اعلان شد و طور نسبی آزادی رسانه ها و آزادی بیان در كشور ما به میان آمد، اما به علت نبود بازار آزاد و لیبرالیزه نشدن اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، چیزی به نام جامعه مدنی در آن زمان مطرح نشد. نهاد های انجویی در دوران اشغال شوروی در پاکستان به میان آمدند، اما بعد از 11 سپتمبر و کنفرانس بن، کمک به نهاد های جامعه مدنی با اعلان دموکراسی، اقتصاد بازار و فعالیت های وسیع انجویی به صورت جدی آغاز گردید.  در جریان کنفرانس بن، نهاد های انجویی و یا غیر دولتی که در زمان حکومت های ربانی و طالبان فعالیت وسیع داشتند، نیز در حاشیه این کنفرانس دعوت شدند و به این گونه امریکایی ها و اروپایی ها خواستند که به سران آیندۀ دولتی درکابل بفهمانند که منادیان اصلی سرمایه داری غرب این نهاد ها اند و برای ما به عنوان بخش حتی مهمتر از دولت مطرح می باشند.
درین مجموعه اکثریت سران انجو هایی شرکت کرده  بودند که طی بیش از یک دهه تیوری های بورژوازی جامعه مدنی را آموخته بودند و نه تنها به عنوان مدافعان حضور فکری غرب، که خواهان استقرار نیرو های امریکایی و کشور های دیگر امپریالیسی در خاک افغانستان بودند، عده ای از آنان که همیشه شکوه و گلایه فراموش شدن افغانستان توسط سردمدار نظم نوین جهانی و  سکونشین جامعه مدنی را داشتند، یا به استخبارات این کشور ها پیوسته بودند و یا برای آنها خبرچینی کرده به پول ها، قصر ها و زندگی های افسانوی دست یافته بودند و به این خاطر به مجردیکه دولت موقت زیر سایه سنگین چکمه ‌پوشان امریکایی و اروپایی ساخته شد2650 انجو تشکیل شد که جز فساد، اختلاس، دزدی و کار های کوچک، آن هم غیر اساسی و بی دوام، كاري نكردند، در افغانستان سران انجو ها یا نهاد های غیر دولتی که اساس جامعه مدنی بر شانه های آنها آباد می گردد، از سوی مردم به عنوان افراد دزد، اختلاس‌گر، قوم و خویش باز، جاسوس و پروپوزل ساز شناخته شده، آنان را به حق وابستگان به خارج می دانند.
 سران انجو ها که بیش از 70 در صد پول های کمکی خارجیان را به مصرف می رسانند و چون همه میدانند که معاش های شان را از کجا می گیرند، دلیلی وجود ندارد که گوش به فرمان  خارجی ها عمل نکنند و به این خاطر هر هموطن آگاه و نیمه آگاه ما می دانند که انجو گرایی یعنی وابستگی. از روی این معادله بسیار ساده به آسانی می توان فهمید که استقرار جامعه مدنی در کشور ما چه معنا و مفهومی دارد و چون گسترده ترین بخش نهاد های جامعه مدنی را انجوها در بر می گیرند، پس باید  پرسید که:

جامعه مدنی کدام ابزار؟
اگر نهاد های جامعه مدنی به عنوان ابزار هایی جهت فاصله گرفتن از تفکر  و فرهنگ فیودالی در مخالفت با سـایه سنگـین دین و سنت به خاطر رسیدن به دوران سـرمایه داری در کشـور های نیمه فیودالی عمل کنند، درین حد گامی به جلو تلقی شده، آفریننده ی جامعه سکیولر می باشند. اما کشور های امپریالیسی که با صدور سرمایه تلاش می کنند تا بازار، مواد خام و نیروی کار را در کنترول بگیرند، رسیدن به جامعه مدنی هدف استراتیژیک و ماندگار سرمایه داری بوده که توضیح آن در چنین قالبی صورت می گیرد. جامعه سرمایه داری یک جامعه خشن طبقاتی است و تا وقتیکه تضاد و طبقات در جامعه و یا تضاد میان جامعه و طبیعت وجود داشته باشد، نمی توان از پایان تاریخ و جاودان بودن سرمایه داری نام برد، بنابر اين جامعه مدنی به عنوان ابزاری از سوی تیوریسن های بورژوازی جهت تغییر ناپذیر بودن این دوران و القاء آن در روح زحمتکشان جهان به کار گرفته می شود، تا بدینگونه انقلاب ها و قیام های پرولتاریایی را تلاش های بیهوده وانمود سازند.
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، یکه تاز شدن ایالات متحده و اعلان نظم نوین جهانی که همه چیز باید به فرمایش او در جهان تدوین گردد و منافع او بر صدر تمامی منافع جهان قرار گیرد، با تمسک به دموکراسی و جامعه مدنی در صدد استثمار کشور های دیگر بر آمد و به این خاطر کمک به نهاد های جامعه مدنی عده ای از کشور های نیمه سرمایه‌داري را در پیش گرفت.
 فعالیت های نهاد های جامعه مدنی را در هندوستان یک فعال جامعه مدنی آن کشور با زبان رسا!! تشریح  نمود که با تمام فعالیت های ما در سال  2006 ، هندی ها در زندگی دوزخ آسایی به سر می بردند، چنانچه 124000 دهقان به خاطریکه قادر به پرداخت قرض مالکان نشدند، خود کشی کردند. در جامعه مدنی امریکا یک ملیون سیاهپوست در زندان ها به سر می برند و 6 در صد زحمتکشان آن بیکار اند. امریکا نه تنها در کمک به نهاد های جامعه مدنی کشور های که یا اهمیت استراتیژیک داشتند و یا پر از انرژی بودند، کوتاهی  نکرد که بالاخره جهت استقرار این جامعه »مجبور« شد، عراق و افغانستان را اشغال نماید، چون  مردم این دو کشور هر چه زود تر باید  به مدینۀ فاضله جامعه مدنی می رسیدند!!
تیوریسن ها و طراحان بورژوازی از یک طرف جامعۀ امریکا را قُله ی جامعه مدنی تبلیغ می کنند، عدم خشونت، دیالوگ، پلورالیزم و کثرت گرایی را از مشخصات اين جامعه می دانند و از سوی دیگر این قُله با هزاران قتل و خشونت، مردم عراق را سلاخی می کند. اما سردمداران نهاد های جامعه مدنی در کشور ما و کشور های دیگر این اشغال عریان و قتل عام ملتی را «رفیقانه» اشتباه امریکا ارزیابی کرده، غیر جدی وانمود می سازند. بعضی ازین مدنی شدگان، ملت عراق را ملامت می کنند که گویا غیر مدنی اند و تا هنوز در قید و بند های قومی و مذهبی قرار داشته، وحشیانه عمل می کنند و خون می ریزند. ورنه متحدان امریکایی پیام آوران دموکراسی و استقرار نهاد های جامعه مدنی می باشند. اما وقتی افغان ها با افکار زننده تر قومی و مذهبی در مقابل شوروی ها جنگیدند، مردم قهرمان، آگاه و مدنی که برای رهایی کشور شان می‌جنگیدند، نامیده شدند!! روی این دو قضاوت، به آسانی می توان به نتیجه رسید که سران نهاد های جامعه مدنی چگونه چوبدستان، دلالان فرهنگی و توجیه کنندگان اعمال تجاوز کارانه‌ی ولینعمتان شان می باشند. جامعه مدنی مقولۀ فرا طبقاتی است که در آن شهروندان یک کشور به عنوان یک کلیت، به فکتور های غیر طبقاتی تقسیم می شوند. هگل سه اصل دیالکتیکی خانواده، اجتماع مدنی و دولت را به عنوان یگانگی، جزییت و کلیت مطرح می سازد و بدین ترتیب اصل طبقاتی جامعه را با این مقوله ها می  پوشاند. کمپنی های سرمایه داری با حمایت از نهاد های جامعه مدنی میخواهند از یک طرف حضور استراتیژیک شان را از نظر فکری در کشور های جهان سوم رادیکالیزه سازند، تا  زمینۀ چاپیدن سرمایه های ملی و مكيدن شیرۀ جان زحمتکشان این کشور ها را مساعد سازند و از سوی دیگر برای پرورش چنین دلالانی تمام وسایل رفاهی و معیشتی آنان را مساعد ساخته، معاش های بلندی برایشان مقرر می دارند. به این صورت میبینیم که جامعه مدنی و نهاد های آن ابزاری در دست بورژوازی اند که با این وسایل زمینۀ نفوذ و حضور امپریالیستی خود را در کشور های دیگر مساعد  می سازند، از جمله تئوريسن هاي جامعه مدني ما به صراحت اعلان ميدارند: «امريكا متحد استراتيژيك ماست، امريكا دموكراسي نيرومند جهان است و ما مي خواهيم عضوي از خانواده دموكراسي جهان باشيم.»
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها