تئـــــوری و پراتـــــیک انـــــقلابی

عکس من
"ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(...)! بلی، آقایان، شما آزادید ...هر کجا...دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم "آزادیم" هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!"(چه باید کرد؟)- لنین

۱۳۹۲ آذر ۲۲, جمعه

دون کیشوت های «مائویست»، بیماران روانی با لاطائلات «مائویستی»



رویزیونیست ها چرا جلالی شده اند؟

«سازمان کارگران افغانستان» یکباره در سال 1385 سمارق وار روئید. معلوم نیست از کجا آمد، چگونه آمد، چرا آمد و با کی آمد؟ ما حداقل نمی دانیم کسانی که این سازمان را در جالخانۀ انترنیت «تاسیس» کرده اند، تا دیروز چه کاره بودند و چرا سال های سال به سکوت ننگین تن داده بودند؟ آیا از گذشتة شعله ای برخوردار هستند، از سازمان دیگر چپی انشعاب کرده اند، بافته ای از تاروپود پرچمی های تواب اند، یا روشنفکران «سوسیال سرگردانی» هستند که یکباره اشتهای «سازمان سازی» آنان را تحریک کرده و ناچار مخلوق جالبی عرضه کرده اند که باید آن را «هیچستان» نامید؟ با تمام این، ما حضور آنان را به خاطر موضع ضد اشغال، ضد دولت پوشالی، ضد طالبان و سایر نیروهای مرتجع و حرف زدن از انقلاب استقبال کردیم، حتی اگر این آواز از حنجرۀ یک فرد هم بیرون آمده باشد.
سازمان انقلابی افغانستان در چهارمین شمارۀ «به پیش» در مورد این سازمان نوشت: «شناخت ما از این سازمان محدود به نوشته هایی است که در وبلاگ این سازمان منتشر شده است. «جنگ خلق» نشریۀ سیاسی ـ خبری سازمان کارگران افغانستان (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائویست، عمدتاً مائویست) در شمارة اول صفحه اول، شعار «زنده باد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائویزم، عمدتاً مائویزم» را درج کرده است که عجیب به نظر می رسد. برای سازمان انقلابی افغانستان غیر اصولی و غیر انقلابی است که زنده بودن مارکسیزم ـ لنینیزم را بیشتر از اندیشه مائوتسه دون و یا عکس آن شعار بدهد. ولی از آنجایی که در برنامۀ سازمان کارگران افغانستان «مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ پیوسته» و عصر، عصر مائویزم است، لذا طبیعی است که در «جنگ خلق» این رفقا چنین شعار مبهم درج شود.
سازمان کارگران افغانستان در برنامه ای که ذکر نشده در کدام کنگرۀ این سازمان به تصویب رسیده، می نویسد: «در حقیقت، لنینیسم که تضاد در جامعه سوسیالیستی (فاز اول کمونیزم) را انتاگونیستی نمی دانست، با جهش پی بردن به موجودیت انتاگونیزم در مبارزه طبقاتی در دولت تحت دیکتاتوری پرولتاریا، به مائویزم تکامل یافت. از همین جا است که امروزه، مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ پیوسته است... امروزه باید با مائوتسه دون هم آوا شد، و نه با 1917. همانگونه که در 1917، می بایست با لنین هم آوا شد، نه با 1847 و تحلیل سرمایه داری در مرحله ماقبل امپریالیستی.»
این سازمان در سرگردانی و تشتت تیوریک به سر می برد: با «اندیشه مائوتسه دون «دیده به دنیا» می گشاید»، «تحت درفش کبیر مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائویزم، عمدتاً مائویزم گرد» می آید، بعد در برنامۀ سازمانی مارکسیزم ـ لنینیزم را به تاریخ می سپارد و تنها با مائویزم هم آوا شده، بعد با این هماوایی «اندیشه گونزالو» را نیز قاطی می سازد که این سازمان را «در رسیدن به قله رفیع مرحله تکاملی نوین در ایدئولوژی پرولتری، یعنی به درک و دانستن مائویزم یاری رسانیده» است. برای این سازمان «مائویزم منهای گونزالو امکان وجودی ندارد.» این سازمان با این نوع سردرگمی تیوریک، به سردرگمی تیوریک جدیدِ «جنگ خلق تا کمونیزم» نیز می رسد. در یک فورمول می توان وضعیت تیوریک این سازمان را چنین ارزیابی کرد: مارکسیزم ـ لنینیزم، اندیشه مائوتسه دون (پیوستن مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ) مائویزم، عمدتاً مائویزم، اندیشه گونزالو. این یکی از ابهامات زننده است که تاریخ جنبش چپ کشور ما برای اولین بار آن را ثبت می کند.
گرایش افراطی سازمان کارگران افغانستان به «اندیشه گونزالو» باعث تبارز رگه هایی از «گوانزالیزم» در برنامۀ این سازمان شده است: «البته هر اندیشه یی، اگر علمی باشد، نظیر اندیشه گونزالو ـ رگه هایی از اهمیت بین المللی را در خود دارا می باشد. تکامل روالمندانه و سامانمند یک اندیشه، می تواند در کلیت و عمومیت یافتن دیالکتیکی پروسه تکاملی خویش، به «ایسم» منجر شود.»
سازمان انقلابی افغانستان، صدر گونزالو را منحیث یک انقلابی اسیر در قفس امپریالیزم، سازمانده خوب، رفیق انقلابی و رهبر جنگ خلق پیرو می داند که نقش تاریخی در هدایت و رهبری این جنگ ایفاء کرده و از همان قفس در برابر تسلیم طلبی رفقایش موضع گیری نموده است، اما این به هیچ وجه بدان معنا نیست که نظرات گونزالو را بتوان در شرایط متفاوتی چون افغانستان به کار بست و رهنمای عمل انقلابی خود قرار داد و آن را تا سطح احتمالی گونزالیزم بالا برد.
سازمان انقلابی افغانستان از موضع روشن و قاطع سازمان کارگران افغانستان علیه اشغال کشور، فاشیست های طالب و نقش رهبران جنبش در تکامل جنبش چپ حمایت می کند.»
اما «سازمان کارگران افغانستان» که معلوم می شود با اخلاق کمونیستی بیگانه است، با رندی، فحش، بی بندوباری و افشاءگری، نوشتة «سازمان انقلابی افغانستان در پرتگاه زبان ـ پریشی» را تهیه نموده که در آن هر چه می توان یافت، جز  پاسخ مارکسیستی به انتقادات سازمان انقلابی افغانستان. این نوشته با فحش هایی چون «بیماران روانی»، «کسانی که تعادل فکری خویش را از دست داده»، «بیماران»، «قماش همان «افاشیا» و «نیولوجیزم»»، «بخشیدن بر بیماران روانی»، «پس لگد»، «بیماران «انقلابی»»، «حضرات «انقلابی»»، «نوزاد «ناقص الخلقه»»، «مصاب به نیولوجیزم و آفاشیا»، «ناخودآگاهی گستاخانه»، «هذیانات» و «برسامات»، ««سازمان انقلابی» چیزی از جنس و از قماش آن خائنان»، «شتر رویزیونیزم «انقلابی» از «حمام گرم کوی» رویزیونیزم سه جهانی می آید»، «زندگی پرازیتی»، «چاکر امپریالیزم و ارتجاع»، «بی سواد»، «بی منطق» وغیره علیه ما تهیه و به نشر رسیده است.
ما تلاش می کنیم تا بخش های عمده نوشتة «سازمان انقلابی افغانستان در پرتگاه زبان ـ پریشی» را اجمالاً مورد بررسی قرار دهیم، اما قبل از آن از خوانندگان تقاضا می نماییم تا با مقایسۀ انتقادات و اسلوب مارکسیستی سازمان انقلابی افغانستان و عرضة دشنامنامه و بهتان نامۀ رندانه و خصمانۀ «سازمان کارگران افغانستان»، خود قضاوت کنند که کی به راه صواب و کی به راه ناصواب رفته است.
میرزا بنویس های دستوری «سازمان کارگران افغانستان» هیچنامۀ شان را با تشریح «زبان پریشی» آغاز نموده و نوشته اند: «Aphasia یا زبان پریشی، به حالتی گفته میشود که بیماران روانی و کسانی که تعادل فکری خویش را از دست داده باشند، بی آنکه کلام شان از انسجام منطقی برخوردار باشد، بی آنکه اراده مندانه و آگاهانه خواهان بیان منظوری باشند، و حتی بی آنکه عرضه ی پروراندن خردمندانه ی منظوری را دارا باشند، به بیان کلمات و شبه جملاتی میپردازند که هم از لحاظ دستوری ناقص است، و هم از لحاظ احساسی و معنایی رساننده ی پیام عقل سلیم نیست. «حد اعلی» این حالت را  Neologismمیگویند و در این «حد»، بیماران به خلق «واژه»ها و تعابیر نامرتبط و پریشیده که در آن از رابطه ی منطقی «مسند» و «مسند الیه» در جمله یا «شبه جمله» خبری نیست، و حتی رابطه ی بدیهی دال و مدلول از هم میگسلد، و دیگر دال و مدلولی در کار نیست، رو می آورند. و اما، زمانیکه یک حزب یا تشکل سیاسی در غرقاب تشتت سیاسی- ایدئولوژیک به سر برد، و در آن از استحکام تیوریک و حتی موجودیت تیوری راهنما که لازمه ی استحکام تیوریک است، خبری نباشد، آنگاه است که «کار» چنان سازمان یا حزبی به «افاشیا» و «نیولوجیزم» در عرصه ی سیاست و تیوری میکشد. چنین است وضعیت موجوده ی سازمان «انقلابی» افغانستان! فلاکت اپورتونیستی این «سازمان» ما را بر آن داشت که حرفهای پریشانی را که در رابطه به سازمان کارگران افغانستان سر هم کرده است، را جدی نگیریم و به قول فروغ فرخزاد: «بر او ببخشایید!» وی را از لحاظ سیاسی «مختار» و مورد بخشایش قلمداد کنیم!»
«سازمان کارگران» به موضوع جالبی اشاره می کند که بر قامت خودش برش و دوخته می شود. نوشتة مورد بحث این سازمان نمونة واضح این «زبان پریشی» است. در این نوشته نه منطقی نهفته است و نه هم بر پایه دستور زبان استوار است. نویسنده چیزهایی گفته است که با دو سه بار خواندن نیز نمی توان به معنای آن دست یافت. اینکه در این نوشته چقدر «مسند» و «مسندالیه» است، خواننده بهتر می تواند قضاوت کند. ما در اینجا به بخشی هایی از این «زبان پریشی» می پردازیم ولی عجالتاً به دو مورد دستوری که طبق تعریف این «سازمان» از جملة «زبان پریشی» به شمار می روند، تماس می گیریم. فراموش نکنیم که این موارد از لحاظ دستوری، در حد فهم متعلمین صنف ششم مکتب است:
«حال که ما با حوصله مندی تام حرفهای "پریشیده" آن حضرات را شنفتیم، با سعه ی صدر و نه از سر انتقام گیری و یا تعامل به مثل، در باره ی "خود" و در باره ی "سازمان انقلابی افغانستان" مینویسم» {می نویسیم}،ـ «ما مینویسم {می نویسیم}، زیرا که از شکیب دراز آهنگ ما، حتی کاسه ی صبر سایر رفقا نیز لبریز شده است.»
می توان این سلسله را ادامه داد، اما نیازی به آن نیست. زیرا موارد فراوانی دیگر، غیر از مسائل دستوری است که وضعیت «زبان پریشی» این «کارگران» را به خوبی نشان می دهد. ما این موارد را در جایش به بحث می گیریم.
«کارگران» انتقادات ما را «حرف های پریشانی» دانسته و بر ما «بخشیده» اند. ما از این گاندی های «عمدتاً مائویست» می خواهیم که بر ما نبخشند! اگر مخالف صدیق «زبان پریشی» هستند، «حرف های پریشان» ما را رد کنند؛ «بخشیدن» را در بغل جیب شان بگذارند که شاید روزی در مراوده و رابطه شان با «مائویست ها» به کار بیاید. اگر توان و سواد رد انتقادات اصولی ما را ندارند ـ که ندارند ـ و رندانه انتقادات ما را «حرف های پریشان» می گویند، اجازه دهند که ایشان را لوده های دروغگو و تهمت زن بنامیم.
یک: ما در مورد این جمع نوشتیم که شعار «زنده باد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائویزم، عمدتاً مائویزم» سازمان کارگران افغانستان عجیب به نظر می آید. برای سازمان انقلابی افغانستان غیر اصولی و غیر انقلابی است که زنده بودن مارکسیزم ـ لنینیزم را بیشتر از اندیشة مائو تسه دون و یا عکس آن شعار دهد. گفته می توانید کجای این حرف ها «پریشان» است؟ به جای اینکه حرف های ما را پریشان می خوانید، خوبست عدم پریشانی شعار خود را ثابت بسازید، مثلاً اینکه چگونه می توانید یکی را بیش از دیگری زنده نگه دارید؟ مثلاً، اینکه کدام جزء مارکسیزم را می کشید و به تاریخ حواله می کنید، تا «مائویزم» زنده تر شود؟!!! مطمئناً، ثابت ساخته نمی توانید، پس اجازه دهید که خود شما را مبتلا به بیماری Neologism بنامیم، همان نیولوجیزمی که «هم از لحاظ احساسی و معنایی رساننده ی پیام عقل سلیم نیست» و هم نشان دهندة «بیماران روانی و کسانی که تعادل فکری خویش را از دست داده باشند».
دو: ما نوشتیم که سازمان کارگران افغانستان در برنامه خود نوشته که «مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ پیوسته است» و عصر، عصر مائویزم است. می توانید بگوئید که در کجای این گفته، «پریشان گویی» نهفته است؟ مگر شما چنین نگفته و ما آن را جعل کرده ایم؟ اگر چنین یاوه گویی رویزیونیستی و ضد مارکسیستی عرضه کرده اید، چرا شهامت ندارید تا از خود صادقانه انتقاد کنید و نشان دهید که آدم های جدی هستید؟ وقتی چنین پوده گویی و هذیان گویی کرده اید، آیا حق نداریم شما را «بیماران روانی» بخوانیم که «تعادل فکری خود را از دست داده اید»؟
وقتی می نویسید که «مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ پیوسته است»، چه را می خواهید بیان کنید، جز هماوا شدن با امپریالیستها و دشمنان طبقاتی پرولتاریا، ولی با یک تفاوت، آن هم با غرو فش «مائویزم»؟ مگر با این حکم ابلاغ نمی کنید که مارکسیزم ـ لنینیزم از «مود» افتاده، کارآ نیست، جایش زباله دان تاریخ است، علم نیست و اگر کسی هم علاقمند آن باشد، باید آن را به حیث یک پدیدۀ تاریخی مورد مطالعه قرار دهد، نه به حیث علم انقلاب پرولتاریا و زحمتکشان؟ چگونه است که با اعلام حکم «پیوستن مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ» باز هم شعار «مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائویزم، عمدتاً مائویزم» سر می دهید؟ چگونه است که «مارکسیزم ـ لنینیزم را به تاریخ» حواله می کنید و بعد هم شعارِ طولانیی زنده باد، ارشاد می کنید؟ با این نوع مسخرگی، آیا حق نداریم شما را «بیماران روانی» بدانیم؟ شرافتمندانه بگویید، چنین لاطائلات و ترهاتی از عقل سلیم ساخته است؟ آیا چنین مسخره هایی که «مارکسیزم ـ لنینیزم را به تاریخ می سپارند» و مارکسیزم را علم نمی خوانند، حق دارند دیگران را رویزیونیست، اپورتونیست، چاکر امپریالیزم و ارتجاع بخوانند؟
سه: ما نوشتیم که «سازمان کارگران افغانستان» در سرگردانی و تشتت تیوریک به سر می برد: با «اندیشه مائوتسه دون «دیده به دنیا» می گشاید»، «تحت درفش کبیر مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائویزم، عمدتاً مائویزم گرد» می آید، بعد در برنامۀ سازمانی مارکسیزم ـ لنینیزم را به تاریخ می سپارد و تنها با مائویزم هم آوا شده، بعد با این هماوایی «اندیشه گونزالو» را نیز قاطی می سازد که این سازمان را «در رسیدن به قله رفیع مرحله تکاملی نوین در ایدئولوژی پرولتری، یعنی به درک و دانستن مائویزم یاری رسانیده» است. برای این سازمان «مائویزم منهای گونزالو امکان وجودی ندارد.» این سازمان با این نوع سردرگمی تیوریک، به سردرگمی تیوریک جدیدِ «جنگ خلق تا کمونیزم» نیز می رسد. در یک فورمول می توان وضعیت تیوریک این سازمان را چنین ارزیابی کرد: مارکسیزم ـ لنینیزم، اندیشه مائوتسه دون (پیوستن مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ)، مائویزم، عمدتاً مائویزم، اندیشه گونزالو. این یکی از ابهامات زننده است که تاریخ جنبش چپ کشور ما برای اولین بار آن را ثبت می کند.»
ولی شما به جای پاسخ منطقی، دروغ می بافید و می نویسید: «این نوزاد «ناقص الخلقه ی «سازمان رهایی» «کمالی جز نشانه گرفتن مائوئیسم و نیروهای پرولتری ندارد!... ما از اندیشه ی مائوتسه دون به مائوئیسم که بیان راستین و کاملتر تکامل آن اندیشه است، رسیدیم... ما از لحاظ تیوریک، در این مورد بخصوص از پلکان تکامل به بالا رفته ایم. تنها کسانی که مصاب {به} نیولوجیزم و آفاشیا اند این تکامل و ماهیت تکامل را «تشتت تیوریک» نام مینهند.»
بسیار خوب. لطف نموده، تلاش تان را آغاز کنید و هر جا یافتید که «سازمان انقلابی» شما را به خاطری مورد انتقاد قرار داده باشد که از اندیشه مائوتسه دون به مائویزم رسیده اید، همه را مطلع سازید. اگر مالیخولیایی نشده اید، نوشتۀ ما را بار دیگر مرور کنید: «در یک فورمول می توان وضعیت تیوریک این سازمان را چنین ارزیابی کرد: «مارکسیزم ـ لنینیزم، اندیشه مائوتسه دون (پیوستن مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ)، مائویزم، عمدتاً مائویزم، اندیشه گونزالو». می بینید که «تکامل از اندیشه مائوتسه دون  به مائویزم» مورد بررسی ما ابداً قرار نگرفته است.
ولی، آه! بحث تشتت تیوریک را با شما به پیش می بریم. آیا باور داشتن به تیوری های مارکسیستی ـ لنینیستی و اندیشۀ مائوتسه دون (به گفتة شما مرحله تکاملی تئوریک آن مائویزم) و بعد این تیوری ها (تیوری های مارکسیستی ـ لنینیستی) را  به تاریخ سپردن، اگر تشتت تیوریک نیست، چیست؟ با وجودی که تیوری های مارکسیستی ـ لنینیستی را به تاریخ می سپارید ولی باز هم از «مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائویزم و عمدتاً مائویزم» صحبت می کنید، اگر این پس رفت تیوریک نیست، پس چیست؟! آیا با این «نیولوجیزم و آفاشیا»ی تان را ثابت نمی سازید؛ وقتی در این عرصه مورد انتقاد قرار گرفتید، آن را «نشانه گرفتن مائویسم و نیروهای پرولتری» می خوانید؟ مگر شما توقع دارید با وجودی که مارکسیزم ـ لنینیزم را به تاریخ سپرده اید، در زمرۀ نیروهای پرولتری به شمار بروید؟ شتر در خواب بیند پنبه دانه! این را فقط «مائویست ها»، «حزب» و «پولاد» می توانند بپذیرند، نه انسان های با مغز و با شعور.
در همین حال، «کارگران» در سندی «آشنایی با جنبش دموکراتیک نوین افغانستان» که به تاریخ 22 جنوری 2013 در وبلاگ شان پست شده، می نویسند: «... این کاری بود که سازمان کارگران افغانستان، بدان اقدام ورزید و اکنون با شعارهای «زنده باد مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائویسم اندیشه رهنما» و «جنگ خلق تا کمونیسم» خط درشت میان مارکسیسم ـ مائویسم و سنتریست ها می کشد». هر آن کس (به شمول ««حزب»، «مائویست ها» و «پولاد») اگر فهمید که «کارگران» با شعار «زنده باد مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائویسم اندیشه رهنما»، چه می خواهند بگویند، دیگران را نیز مطلع سازند!
مائوتسه دون همیشه تأکید می کرد که شاگرد مارکس، انگلس، لنین و ستالین است و راه نجات بشریت را تنها در مارکسیزم ـ لنینیزم می بیند. اما جالب است که عده ای بیمار که به «مائویست بودن» راضی نمی شوند و بُقچۀ «عمدتاً مائویست بودن» را نیز حمل می کنند، خلاف فکر و باور مائوتسه دون، «مارکسیزم ـ لنینیزم را به تاریخ» حواله می کنند و با وجود ادعاهای «مائویستی»، شرم نمی کنند که آموزگاران کبیر رفیق مائوتسه دون را به تاریخ می سپارند و دیگران بی شرمتر از اینان برای این بیماران کف می زنند. اگر مائوتسه دون زنده می بود و اطلاع می یافت که پارتی به نام «عمدتاً مائویست» در جنبش چپ افغانستان مثل خسک راه پیدا کرده و خزعبلات «سپردن مارکسیزم ـ لنینیزم به تاریخ» را در برنامۀ سازمانی اش قید کرده است، به یقین با اصولیت انقلابی، آن را چنان شلاق کاری می کرد تا هیچ وقت جرأت نکند که نام مائو را بر زبان آرد!
چهار: ما نوشتیم که گرایش افراطی سازمان کارگران افغانستان به «اندیشه گونزالو» باعث تبارز رگه هایی از «گونزالیزم» در برنامۀ این سازمان شده است. آیا نادرست نوشته ایم؟ آیا این برنامۀ شما نیست: «البته هر اندیشه یی، اگر علمی باشد، نظیر اندیشه گونزالو ـ رگه هایی از اهمیت بین المللی را در خود دارا می باشد. تکامل روالمندانه و سامانمند یک اندیشه، می تواند در کلیت و عمومیت یافتن دیالکتیکی پروسه تکاملی خویش، به «ایسم» منجر شود.»؟ از سه حالت بیرون نیست: یا برنامۀ تان را «مائویست ها» نوشته اند تا شما را خیله خند سازند؛ یا کسی نوشته که به مرض الزایمر مبتلا است، و یا چرندگویی کرده اید و حال شهامت ندارید تا «گونزالیزم» تان را اعلام کنید. وقتی یکی از این سه حالت (که تنها شما گفته می توانید کدام یکی آن درست است)، در این مورد صدق می کند، چرا ما را متهم به «حرف های پریشان» می کنید؟ شهامت کنید، یا گونزالیزم خود را اعلام کنید و یا گپ های فرسودۀ خود را پس بگیرید و یا هم تمام «برنامه» سازمانی تان را آتش بزنید، تا از این لکه ننگ نجات پیدا کنید!
پنج: ما نوشتیم که از موضع روشن و قاطع سازمان کارگران افغانستان علیه اشغال کشور، فاشیست های طالب و نقش رهبران جنبش در تکامل جنبش چپ حمایت می کنیم. ولی شما در برابر این حرف ساده، شاه فردهای خنده داری از این نوع حواله کردید: «سوال اینست که: آیا این حضرات که در جایی ما را به تشتت "مواضع ایدئولوژیک- سیاسی" متهم میکنند، آیا خود با تایید "سیاست قاطع" ما بر ضد اشغالگران و رژیم مزدور، حین تایید و درست خواندن "این" تشتت ما، خود در منجلاب تشتت افتاده اند؟ یا اینکه، تشتتی از سوی سازمان کارگران افغانستان در کار نیست، و این "هذیانات" و "برسامات" حضرات "انقلابی" بیماران روانی است که یکبار مواضع ایدئولوژیک- سیاسی ما را "قاطع" و اصولی میخواند {می خوانند}، و بار دیگر (جالب آنست که در عین سند) آنرا متهم به متشتت بودن میکند {می کنند}!!!»
یااللعجب! «کارگرانِ» دروغگو در عین حال رند و حیله گر هم هستند. ایشان به خوبی می دانند که در تاریخ مبارزۀ ضد استعمار، افراد، اشخاص، گروه ها، سازمان ها، احزاب و جنبش هایی بوده که موضع قاطع ضد اشغال داشته اند، اما از لحاظ تیوری و ایدیولوژی، در قطب های مخالف هم قرار داشته اند. اگر از کشور خود بگذریم، مگر «کارگران» نخوانده اند که در اکتوبر 1798، مردم قاهره به رهبری شیوخ الازهر نه تنها علیه اشغال فرانسه موضع گرفتند بلکه قاطعیت این موضعگیری شان را در قیام علیه اشغالگران نشان دادند.
البته «کارگران» به خوبی می دانند که بحث «سازمان انقلابی» بر این مسئله نیست، بلکه بر تشتت تیوریک این سازمان است. وقتی شما خود می نویسید که «ما از اندیشه ی مائو تسه دون به مائوئیسم که بیان راستین و کاملتر تکامل آن اندیشه است، رسیدیم... ما از لحاظ تیوریک، در این مورد بخصوص از پلکان تکامل به بالا رفته ایم.» (تکیه از ماست)، چرا ما را برای اینکه شما را به خاطر تشتت تیوریک و حتی پس رفت تیوریک («به تاریخ پیوستن مارکسیزم ـ لنینیزم» و ریختن تیوری ها و آموزش های علمی آن در انبار تاریخ) مورد نقد قرار می دهیم، متهم به بیسوادی می کنید که فرق میان تیوری و مواضع سیاسی را نمی فهمیم؟ مگر شما نمی دانید که اجزای تشکیل دهندة آموزش مارکس غیر از تیوری های فلسفی مارکسیستی، تیوری شیوه های تولیدی و به ویژه تیوری شیوۀ تولید سرمایه داری، و تیوری انقلاب پرولتاریایی، چه بوده می تواند؟
مگر تیوری چیست که شما و «علامه های» «شورشی» تان در مورد آن، اینقدر گردباد راه انداخته اید؟ «تیوری، سیستم مفاهیم و نظرات است. تیوری در واقع همان نتیجة فکری است که انسان ها از تنظیم و ساخته و پرداخته کردن داده های حسی به دست می آورند. یک تیوری علمی تیوری است که از پراتیک اجتماعی منشاء یافته و به وسیلة پراتیک اجتماعی نیز تائید و اثبات گردد.» ـ مبانی و مفاهیم مارکسیسم، اتحاد مبارزه در راه ایجاد حزب طبقة کارگر
وقتی شما مارکس و لنین را به تاریخ می سپارید، مگر جز سپردن تیوری های علمی این دو آموزگار بزرگ پرولتاریا که «از پراتیک اجتماعی منشاء یافته و به وسیلة پراتیک اجتماعی نیز تائید و اثبات گردیده است» چیز دیگری بوده می تواند؟ اگر بلی، گفته می توانید، چه؟
پنج بحث عمده در «به پیش» شمارۀ چهارم در مورد «کارگران» مطرح شده که نه تنها به هیچ یکی از آن ها پاسخی ارائه نشده، بلکه از پاسخ دادن، فرار و به چرندیات پناه برده شده است. اینان با تکبر اعلام کرده اند که «این "تحلیل و انتقاد" وی را در آن حدی ندیده ایم که شایان جدی گرفتن و پاسخ دادن به آن باشد»... ««واژه» در «جمله» استفاده کردن های این "سازمان" در خصوص سازمان کارگران افغانستان، از قماش همان "افاشیا" و "نیولوجیزم" بوده است، و ما بر بیماران روانی «میبخشاییم»». ولی ما مکرراً اعلام می کنیم که آقایون رویزیونیست! پوکی نکنید، اگر به همان «مائویزم» تان هم ظاهراً باور دارید، بفرمائید انتقادات ما را رد کنید. دا گز دا میدان!
وقتی «کارگران» در برابر انتقادات «سازمان انقلابی» به زانو درآمدند، ناگزیز باید دست به سوی یاران خود دراز می کردند تا با آنان یکجا، سلسله ای از چرندگویی ملال آور را آغاز می کردند و نامش را «نقد» می گذاشتند. همین است که «کارگران» به کف روی آب («شورشی ها») پناه بردند، تا «سازمان انقلابی» را به مهمیز «نقد» ببندند. اینان مخرج مشترک ایجاد می کنند، اما مخرج مشترک لرزان، سست و گندیده. ما، اولاً مخرج مشترک اینان را مورد آماج قرار می دهیم و بعد به سراغ هر کدام به طور جداگانه می رویم.
«سازمان کارگران افغانستان» می نویسد: «ما نه آن زمان و نه حال، هرگز آنقدر بیسواد نبوده ایم که مانند حضرات "انقلابی" مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائوئیسم" را علم بنامیم ("انقلابی"ها اندیشه ی مائو را علم میخوانند) و بدین ترتیب از برنده گی آن بکاهیم. خوب است که حضرات دانشمند "انقلابی" به نبشته ی رفقای "مائوئیست های افغانستان" که "علم بودن یا علم نبودن مارکسیسم-لنینینسم- مائوئیسم" را به بررسی گرفته اند، رجوعی کنند.»
ما اگر می فهمیدیم که رویزیونیست های «عمدتاً مائویست» و «مائویست» به اندازه ای بیچاره و ضد مارکسیزم هستند که مانند امپریالیست ها، اخوانی ها، شریعتی ها وغیره باور دارند که مارکسیزم علم نیست، صادقانه می گوییم، به سراغ ایشان ابداً نمی رفتیم. هر کسی که باورمند است مارکسیزم علم نیست، اولاً مارکسیست نیست، ثانیاً دشمن طبقاتی پرولتاریا است، ثالثاً مرتجع و اخوانی است. این جاهلان «مائویست» و «عمدتاً مائویست» که هنوز به این نرسیده اند که مارکسیزم علم است، آمده اند انسان های برومندی چون زنده یادان رفیق فیض احمد و رفیق مجید را مورد حمله قرار می دهند و آنان را «رویزیونیست»، «اپورتونیست» و «در خدمت بورژوازی» می دانند، حال آن که، خود با توهین به علم مارکسیزم ثابت می سازند که جرثومه های بویناک ارتجاع و امپریالیزم هستند.
ما با وجودی که در هیچ جا نگفته ایم که «اندیشه مائو علم است» ولی اذعان می داریم که بارها و بارها از علم مارکسیزم صحبت کرده ایم. «کارگران» به همین خاطر، ما را بی سواد می خوانند و با پررویی ما را به «علامه های» اصلی رجعت می دهند و به همین منظور آدرسی تهیه می کنند. ما هم که تشنگان علم هستیم، آدرس را پی می گیریم و به لجنزاری به نام «شورش» می رسیم. بوی تکبر و تعفن پوکی «شورشی»ها از همان ابتدای ورود به دهلیز «شورش» به مشام می رسد، تو گویی که اینجا انشتین، نیوتن، داروین، گالیله و... بد کنند که ادعای علم و سواد کنند. جا، جای «شورشی های» «فیلسوف»، «علامه» و «عالم» است که خیالات شان را با «فورمول های» ریاضی پرتاب و با «فورمول های» فزیک جذب می کنند. با آن که ورود به این لجنزار مشمئزکننده است، ولی ناگزیز بر اتهامنامۀ: ««سازمان انقلابی افغانستان» را بشناسیم، «مارکسیست یا رویزیونیست؟» کلِک می کنیم تا ببینیم «علامه های شورشی» و استادان «کارگران» چه گفتنی های «علمی» دارند. با هم می خوانیم:
«از نظر رهبران «سازمان انقلابی افغانستان» بعد از تدوين علم ماركسيزم مبارزه رنگ خونين طبقاتي به خود گرفته" است. اگر از زینت آرائی جملات آنها با الفاظ قرص انقلابی صرفنظر کنیم و دقیق شویم که آنها چه میگویند با یک مشت بیهوده گوئی روبرو میشویم. مثلا: همین "تدوین {علم} مارکسیزم" را در نظر بگیرید...»
«علمای شورشی» پس از مراجعه به فرهنگ عمید و تشریح کلمة «تدوین» با چشمپارگی ادامه می دهند: «در حالیکه "علم مارکسیزم!" را قبل از مارکس کسی بطور غیرمدون کشف نکرده بود که مارکس و انگلس آنرا "تدوین" کرده باشند... اگر بگویم {بگوییم} که "علم مارکسیزم تدوین" شد، بیسوادی رقت انگیز خود را "گزارش" داده ایم... فرض کنیم آقایان سازمان انقلابی افغانستان فکر میکرده اند که میتوانند "تدوین" را به مفهوم نقد مارکس و انگلس از اقتصاد انگلستان، فلسفه آلمان و سیاست فرانسه در جمله استعمال کنند و کسی به آنها چیزی نمیگوید زیرا "عاقلان به دنبال نقط {نقطه، چون نقط جمع نقطه است} نمیروند!" آن وقت "بد" به "بدتر" انکشاف مییابد، زیرا مشکل عالیجنابان تنها به نفهمیدن معنی واژه "تدوین" باقی نمیماند بلکه به مشکل بیسوادی سیاسی- تاریخی انکشاف می یابد. این مطلب را حتی گنگس و گیج ترین کسی که چند روزی آثار لنین را به نیئت {نیت} مسخره گی هم خوانده باشد میداند که مارکسیزم از نقد فلسفه آلمان، اقتصاد انگلستان و سیاست فرانسه بمنصه ظهور رسیده است نه اینکه کسی آنرا "تدوین" کرده باشد. "رهبران سازمان انقلابی افغانستان درحالیکه با این گونه بیهوده گوئی های شان خود را مسخره میسازند، لابد مدعی اند که اقتصاد میدانند، از فلسفه آگاه اند و سیاست شان را در آگاهی از این دو دانش پایه وی بنیان گذاری کرده و بار سفر در راه انقلاب را {به را ضرورت نیست} بسته اند... مضاف بر این از سیاق کلام حضرات سازمان انقلابی معلوم میشود که گویا مارکس "تدوین کننده علم مارکسیزم! است که مبارزه طبقاتی را رنگ خونین داده". این از جمله بدیهییات {بدیهیات} "علم مارکسیزم!" است که مارکس نه کاشف مبارزه طبقاتی بوده و نه بیانگر دست اول مبارزه بین طبقات میباشد. هم کشف مبارزه طبقاتی و هم بیان چگونگی این مبارزه در بین طبقات را دانشمندان بورژوازی خیلی قبل از مارکس کشف کرده بودند. به اینصورت دیده میشود که رهبران سازمان انقلابی افغانستان قبل از آنکه سواد شانرا تکمیل کنند و یا با مارکسیزم آشنائی حاصل نمایند، سازمان ساخته اند.»
«شورشی ها»! چشم های تان را سرمه زده، با پنجۀ پاهای تان متکبرانه راه بروید. هیچ کسی ادعای «فیلسوفی» نکرده که شما «علامه ها» چنین وارخطا شده اید. ما به نوبة خود اعلام می کنیم که اگر در افغانستان «دانشمند»، «فیلسوف»، «علامه»، «ریاضی دان»، «فزیک دان»، «تیوریسن» و... وجود داشته باشد، هیچ کس جز «شورشی» بوده نمی تواند، دلک تان جمع باشد!
ولی ناگزیر باید بگوییم که «مضحکترین افراد در جهان آن «عقل کل هایی» هستند که از اینجا و آنجا بعضی معلومات بریده و تصادفی کسب کرده اند و به خود لقب «اولین شخصیت در دنیا» را می دهند؛ این فقط نمودار آنست که آنها توانایی خود را نمی شناسند. معلومات ـ این علم است و در اینجا دیگر نه جای تقلب و دغل بازی است و نه جای تکبر و خودبینی، بلکه بعکس قطعاً صداقت و تواضع لازم می آید.» ـ درباره پراتیک، مائوتسه دون
البته، صادقانه میگوییم که منظور رفیق مائوتسه دون «شورشی ها» و «کارگران» نبوده است، چون آن روزگاران، هنوز «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها» «دیده به دنیا نگشوده بودند»! ولی این که تصادفاً حرف های ماندگار مائوتسه دون با وضعیت مسخرۀ این دو در انطباق قرار می گیرد، نه گناه مائوتسه دون است و نه گناه ما.
ما باور داریم که شناخت، آگاهی و آموختن پروسة طولانی است و علم را پایانی نیست، و این درس بزرگ رفیق مائوتسه دون را هیچگاه فراموش نمی کنیم که «... پراتیک ـ شناخت، باز پراتیک و باز شناخت ـ این شکل در گردش مارپیچی بی پایانی تکرار می شود و هر بار محتوی مارپیچ های پراتیک و شناخت به سطح بالاتری ارتقاء می یابد.» از اینرو فقط احمق ها خود را عقل کل دانسته، بری از اشتباه می دانند. فقط انسان های لوده به آموزش مائوتسه دون گوش نمی دهند و با بیان محفوظات درونی شان، خود را مسخره می سازند، حتی اگر این مسخره ساختن خود شان با توهین و تحقیر دیگران هم همراه باشد، برای این دلقک ها پشیزی ارزش ندارد. لنین می گوید: «مسخره کسی است که روی مطالب کوچک نام های بزرگ می گذارد و مسئله ساده را با عبارت پردازی های پر از ادعا پیچیده و درهم می کند»، چیزی که در نوشته های این دو به وضوح دیده می شود. لذا منظور لنین از مسخره ها افرادی از نوع «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها» است، چه اهمیت دارد که اینان در روزگاران لنین، به سر نمی بردند. شما خود ببینید که اینان مسئلة سادة «تدوین» و «علم مارکسیزم» را با عبارت پردازی و تشریح میان تهی تا چه حد درهم و برهم کرده و به گفتۀ آلمانی ها، درست ما را بالهورنی کرده اند!!!
قبل از توضیح «تدوین» و «علم مارکسیزم»، وظیفۀ انقلابی خود می دانیم که از «مائویست های» «علامه» و «دانشمند» بخواهیم که پیش از پرداختن به مفهوم «تدوین» و «علم مارکسیزم» چه خوب بود اگر تا اندازه ای به سواد و از آن جمله به سواد املایی شان توجه می کردند و از «نوآوری های املایی» خودداری می ورزیدند، تا بیش از این نزد چند تا ایرانی که دور و بغل شان را پر کرده اند، بی آب نمی شدند. به نظر ما بهتر بود «شورشی ها» به جای این که فرهنگ عمید را به خاطر توضیح کلمة «تدوین» ورق می زدند، دقایقی را به مرور کلمات «تعیین»، «غصب» و «غلت» در فرهنگ عمید می دادند تا آن ها را «تعین»، «غضب» و «غلط» (لابد گفتاری نوشته اند!) نمی نوشتند. خنده آور اینست که ایشان در جایی «غلتیدن» (غلت خوردن) نوشتة ما را به «غلطیدن» تصحیح کرده اند، مرحبا! به هر صورت، شورشی ها مختار هستند که دست به «نوآوری های املایی» بزنند، چنانچه «نوآوری» «فقط مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائویزم، نه چیزی بیش نه کم» قبلاً از جمله دستاوردهای «مبارزاتی» ایشان قید گردیده است.
برگردیم به علم مارکسیزم. «شورشی ها» این اصطلاح را با گذاشتن ندائیه شدیداً به مسخرگی گرفته اند و «کارگران» نیز با مشت های بی رمق پلاکارد «علم مارکسیزم!» را بالا کرده اند و هر دو فریاد می زنند که بی سوادان «سازمان انقلابی افغانستان» خجالت نمی کشند که از علم مارکسیزم صحبت می کنند! این چیغ زدن های ضد علم مارکسیزم تازه نیست، چنانچه اشاره رفت قبل بر این و همین اکنون ایدیولوگ های بورژوایی و حتی در کشور ما موش پیری به نام «شیخ آصف محسنی» همه روزه فریاد می زند هر آن کسی که از علم مارکسیزم صحبت می کند، اگر دیوانۀ کامل نباشد، نیمه دیوانه  است!! خانۀ «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها» آباد که ما را تنها بی سواد گفته اند!!!
ناچار هستیم با آوردن نمونه هایی به این «متخصصان» شیرفهم نماییم که دیگر حق ندارند از مارکسیزم حرفی به میان آورند، بخصوص که آن را به حیث علم قبول ندارند. خوبست اینان به کاروان «شیخ آصف محسنی» بپیوندند و در تلویزیون «تمدن» جلساتی از نوع «مارکسیزم علم نیست» را دایر کنند. نمونه های ذیل گرچه به «حیثیت علمی دانشمندان شورشی» و «بیولوژیست های کارگران» بر می خورد، اما چاره ای نیست:
«دیالکتیک ماتریالیستی علم است و آنرا باید عمیقاً آموخت، فهمید، جذب کرد»، «فلسفة مارکسیست مافوق علوم نیست، علمی در کنار علوم است»، «فلسفة مارکسیست چنانکه می بینیم یک تئوری بیگانه با زندگی اجتماعی نیست، علمی است که در مبارزة انسان دارای نقش اساسی است»، «فلسفه مارکسیست، این علم به عام ترین قوانین تکامل جهان مادی و تفکر را می توان فرا گرفت»، «اما مارکسیسم با علم واقعی سرو کار دارد و... آنرا باید مانند هر علم دیگر با عمل در آمیخت»، «دیالکتیک علم به عام ترین قوانین تکامل طبیعت، جامعه و تفکر است»، «دشمنی با علم ناچار به دشمنی با ماتریالیزم و بویژه ماتریالیزم دیالکتیک می انجامد. چون علم و ماتریالیزم دیالکتیک از یک سنخ اند.» و «فلسفة مارکسیست، دیالکتیک ماتریالیستی، علم است» و... ـ رئالیسم اسلامی و فلسفه مارکسیست، دکتر غلامحسین فروتن
تا جایی که «دانشمندان شورشی» را می شناسیم، آنان به اندازه ای دماغ های پر بادی دارند که زنده یاد رفیق داکتر فروتن را که دارندۀ دانشنامه های: جانور شناسی، گیاه شناسی، زمین شناسی، معدن شناسی، کیمیای عمومی، کیمیای صنعتی، کیمیای فزیک و کیمیای بیولوژی بود و دکتورا در علوم و مهندسی کیمیایی نیز در تلاش های آموزش علمی اش ثبت است، به هیچ انگاشته و رد کنند. از این رو ناچاریم کمی جلوتر برویم و نمونه هایی از کتاب «مبانی و مفاهیم مارکسیسم» را که توسط «اتحاد مبارزه در راه ایجاد حزب طبقة کارگر» تهیه شده است، نقل کنیم؛ ولی حیف خواهد بود که این سخن زیبای رفیق فروتن را بار دیگر در گوش های چرکین «علامه ها» نخوانیم: «فلسفة مارکسیست، دیالکتیک ماتریالیستی، علم است».
و این هم نمونه هایی از کتاب فوق الذکر: «ماتریالیزم تاریخی علم مربوط به عام ترین قوانین تکامل جامعة بشری است» (ص. 69)، «کارل مارکس در «سرمایه» خصلت درونی و پنهان شیوة تولید سرمایه داری یعنی تولید و تجدید تولید ارزش اضافی را برای اولین بار آشکار ساخت. افشای «راز تولید سرمایه داری» دومین کشف بزرگ مارکس در کنار کشف اول، یعنی درک ماتریالیستی از تاریخ بود که سوسیالیسم را به علم تبدیل نمود.» (ص. 125)، «مارکسیسم ـ لنینیسم، اندیشه مائوتسه دون، علم قوانین و تکامل طبیعت و جامعه، علم انقلاب توده های تحت ستم و استثمار، علم پیروزی سوسیالیسم در سرتاسر گیتی و ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم است» (ص. 141)
با تمام این، «علامه های» ما فریاد خواهند زد: بابا، این ها همه بی سواد اند و ما باور داریم که «علم مارکسیزم» گفتن، مسخره ساختن خود است. پس ناگزیر هستیم ادامه دهیم؛ اما قبل از ادامۀ این بحث، درنگ کوتاهی بر مرض دایمی «سازمان کارگران افغانستان» و «مائویست های افغانستان» می کنیم، که نامش همان Neologism است. «سازمان کارگران افغانستان» در نوشتة «یکصد و نهمین سالگرد تولد صدر مائوتسه دون...» می نویسد: «صدر مائوتسه دون، علم انقلاب پرولتری را به مرحله نوین، عالی تر و سومین انکشاف داده است.» پرسش ما اینست که منظور این بیماران روانی از «علم انقلاب پرولتری» چیست؟ اگر مارکسیزم نیست، پس حتماً علم تازۀ «جیولرجی» فاروق وردک وزیر معارف دولت پوشالی است؟!!! این سازمانِ بیمار می گوید که «نه ما آن زمان و نه حال، هرگز آنقدر بیسواد نبوده ایم که مانند حضرات «انقلابی» «مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائویسم» را علم بنامیم...»؛ اما، بیماران سیاسی ما همان زمان هم «بیسواد» بوده اند، زیرا نوشته بودند که: «مارکسیسم ـ لنینیسم، علم است...» (مائویزم یا اندیشه مائوتسه دون ـ سازمان کارگران افغانستان) و حال هم بی سواد هستند که مارکسیزم را علم نمی خوانند. اینان در جایی «مارکسیسم ـ لنینیسم» را علم می خوانند و باور دارند که «صدر مائوتسه دون، علم انقلاب پرولتری را به مرحله نوین، عالی تر و سومین انکشاف داده است» ولی در جای دیگر «مارکسیسم ـ لنینیزم ـ مائویسم» را علم نمی خوانند؟! این جز بیماری روانی، از دست دادن تعادل فکری و یا همان مرض افاشیای «کارگران» چیز دیگری بوده نمی تواند.
اجازه بدهید این مسئله را کمی جلوتر ببریم. در وب لاگ «کارگران» (http://www.proletar.blogfa.com/post-12.aspx) نوشته ای تحت عنوان «مارکسیسم پس از فروپاشی اتحاد شوروی» به قلم «پولادگر شورشی» نشر شده است که در آن می خوانیم: «همانگونه که فردریک انگلس، دومین معلم کبیر پرولتاریا می گفت: «مارکسیسم، علم شرایط رهایی پرولتاریا است.» تنها احمقان میتوانند ادعا کنند که در جهانی که پرولتاریا و سایر زحمتکشان، بیش از پیش و (حتی به مراتب شدیدتر از شروع قرن بیستم) مورد استثمار سرمایه داری قرار میگیرد، (علم شرایط رهایی پرولتاریا) رد شده است. سوای احمقان، دشمنان توده های زحمتکش اند که این گونه مزخرفات را خاینانه تبلیغ میکنند.» (تکیه از سازمان انقلابی افغانستان)
راستش را اگر بپرسید، هک و پک مانده ایم. حیران هستیم که منظور آقای پولادگر شورشی در این قطعۀ نغز کیست، خودش، سایر «مائویست های افغانستان» و یا «سازمان کارگران افغانستان»؟ وقتی او می نویسد که «تنها احمقان می توانند ادعا کنند که... (علم شرایط رهایی پرولتاریا) رد شده است»، لابد منظورش «مائویست های افغانستان» و «سازمان کارگران افغانستان» است، زیرا هر دو با مسخره کردن «علم مارکسیزم!» که باعث «کاستن برنده گی» آن می شود، در همین صف قرار می گیرند. فکر نمی کنیم «پولادگر» از آن شهامت و شجاعتی برخوردار باشد که در مورد خود، سایر «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها» بنویسد که «تنها احمقان می توانند ادعا کنند که... (علم شرایط رهایی پرولتاریا) رد شده است. سوای احمقان، دشمنان توده های زحمتکش اند که این گونه مزخرفات را خاینانه تبلیغ می کنند.» حال که «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها»، «این گونه مزخرفات را خاینانه تبلیغ می کنند»، به حکم پولادگر از جمله «دشمنان توده های زحمتکش اند.» و امیدوار هستیم خود «پولادگر» این شهامت را پیدا کند و با نفرین کردن آنان، صداقت خود را به اثبات برساند.
بر می گردیم به ادامه بحث علم مارکسیزم. این بار به کلاسیکران مارکسیزم رجوع می کنیم که اگر در گوش های دپ اینان داخل شود ـ که بیهوده به نظر می رسد. به چند نمونه از کلاسیکران مارکسیزم توجه می کنیم:
انگلس: «ما این دو کشف بزرگ، درک ماتریالیزم تاریخی و افشای راز تولید سرمایه داری را مدیون مارکس هستیم. با این دو کشف، سوسیالیسم به علم تبدیل گردید.» ـ انتی دورینگ
لنین: «... ولی این برهانی است که هم علم مارکسیسم را پشت گوش می اندازد، هم وظایفی را که فردا در انقلاب مطرح خواهد شد...» ـ دوران تدارک و انجام انقلاب سوسیالیستی اکتبر
ستالین: «اجازه بدهید این جام را در راه علم، در راه شکفتن آن و به سلامتی مردان علم بلند کنیم... در راه شکفتن علم، آن علمی که خود را از مردم جدا نمی کند، خود را از مردم دور نگه نمی دارد و آمادة خدمت به مردم است، آماده است تمام پیروزی های علم را در اختیار مردم بگذارد و داوطلبانه و با طیب خاطر نه با اجبار به مردم خدمت کند... من می خواستم در مورد یکی از این بزرگان عالم علم که در عین حال بزرگترین مرد عصر حاضر است سخن بگویم. منظور من لنین معلم ما و مربی ما است... این است نمونه یک مرد علم که شجاعانه علیه علم کهنه شده مبارزه می کند و راه را برای علم جدید هموار می نماید... من دربارة علم صحبت کردم. ولی علم انواع و اقسام دارد. آن علمی که من دربارة آن صحبت کردم علم پیشرو است» ـ نطق در هنگام پذیرایی کارمندان آموزش عالی در کرملن
مائوتسه دون: «تنها زمانی که پرولتاریای مدرن همراه با نیروهای عظیم مولده ـ صنایع بزرگ ـ پا به عرصه وجود گذاشت، بشر توانست درکی همه جانبه و تاریخی از تکامل تاریخ جامعه بیابد و شناخت خود را از جامعه به علم مبدل سازد. این علم مارکسیسم است.» ـ درباره پراتیک ـ و «وقتیکه ما مطالعه مارکسیسم را آغاز می کنیم، بی اطلاعی و یا اطلاع محدود ما از مارکسیسم با علم مارکسیسم در تضاد است.» ـ درباره تضاد
حال که تمام کمونیست ها، به شمول کلاسیکران مارکسیزم باور دارند که مارکسیزم علم است، آیا «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها»ی شرمندوک حاضر خواهند شد به نادانی خود اعتراف نمایند، گوش های شان را با دو دست بگیرند و خط بینی بکشند و از اکت و اداء درآوردن «فیلسوفانه»، «دانشمندانه» و «علامه گرانه» توبه کشیده، جبهۀ شان را از جبهۀ دشمنان طبقاتی پرولتاریا، تغییر دهند؟ فکر نمی کنیم!
وقتی «سازمان انقلابی» نوشت که «مائویست ها» با مارکسیزم ـ لنینیزم، اندیشه مائوتسه دون مذهب وار برخورد می کنند، آنان قیل و قال به راه انداختند و از زدن هیچ انگ و اتهام دریغ نکردند و ما را متهم به ده ها ایزم خلاف مارکسیزم کردند. اما دیده می شود که اینان چگونه با مسخره کردن علم مارکسیزم، در کنار «شریعتی» قرار می گیرند. ما نیز اینان را به خاطر همین جبهۀ واحد شان با «شریعتی»، «علامه ها» می خوانیم. داکتر غلام حسین فروتن در «رئالیزم اسلامی و فلسفه مارکسیست» می نویسد: «اگر دکتر شریعتی در اعتقاد به علم و ارزش آن پی گیر نیست، همکیشان «رئالیست» او برای علم و دانش به مثابه ابزار شناخت واقعیت عینی ارزش چندانی قائل نمی باشند. آنها از علم حرف می زنند ولی به مثابه چیزی که بدرد امور عادی و معمولی می خورد تو گوئی ارزش علم در اینست که  قرص آسپرین تهیه کند تا با آن بتوان رفع سر درد کرد!»
«مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها» که معلوم است تا حال رساله های بسیار مهم رفیق مائوتسه دون «درباره پراتیک» و «درباره تضاد» را نخوانده اند و با وجود آن دهن کجی «مائویستی» می کنند، علم را فقط چیزی می دانند که به درد تولید قرص های امراض روانی و عصبی می خورد تا اینان با این قرص ها «بیماری روانی»شان را تداوی کنند. به نظر ما، مرض و بیماری این دو، مزمن تر از آن است که با قرص های عادی «دواخانه ها» و «درملتون ها» تداوی شود، باید به معالجه ریشه ای آن پرداخت و با نشتر مارکسیزم، ریشه های عصبی ای را که باعث این همه چرندگویی و رویزیونیزم شده، قطع کرد.
خوب خواهد بود که بحث علم مارکسیزم را با این تعریف ارزندة رفیق داکتر غلام حسین فروتن از علم به پایان برسانیم: «علم سیستم شناخت است، سیستم تکامل یابنده ای که از پراتیک اجتماعی برخاسته و خصوصیات ماهوی، روابط علی و قانونمندی های طبیعت و جامعه و تفکر را در جامة مفاهیم، مقولات، قوانین، تئوری ها و فرضیه ها ارائه میدهد و به مثابه پایه فعالیت عملی انسان، فرمانروائی انسان را بر محیط طبیعی ـ و پس از محو تضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی ـ بر محیط اجتماعی ممکن می سازد. علم چیزی جز شناخت واقعیت عینی و کشف حقیقت نیست و همین شناخت است که انسان را بر نیروهای کور طبیعت چیره می گرداند و بسوی آزادی هر چه بیشتر رهنمون می شود.»
در مورد استفادة کلمه «تدوین» برای علم مارکسیزم، نه استدلال می کنیم و نه هم به فرهنگ عمید مراجعه می کنیم، صاف و ساده می گوییم که کاربرد این کلمه از ابداعات ما نیست و لنین سالهای بسیار قبل این کلمه را چنین به کار برده است: «در سپتامبر 1844 انگلس چند روزی به پاریس آمد و از آن زمان نزدیکترین دوست مارکس شد. آن دو در زندگی جوشان گروه های انقلابی آن روز پاریس با حرارت تمام شرکت کردند؛ (مکتب پرودون اهمیت ویژه ای داشت که مارکس در کتاب خویش «فقر فلسفه» منتشره در 1847 حساب خود را با او پاک تصفیه کرد) و در نبرد شدیدی علیه مکاتب گوناگون سوسیالیستی خرده بورژوائی تئوری و تاکتیک سوسیالیسم پرولتری انقلابی یا کمونیسم (مارکسیسم) را تدوین نمودند.» (کارل مارکس ـ زندگینامه کوتاه با فشرده ای از مارکسیسم ـ لنین)
و ای کاش مائوتسه دون زنده می بود تا این «مائویست ها» و «عمدتا مائویست ها»ی بدل و جعلی را حسابی گوشمالی می نمود و بعد به ایشان حالی می کرد که آهای آدمک های بیمار، «بیسوادی رقت انگیز تان را گزارش نکنید»، «مشکل بیسوادی سیاسی ـ تاریخی تان را انکشاف ندهید»، «با این گونه بیهوده گویی خود را مسخره نسازید»، و « قبل از آنکه سواد تان را تکمیل کنید و یا با مارکسیزم آشنائی حاصل نمائید، حداقل در صدد بدنامی ام بر نیائید». او ضمن اینکه می گفت، باورم بر اینست که «علت اینکه مارکس، انگلس، لنین و ستالین موفق به تدوین تئوری های خود گردیدند، ـ برغم نبوغ خود ـ بطور عمده شرکت شخصی آنها در پراتیک مبارزه طبقاتی و آزمون های علمی آن زمان بود.» (درباره پراتیک) و «لنینیسم درست بدین جهت مارکسیسم عصر امپریالیسم و انقلاب پرولتاریائی شده است که لنین و ستالین این تضادها را به درستی توضیح داده اند و تئوری و تاکتیک انقلاب پرولتاریائی را برای حل این تضادها بطور صحیح تدوین نموده اند.»، (در باره تضاد) بر این بدل ها فریاد می زد که گم شوید، مارکسیزم به بنجل هایی از نوع شما ضرورت ندارد.
بحث دیگر «سازمان کارگران افغانستان» را که با «مائویست ها» مخرج مشترک دارد، پی می گیریم. این «سازمان» می نویسد: «ما اساسا در حرفهای سرهم بندی شده ی «انقلابی»ها تحلیلی و انتقادی به مفهوم واقعی کلمه نیافته ایم. نه تنها در مورد سازمان کارگران افغانستان، بل در مورد مائوئیست های افغانستان نیز این «انقلابی»ها، جز نیولوجیزم، ارمغانی نداشته اند. تاخت و تازهای این سازمان بالای سازمان کارگران افغانستان، مائوئیست های افغانستان و حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان ریشه در مائوئیسم ستیزی و تروتسکی پروری این «سازمان انقلابی» اپورتونیست دارد، همان تروتسکی پروریی که وی را بر آن داشته است که با دسته ی گمنام «چپ رادیکال» و «سوسیالیست های کارگری» افغانستان، یعنی با دو سازمان «تروتسکیست شرمسار» وطنی، همکاسه شده، و آنان را «رفیق» خطاب کند!»
«کارگران» در قطعة فوق بار دیگر عدم صداقت، دروغ گویی و حیله گری خود را به نمایش می گذارند. انتقادات ما بر «سازمان کارگران» نه اساس «مائویزم ستیزی» دارد، نه هم بر بنیاد «تروتسکی پروری» صورت گرفته و نه هم در آن تاخت و تازی موجود است. ما انتقادات خود را بر این «سازمان» رفیقانه مطرح کردیم، که در مقابل، عکس العمل خصمانه، ارتجاعی و ضد انقلابی این رویزیونیست های انترنیتی را به دست آوردیم. به همین منوال، سه ـ چهار انتقاد در مورد «مائویست ها» نیز داشتیم و آن را بدون «مائویزم ستیزی» مطرح کردیم. پیش بینی ما این بود که اینان حتماً در کنار «حزب» می ایستند و علیه ما تلوارهای زنگ زدۀ شان را می کشند، که همانطور شد و اینک فصل اندر فصل، بخش اندر بخش، علیه ما کمتر، ولی علیه رفیق احمد بیشتر، هذیان می گویند. ما همینطور در «به پیش» شماره اول، در یک صفحه انتقاداتی را بر «حزب» مطرح کردیم، که نه در آن «مائویزم ستیزی» وجود داشت و نه هم «تروتسکی پروری». این «حزب» در برابر انتقادات ما به نوشته طولانی دست زد که افسانه های آن بیشتر به سازمان رهایی ارتباط داشت تا به ما. ما قصه های «حزب» را با نوشتة «پیوند با انجوایزم، گسست از مارکسیزم» پاسخ دادیم. هنوز مدتی از این نوشته نگذشته بود و «حزب» بدون اینکه پاسخ ما را بدهد، نوشتة طولانی «نگاه اولیه ای به برنامه سازمان انقلابی افغانستان» نشر کرد، که متقابلاً پاسخ خود را گرفت. در آن نه «مائویزم ستیزی» وجود دارد و نه هم «تروتسکی پروری». در این نوشته «سازمان انقلابی» بطور کوتاه، آنهم در یک پاراگراف، توضیح داده است که چرا به جای استفاده از «مائویزم» از اندیشۀ مائوتسه دون کار می گیرد.
با این توضیح، نتیجه می گیریم که نویسندة «کارگران» یا دروغگو است و یا هم همان بیمار روانی است که هر چیزی که در مخیله اش می گردد، فکر می کند جایی آن را خوانده و یا شنیده است. اگر انتقاد بر یک جریان و یا تشکل که به جای «اندیشه مائوتسه دون»، «مائویزم» را پذیرفته است، «مائویزم ستیزی» باشد، پس هیچ کس به اندازۀ خود «کارگران» و «مائویست ها»، «مائویزم ستیز» نیستند. ما برای اثبات این ادعا، مثالی از بحث های مطروحۀ ما و «کارگران»، ما و «مائویست ها» را با «حزب» می آوریم، تا دیده شود که کی «مائویزم ستیز» است.
ما در شمارة چهارم «به پیش» نوشتیم: ««حزب» با آن که سازمان های دیگر را به خاطر «پذیرش جمهوری اسلامی» و «پوشش های مذهبی» مورد انتقاد قرار می دهد، خود با بدترین نوع آن (امارت اسلامی طالبان) همسویی نشان می دهد. این همسویی، تعریف لنینی را در مورد جنگ کنونی زیر سؤال می برد و نشان می دهد که این «حزب» مانند سازمان انقلابی افغانستان جنگ کنونی را ارتجاعی نمی داند. «حزب» باور دارد که طالبان واقعاً علیه امریکایی ها می جنگند و نیروی مقاومت به شمار می روند و مانند جنرال حمیدگل اظهار می نماید که طالبان مخالف هر نوع ترقی و پیشرفت نیستند.
ناگفته نباید گذاشت که «حزب» در این مورد، تناقض گویی های جالبی دارد که در سند (ح.ک.م.ا از ورشکستگی تیوریک تا فلاکت پراتیک) به آن برخورد شده است.»
عین بحث را «کارگران» در نوشتة «حزب کمونیست (مائویست) افغانستان و سراب «همسویی» با طالبان» چنین مطرح می کنند: «سازمان كارگران افغانستان، از سويي شعار بر حق حزب كمونيست مائوئيست افغانستان مبني بر مبارزه و مقاومت بر ضد اشغالگران را تصديق و تاييد ميكند، اما از سويي ديگر، اظهار «همسويي» اين حزب با طالبان، ولو همسويي به درجه يي خيلي پايين را، نه تنها شديدا محكوم ميكند بلكه آنرا خيانت به انقلاب و خيانت به توده هاي ميليونيي {ملیونی} ميداند كه هزاران تن ايشان قرباني حملات انتحاري طالبان وطن فروش گرديده اند... لابد حزب كمونيست مائوئيست افغانستان با «منطق» محمد ابن عبدالوهاب نجدي پيشواي وهابيه حرف ميزند، در جايي كه آن «پيشوا» فصلي را در “كتاب التوحيد” خويش، در باب حرام شمردن و شرك انگاشتن به كار برد واژه ي “اگر” سياه ميكند، و استعمال حرف “اگر” را شرك در مقدرات الهي ميخواند!... سطور فوق كه بايد “چكامه همسويي حزب كمونيست مائوئيست افغانستان با طالبان” ناميده شود، به وضوح نشان ميدهد كه اين حزب به چه پيمانه فريفته، شيفته و دلبسته ي “نيروي مقاومت كننده ولو ارتجاعي” طالبان است! آيا چه فرقي ميان اين حزب و رويزيونيستان “چپ” دهه هشتاد وجود دارد، ماداميكه گناه آنها نيز همين بوده است كه با نيروهاي بنيادگراي مذهبي و جهادي ها ائتلاف و اتحاد نموده، بر ضد سوسيال امپرياليزم و تجاوز ميرزميدند؟ آنها با آن كار خود تسليم طلب و رويزيونيست شدند و اين يكي با تعامل به مثل “حزب كمونيست مائوئيست افغانستان”شد! سازمان كارگران افغانستان ميان تسليم طلبي پارينه ها و بيانات تسليم طلبانه اخير حزب كمونيست مائوئيست افغانستان فرقي ماهوي نمي بيند.»
بر اساس تعریف «کارگران» و «مائویست ها»، که انتقاد بر نهادهای «مائویستی» را معادل «مائویزم ستیزی» می دانند، دیده می شود که «کارگران» بیشتر از ما «مائویزم ستیز» هستند. وقتی ما می نویسیم که ««حزب» مانند جنرال حمیدگل اظهار می نماید که طالبان مخالف هر نوع ترقی و پیشرفت نیستند»، «کارگران» آن را «تاخت و تاز بر حزب کمونیست (مائویست) افغانستان» می خوانند و ما را به همین خاطر متهم به «مائوئیسم ستیزی و تروتسکی پروری» می کنند، اما وقتی خود شان، «حزب» را متهم به «خیانت به انقلاب و خیانت به توده های میلیونی {ملیونی}» می کنند، آب از آب تکان نمی خورد!! «مائویست ها» حق دارند هر چه دل تنگ شان خواست بگویند، اما غیر از آنان فرد دیگری حق ندارد که به این جنابعالی ها به گفتۀ ایرانی ها بگوید که آغایون دارید زهر نوش می کنید.
همین طور «مائویست ها» به خود اجازه می دهند که «حزب» را اپورتونیست، جاسوس، نوکر، رهزن و... بخوانند، اما وقتی دیگران این «حزب» را به حیث «تپه خاکی» مورد نقد قرار می دهند، سرو صدا راه می اندازند که گویا «مائویزم» مورد تاخت و تاز قرار گرفته است! و به زودی فراخوان ایجاد ائتلاف با همان «جواسیس» می دهند. ولی باید بدانند که در حدی نیستند که این چیغ های شان به اندازۀ یک توت هم نزد انقلابیون ارزش داشته باشد.
«سازمان کارگران افغانستان» در مورد ما ادامه می دهد: «... تروتسکی پروریی... وی را بر آن داشته است که با دسته ی گمنام «چپ رادیکال» و «سوسیالیست های کارگری» افغانستان، یعنی با دو سازمان «تروتسکیست شرمسار» وطنی، همکاسه شده، و آنان را «رفیق» خطاب کند!»
و «شورشی ها» می نویسند که: «نمیدانم خطاب نمودن رفقای سازمان چپ رادیکال از کجا منشا میگیرد؛ درحالیکه سازمان انقلابی حتی معلوما ت ابتدائی در مورد آن سازمان ندارد ولی به آنها رفیق خطاب مینماید و واژه رفیق را مانند کاه  سبک میسازد وآن رابا شاخی باد نموده به هر اپورتونیست شناخته یا نا شناخته رفیق خطاب مینماید» (نقدی بر مواضع اپورتونیستی سازمان انقلابی افغانستان)
«سازمان کارگران افغانستان»، اینجا یک دروغ دیگر تحویل می دهد که گویا ما «سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان» را رفیق خطاب کرده ایم، در حالیکه ما تنها «سازمان چپ رادیکال» را رفیق خوانده ایم. اما، وقتی «کارگران» به خود حق می دهند که «حزب صدر» را که متهم به «خیانت به انقلاب و خیانت به توده های میلیونی {ملیونی}» کرده است، رفیق بخوانند و «شورشی»ها، «صدر» را که «انقلابیون را بطور غیر مستقیم به دستگاه های اطلاعاتی دشمن معرفی می کند» رفیق باران کنند، چرا ما حق نداشته باشیم، سازمانی را که هنوز «انقلابیون را بطور غیر مستقیم به دستگاه های اطلاعاتی دشمن معرفی» نکرده است، رفیق خطاب کنیم؟ نمی دانیم اینان این حق را از کجا به دست آورده اند، که به ما بگویند چه کنیم و چه نکنیم؟ آقایون، به جای تان بنشینید، حد تان را بشناسید، اول حساب تان را با «جواسیس» و «خاینان به انقلاب» پاک کنید، بعد برای دیگران تکلیف تعیین کنید!
اگر قرار باشد که به خاطر استفاده کلمة «رفیق» برای «سازمان چپ رادیکال»، ما را به تروتسکی پروری متهم کنید، پس اجازه بدهید که ما هم شما را به خاطر استفاده کلمة رفیق به «حزب» و «صدر» آن، به «خیانت به انقلاب و خیانت به توده های میلیونی {ملیونی}» و «جاسوسی» متهم کنیم. شیرفهم شدید؟ اگر نه و به قهر می آیید؛ پس هوچی بازی طفلانه راه نیاندازید و خود را بیش از این بی آب و رسوا نسازید!
«کارگران» و «شورشی» ها بدون اینکه فکر کنند آنچه که بیرون می ریزند، ربطی هم به مغز شان دارد یا نه؛ بدون در نظر گرفتن اسلوب دیالکتیکی حرف می زنند که لابد به استفراغ واژه ها می ماند تا به سخن سنجیده. ما ناگزیریم، استفراغ آنان را دوباره در حلق شان بریزیم تا بفهمند که چیزی که قی می کنند، سخن نه بلکه استفراغ است. آنان ما را متهم به «همکاسه شدن با دو سازمان «تروتسکیست شرمسار» وطنی» می کنند، ولی نمی دانند وقتی در بسترهای گرم شان خروپف می کردند، اولین سازمانی که به جنگ نظریات شبه تروتسکی در داخل کشور رفت، سازمان انقلابی افغانستان (گروه پیشگام آن زمان) بود.
ما برای نخستین بار، با نشر رسالة «سه بیماری چپ های اتوپیست» با نام «چپ رادیکال» آشنا شدیم. این رساله عمدتاً در مخالفت با «گروه پیشگام افغانستان» تهیه و نشر شده بود. گروه پیشگام افغانستان، نخستین گروهی بود که نظرات شبه تروتسکی و ضد اندیشه مائوتسه دون «چپ رادیکال» را که در لفافه «انقلابی خواندن مائوتسه دون» پیچیده بود، مورد نقد قرار داد و از حقانیت اندیشه مائوتسه دون دفاع کرد. این نوشته که تحت عنوان «مکثی بر دو بیماری یک دگماتیست» به نشر رسید، اولین نوشته ای بود که در سطح افغانستان، نظرات شبه تروتسکی را افشاء می کرد.
«چپ رادیکال» در «سه بیماری چپ های اتوپیست» با وجودی که آشکارا جرأت نکرده است، مائوتسه دون و حزب انقلابی او را انکار کند و حتی مائوتسه دون را انقلابی بزرگ و شخصیت بزرگ خوانده و از انقلاب بزرگ چین صحبت کرده، اما «گروه پیشگام افغانستان» در قسمتی از سندش نوشت: «گروه پیشگام افغانستان که معتقد به مارکسیسم، لنینیسم، اندیشه مائوتسه دون است، مائوتسه دون را نه صرف «یک انقلابی»، که یکی از رهبران پرولتاریای بین المللی و از کلاسیکرهای مارکسیزم می داند و بدین باور است که در کنار پیشوایان دیگر طبقه کارگر (مارکس، انگلس، لنین و ستالین)، اندیشه او در هر سه جزء (فلسفه، اقتصاد سیاسی و سوسیالیزم علمی) تکاملی بر گنجینه مارکسیزم به حساب آمده، مخصوصاً در کشورهای نیمه فیودالی، پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین و رسیدن به سوسیالیسم را بدون این اندیشه ناممکن می داند و چون کشور ما در چنین شرایط طبقاتی قرار دارد، فقط با داشتن تعهد راستین به این اندیشه می توان قله های پیروزی را فتح کرد.»
«کارگران» که دیرتر از خواب برخاسته اند، با شنیدن بانگ دایمی تروتسکیست ها، یکباره چشم ها را مالیده و غوغا راه انداخته اند و از اینکه از کاروان افشای نظریات شبه تروتسکی در کشور، عقب مانده، ناگزیر باید دیگران را متهم به «همکاسگی با تروتسکیست ها» بکنند تا خود بر سکوی «ضد ترتسکی پروری» فیگور قهرمانی بگیرند و از «مائویست ها» هم  دعوت به عمل می آورند تا برای شان متواتر کف زده، هورا بکشند!!
بهتر است این بحث را با نوشتن چند جمله در بارة کلمة «رفیق» به پایان ببریم و بحث بعدی «سازمان کارگران افغانستان» را پی بگیریم. «شورشی های» کاذب می نویسند که «سازمان انقلابی... واژه رفیق را مانند کاه سبک می سازد و آن را با شاخی باد نموده به هر اپورتونیست شناخته یا نا شناخته رفیق خطاب می نماید.» در اینجا، حقانیتی نهفته است که باید آن را بپذیریم. بطور نمونه: خطاب رفیق از طرف ما به اپورتونیست های «ناشناخته» دیروز و رویزیونیست های شناخته شده ای امروز به نام «سازمان کارگران افغانستان». انتقاد «مائویست ها» در این زمینه وارد است و ما هم که اصل انتقاد پذیری را از زنده یاد رفیق احمد آموخته ایم، از خود در زمینه انتقاد می کنیم.
ولی «مائویست ها» در زمینه از دروغگویی هم کوتاه نمی آیند. این ما نیستیم که «واژه رفیق را مانند کاه سبک» می سازیم و «آن را با شاخی باد» می کنیم، بلکه این خود «مائویست ها» هستند که از یک طرف شعار می دهند که «ننگ و نفرین تاریخ بر جواسیس و گزارشگران مستقیم و غیر مستقیم امپریالیزم و ارتجاع» ولی از طرف دیگر «معرفی کننده مستقیم و غیر مستقیم انقلابیون به دستگاه های اطلاعاتی دشمن» را رفیق می خوانند و «واژه رفیق را مانند کاه سبک» می سازند و «با شاخی باد» می نمایند، و بعد هم رندانه می نویسند که «سازمان انقلابی افغانستان... مائویست ها را مورد ملامتی قرار می دهد که چرا با وجود اختلافات عمیق با حزب کمونیست (مائویست)، آنها را رفیق خطاب می نماید.» در حالیکه، ما در هیچ جایی چنین ننوشته ایم، بلکه با صراحت گفته ایم که چگونه «معرفی کننده انقلابیون» را به دستگاه اطلاعاتی دشمن، رفیق خطاب می کنید، ولی خجالت می کشید که مجید شهید این «زمین لرزه بزرگ خلق شهیم» را رفیق بخوانید. آقایون «مائویست» با این نوع دروغگویی ها، به «چوپان دروغگو» تبدیل شده اند که باور کردن راست شان نیز مشکل به نظر می رسد!
اگر ما «چپ رادیکال» را که تا هنوز در هیچ جایی علیه مارکسیزم ـ لنینیزم و حتی اندیشه مائوتسه دون با صراحت و مانند «سازمان سوسیالیست های کارگری» موضع گیری نکرده است، رفیق خطاب کرده ایم، این به هیچ وجه نمی تواند، دال بر «تروتسکی پروری» ما باشد، بخصوص وقتی تلاش ما اینست تا از طریق بحث های دوامدار، سازنده و اصولی ایشان را کمک کنیم که در کنار مارکسیست ـ لنینیست های مائوتسه دون اندیشه قرار بگیرند. مگر «کارگران» و «شورشی ها» نخوانده اند که حزب کمونیست چین پس از کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی با وجودی که در مخالفت با تزهای رویزیونیستی خروشچف قرار گرفت، ولی تا سال ها بعد (حتی تا سال 1963) در اسناد رسمی خود از «رفقای حزب کمونیست اتحاد شوروی» و «رفیق میکویان، عضو هیئت رئیسه کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی» صحبت می کرد. وقتی خروشچف در کنگرۀ بیستم به کلی ستالین را رد کرد و از یک سلسله مسایل اصولی مارکسیزم ـ لنینیزم عدول کرد، باز هم حزب کمونیست چین (حزبی که تحت رهبری رفیق مائوتسه دون بود) تا سال 1963 از کلمۀ رفیق برای خروشچف استفاده می کرد. آیا این سوپر «مائویست ها» جرأت دارند که «حزب کمونیست چین» تحت رهبری مائوتسه دون را نیز متهم به «همکاسگی با رویزیونیزم خروشچفی» کنند؟؟ نه، نمی توانند. آنان خوشبختانه از چنین «شهامتی» تا اکنون برخوردار نیستند، اما اگر به همین منوال ادامه بدهند، به زودی «شهامت» این اتهام زدن را نیز به دست می آورند.
گویند که «رودخانه از سرمای یک روزه به قطر یک متر یخ نمی بندد». هیاهوی «مائویست ها» در زمینة کلمة «رفیق» هم همین گونه است: وقتی ما نوشتة «رفیق مجید، رهبر محبوب زحمتکشان افغانستان» را برای شان فرستادیم، آنان با استفادۀ کلمۀ رفیق برای مجید شهید مخالفت کردند. وقتی ساما (ادامه دهندگان) احیای مجدد خود را اعلام کرد، «مائویست ها» یکباره به توصیف و تمجید رفیق مجید پرداختند و نوشتند: «ادامه دهنده راه مجید شهید کسی است که احیای تشکیلات ساما را به حیث یک سازمان ملی ـ دموکراتیک مربوط و منوط به هژمونی پرولتاریا بداند نه مستقل». (البته باید تذکر بدهیم که این سخن شان نیز دروغ و حیله گرانه است، زیرا برای ما نوشته بودند: «ما فکر نمیکنیم مجید کلکانی شهید سرمشق یک مارکسیست شده بتواند. زیرا یک میهن پرست انقلابی یک بورژوا است نه یک کمونیست، حالانکه یک مارکسیست نماینده پرولتاریا میباشد و انترناسیونالیست است نه وطن پرست»). اینان با وجودی که ادامه دهندگی راه مجید را «مربوط و منوط به هژمونی پرولتاریا» می دانند، اما حاضر نیستند که این رهبر انقلابی را رفیق بخوانند؛ در حالی که حاضر نیستند «عقاب بلند پرواز» را رفیق خطاب کنند، در رفیق گفتن کسی که «انقلابیون را بطور غیر مستقیم به دستگاه های اطلاعاتی دشمن معرفی می کند و بارها این کار را در مورد مخالفینش انجام داده»، شادی مرگک می شوند، که ما این عمل شان را اپورتونیزم «شورشی» خواندیم. به خاطر اطمینان ایشان باید بگوییم: «سازمان انقلابی افغانستان» اگر یکبار کسی را متهم به جاسوسی کرد و او را خائن خواند، ابداً به خود اجازه نمی دهد که او را رفیق خطاب کند، این «شهامت» و چشم پارگی را تنها و تنها، «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها» دارند!!
سؤال ما اینست که وقتی لنین یک دهقان زحمتکش را رفیق خطاب می کند، سوپر «مائویست ها» چرا نمی خواهند که «عقاب بلند پرواز» کشور را رفیق خطاب کنند؟ لنین در یکی از نامه هایش می نویسد: «رفیق چکونف نزد من است، او یک دهقان زحمتکش و بسیار حساس است که به شیوة خود اصول کمونیستی را تبلیغ می کند. او عینک خود را از دست داده است و 1500 روبل هم برای این عینک بی ارزش پرداخته است. من از شما مصرانه خواهش می کنم که به او کمک کنید و از منشی خود خواهش کنید که مرا در جریان بگذارد.» حال باید «مائویست ها» بگویند که کی در زمینۀ استعمال کلمۀ «رفیق» اشتباه می کند، لنین که یک دهقان زحمتکش را رفیق می خواند، دهقانی که اصول کمونیستی را با شیوة خود تبلیغ می کند، یا ایشان که با شور و شعف «معرفی کننده انقلابیون» را رفیق، ولی از رفیق خطاب کردن به «زمین لرزه بزرگ خلق شهیم افغانستان» امتناع می ورزند؟؟ قابل تذکر می دانیم که خطاب کردن رفیق از طرف اینان برای زنده یادان داکتر فیض، مجید و مینا و سایر شهدای انقلابی جنبش ما، اهانت نابخشودنی به خون آنان تلقی می گردد و چه بهتر است که ایشان کمافی السابق «جواسیس» را رفیق خطاب کرده، به کار شان ادامه دهند.
مخرج مشترک دیگر «سازمان کارگران افغانستان»، «شورش» و «پولاد» اعتراض به همکاری ما با «پورتال افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان» است. «کارگرانِ» دو آتشه ما را متهم به «خیانت» می کنند و «شورشی»ها هم در نوشته های شان قسماً این همکاری را هماهنگی با تسلیم طلبی خوانده اند و «پولاد» هم از این دو عقب نمانده، همکاری ما با پورتال، خشمش را برافروخته است.
«سازمان کارگران افغانستان» می نویسد: «از کجای اپورتونیسم باید نوشت و آغاز یا فرجام نافرجامش، کدامین یک را نخست باید فرومالید؟ از نشر «انقلابیات» این سازمان در وبسایت دوسره استخباراتی «آزاد افغانستان» باید آغاز کرد... زمانیکه هنوز از ماهیت اپورتونیستی وبسایت «آزاد افغانستان» سر در نیاورده بودیم، یک «نبشته» به آن وبسایت فرستاده بودیم. بعدا که شناخت ما {شناخت ما اضافی است} از گرداننده گان آن وبسایت دوسره استخباراتی که عامل کوآنتل پرو است، آگاهی حاصل کردیم، دیگر هرگز چنان اشتباهی را مرتکب نشدیم چه رسد به آنکه با تکرار اشتباه، همانند «سازمان انقلابی افغانستان» به خیانت همکاری با آن وبسایت مجمع مرتجعان نامبردار شویم... و اما حضرات «انقلابی» دست کم، هفته یک مطلب، به آن وبسایت، برای سالیان متمادی فرستاده اند. این سلسله «مراودات» حتی از زمان بنیانگذاری «گروه پیشگام» آغاز یافته، و از آغاز کار «سازمان انقلابی» تا اینک به گونه ی خسته گی ناپذیر ادامه داشته است. (خیلی دردناک است که کتاب ارزشمند «دفاع از مائو، دفاع از مارکسیسم خلاق است» فقید «فروتن» از آدرس «سازمان انقلابی افغانستان» توسط  وبسایت دوسره استخباراتی «آزاد افغانستان» به نشر میرسد)».
و «شورشی» ها می نویسند: ««ما نمی توانیم از همکاری های بی دریغ رفیق نسرین معروفی، مبارز عزیز خلیل الله معروفی، رزمنده عزیز داکتر میر عبدالرحیم عزیز و رفیق ارجمند سید حسین موسوی یادآوری نکنیم» ببینید که سازمان انقلابی افغانستان تا کدام سطح سقوط می نماید و به تعریف و توصیف کسانی زانو میزند و آن ها را رفیق خطاب مینماید که به مادر، خواهر و فامیل مردم دو دشنام میدهند و شهرت مکمله کمونیست ها را علنی و آشکارا توسط سایت دوسره استخباراتی افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان افشاء مینمایند و نوکری و خوش خدمتی شان را به سیستم امپریالیستی به اثبات میرسانند. انقلابی بودن به این معنی نیست که ما حقیقت را زیر پا نمائیم و به تعریف و توصیف کسانی زانو بزنیم که از پشت بر کمونیست ها خنجر میزنند. این کار سازمان انقلابی سقوط در لجنزار اپورتونیزم است که نمیتوان از آن انکار نمود.»
و «پولاد» که کمی دیرتر جنبیده و به این قافله پیوسته است، می نویسد: «در مورد دیگری «لاله» هوادار «سازمان انقلابی افغانستان» در اعلامیه اش از موسوی ضد انقلاب، خادم امپریالیسم و ارتجاع که بشکل جنون آمیزی بر جنش انقلابی پرولتری (م ـ ل ـ م) حمله می کند و به فعالین این جبنش فحاشی می نماید، به دفاع برخاسته است که بدون تردید تائید این نظرات وی نیز می باشد. آیا چگونه ممکن است که بتوان موسوی را با چنین نظرات و مواضع ضد انقلابی حتی یک «استقلال طلب و آزادیخواه» صادقی توصیف کرد! و یا به سایت افغانستان «آزاد» توجه کنید. این سایت به تربیون دشنام و فحاشی، تخریبکاری و توطئه گری علیه جنبش انقلابی پرولتری (م ـ ل ـ م) کشور توسط موسوی و همپاله هایش مبدل شده است. ملاحظه می شود که مقوله های «استقلال و آزادی» از دید «سازمان انقلابی افغانستان» چنین مفهومی دارند.»
تو گویی کار «سازمان کارگران افغانستان» دروغگویی است و همین است که اینجا یک دروغ دیگر تحویل می دهد که گویا ما از زمان «گروه پیشگام افغانستان» با پورتال «افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان» همکاری داشته ایم، در حالی که چنین نیست و این همکاری به پس از تأسیس سازمان انقلابی افغانستان بر می گردد، نه پیش از آن. اما، بحث مهمتر اینست که چرا «مائویست ها» و «عمدتاً مائویست ها» و «پولاد» از همکاری ما با پورتال رنج می برند؟ آیا واقعاً پورتال «سایت دو سره استخباراتی» است؟ آیا واقعاً گردانندگان آن «از پشت بر کمونیست ها خنجر می زنند»؟؟
نه، ما چنین باوری نداریم. اگر تشخیص دهیم که با یک «سایت دوسره استخباراتی» روبرو هستیم، همان روز رابطة خود را نه تنها با آن قطع می کنیم، بلکه تا حد ممکن و توان، نقاب استخباراتی آن را نیز پاره می کنیم. ما با پورتال «افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان» در خطوط مشترک همکار هستیم و البته به هیچ صورت آن را ارگان تیوریک و سیاسی کدام سازمان، حزب و جریان نمی دانیم. ما تلاش می کنیم تا حد توان این جبهۀ فرهنگی ضد استعمار و امپریالیزم و ضد دولت پوشالی و طالبان را تقویت کنیم. ما بر اساس اصول لنینی این حق را داریم که برای به دست آوردن متفق توده ای حتی از تضادها در میان دشمن استفاده کنیم، بگذریم از اینکه در پورتال «افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان» با نام مبارزینی بر می خوریم که همه سالهای سال به خاطر آزادی انسان رزمیده اند، زندان دیده اند، شکنجه شده اند، زخم برداشته اند و درد کشیده اند؛ و اکنون هم با صدای رسا علیه اشغال می نویسند و فریاد می زنند. ما عمیقاً به آنان احترام می گذاریم و مسروریم که ایشان را به حیث هواداران در کنار خود داریم.
لنین می گوید: «پیروزی بر دشمن نیرومندتر از خود فقط در صورتی ممکن است که به منتها درجه نیرو به کار برده شود و از هر «شکافی» در بین دشمنان هر قدر هم که کوچک باشد و از هرگونه تضاد منافع بین کشورهای مختلف و بین گروه ها و انواع مختلف بورژوازی در داخل هر یک از کشورها و نیز از هر امکانی هر قدر هم کوچک باشد، برای به دست آوردن متفق توده ای، حتی متفق موقت، مردد، ناپایدار، غیر قابل اعتماد و مشروط حتماً و با نهایت دقت و مواظبت و احتیاط ماهرانه استفاده شود. کسی که این مطلب را نفهمیده باشد، هیچ چیز از مارکسیسم و به طور کلی از سوسیالیسم علمی معاصر نفهمیده است.» ـ چپ روی بیماری کودکی
وقتی یکی از رهبران پرولتاریا با صراحت به ما آموزش می دهد که باید از هر امکانی هر قدر هم که کوچک باشد بر ضد دشمن استفاده کنیم، چرا ما نباید از «پورتال» که در آن مطمئن ترین و انقلابی ترین هواداران ما جمع شده اند، استفاده نکنیم و این تربیون ضد اشغال را تقویت نکنیم؟ اشتباهات خرد و کوچک و مخالفت های ما با بعضی از نوشته ها در این تربیون، ابداً مانع همکاری ما با آن شده نمی تواند. ما که در میان توده ها قرار داریم، به اهمیت این تربیون بیش از همه پی می بریم و به خود حق نمی دهیم که به خیالپردازی بچگانه و یا همان بیماری چپروانه کودکانه مبتلا شویم. این شایستة «مائویست ها» است تا در جالخانۀ غرب، «شورش» کنند و «پیام آزادی» بدهند و از بستر آن گاه در شمایل «شورشگر»، گاهی «پولادگر» و گاه هم «فولادگر» و گاهی هم «پولاد» سر دربیاورند، نه ما. همینجا خوب خواهد بود سخن نغز مائو تسه دون را در مورد بچه هایی از نوع «مائویست ها» بیاوریم تا مسئله را به ایشان بیشتر روشن ساخته باشیم: «برخی از رفقا که شرایط ذهنی و عینی را مورد توجه قرار نمی دهند دچار بیماری انقلابیگری می شوند؛ آنان به کار پر زحمت و دقیق بین توده ها رغبتی نشان نمی دهند بلکه تنها آرزوی قهرمانی های بزرگ را در سر می پرورانند و در بحر تصورات و خیالات غوطه ور می گردند. این از بقایای پوچیسم است.» (در باره اصلاح نظرات نادرست در حزب) همین «انقلابیگری» در غرب است، که «شورشی»ها و «پولادها» به تربیون های ضد اشغال اهمیت قائل نیستند، آنان در صدد تقویت جبهه ضد امپریالیستی نیستند و راستی چرا باید باشند، وقتی وظیفۀ اصلی «مائویست ها» را مبارزه علیه «ستمگری پشتون ها» و جنبش انقلابی افغانستان تشکیل بدهد!!
بهتر است از ایشان بپرسیم: آیا شرافتمندانه است کسانی که خود مثل جواسیس، رفقای جنبش انقلابی را به دشمن نشانی می کنند، آدرس آنانی را که حداقل مدعی مارکسیزم اند، در وب سایت های شان به نشر می سپارند و از مناطق بود و باش شان ذکر می کنند، ولی از طرف دیگر «معرفی کننده انقلابیون» را رفیق و «حزب»اش را هم که متهم به «خیانت به توده های زحمتکش» است، کمونیست می خوانند؛ حق دارند به دیگران اتهام استخباراتی بزنند؟؟؟
و به آقای «پولاد» نیز باید گفت که ما تا هنوز نه دیده ایم و نه خوانده ایم که رفیق عزیز ما «موسوی» علیه جنبش انقلابی افغانستان تخریبکاری و توطئه گری کرده باشد، و از چیزی که شما به نام «جنبش انقلابی پرولتری (م ـ ل ـ م) کشور» صحبت می کنید، با تأسف نه تنها ما، بلکه تعداد زیادی از شعله ای ها از موجودیت آن در داخل کشور خبر ندارند و اگر منظور خودتان، «مائویست ها»، «حزب» و «کارگران» باشند، در این صورت جعلکاری می کنید، چون اینها مربوط به کشور نیستند و در غرب لمیده اند و آخری هم تنها و تنها در وب لاگ و با ترجمۀ اعلامیه های سازمان های چپی کشورهای دیگر و یا هم امضای اسناد مشترک با آنان سرگرم است و تا حال هیچ عمل مبارزاتی از آن به مثابه یک سازمان، دیده نشده است. در این مورد در بخش های بعدی بیشتر صحبت می کنیم.
مخرج مشترک دیگر «مائویست ها»، «عمدتاً مائویست ها» و «پولاد»، روابط ما با رفقای سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما ـ ادامه دهندگان) است. «سازمان کارگران افغانستان» می نویسد: «"سازمان انقلابی افغانستان" با همکاسه شدن با "ساما-ادامه دهنده گان" یعنی با همکاسه شدن با آن عناصری که به خون شهید مجید و آرمان انقلابی وی برای چندین دهه با سکوت مرگبار خویش خیانت ورزیده اند، به درستی ثابت نمود که: کند همجنس با همجنس پرواز!
تسلیم شده گان "ساما-ادامه دهنده گان" که به عوامل کوآنتل- پرویی مبدل شده اند، ننگ تاریخ سیاسی کشور بوده، و میان ایشان و مقام شامخ شهید مجید در تاریخ سیاسی افغانستان، دریایی از خون فاصله است. بیرون دادن اعلامیه ها به کرات با آن خاینان، خود نشاندهنده آنست که "سازمان انقلابی" چیزی از جنس و از قماش آن خائنان است. این سازمان با مرتجع ترین لایه هایی که ادعای دروغین مارکسیست بودن را دارند، همدستی نشان داده است...! "سازمان انقلابی افغانستان" با مماشات با چنین "عقاب"هایی، و در همکاسه گی رویزونیستی با "ادامه دهنده گانی" که گسیخته گان از سامای انقلابی اند، نیک نشان داده است که گسست رویزونیستی از رویزیونیسم، چیزی جز رویزیونیسم به بار نخواهد آورد... شتر رویزیونیسم "انقلابی" از "حمام گرم کوی" رویزیونیسم سه جهانی می آید و بر همان نهج می دند و می پوید و گردن درازی میکند!»
«مائویست ها» نیز قیل و قال راه انداخته، نوشته اند: «اما آنها نتنها این کار را نکردند بلکه از زیر باران برخاسته و رفته بزیر ناوه دان نشستند و با منحرفین سامائی (ادامه دهندگان) به بستر حل و عقد خزیدند. "خپ گرفتن" و ابا ورزیدن از نقد اصولی ایدئولوژی سازمان رهائی و همزمان با آن به "بستر حل و عقد" رفتن با منحرفین تسلیم شده ساما (ادامه دهندگان) در جهت حفظ کمیتی است که اینها آنرا بدنبال میکشند. این طفره رفتن از اصولیت بودن و اتحاد با منحرفین جاسوس (ادامه دهندگان) ممکنست کمیت آنها را بطور میکانیکی از پراگندگی حفظ کند ولی تاریخ و تجربه عبدالقیوم رهبر نشان داد که کمیت ها بدون داشتن پیوند ایدئولوژیک نمیتوانند "بقای" تشکیلاتی شانرا حفظ کنند. بنابر این تجزیه کامل این سازمان و برهم خوردن مناسبات آن با منحرفین ساما (ادامه دهندگان) یک مسئله مربوط به زمان و از پیش بردن مبارزه سالم اصولی است.» 
«مائویست ها» به این اکتفاء نکرده، در اعلامیه مورخ 18 حمل 1392 با زبان لچکانه می نویسند: «حملات ضد انقلابی رویزیونیست های «سازمان انقلابی افغانستان» بر مائویست های افغانستان این مبارزه را به پهنای وسیعتر کشانید. این دسته رویزیونیست که با باند تسلیم طلبان ساما (ادامه دهندگان) به بستر حل و عقد رفته و حلقه و چوری رد و بدل کرده اند، جبهه جدیدی را علیه جنبش مائویستی افغانستان گشوده است.»
«شورشی»ها که از روابط ما با رفقای ساما (ادامه دهندگان) وارخطا شده اند، چنین ادامه می دهند: «... جای شگفتی این است که سازمان انقلابی افغانستان در مورد گذشته تسلیم طلبی ساما خاموشی اختیار نموده و هیچ حرفی ندارد. اما با نشر اعلامیه ساما- ادامه دهندگان به قیل و قال آمده به تعریف و توصیف آن میان می بندد و با آن اعلامیه های مشترک بیرون میدهد. اعلامیه یک جانبه یا چند جانبه بیرون دادن بدون انتقاد وانتقاد ازخود هیچ دردی را درمان نمیکند، بلکه صداقت و انتقاد و انتقاد از خود است که کمونیست ها را به دوستان واقعی و محبوب مردم تبدیل مینماید. جای تعجب این است که سازمان انقلابی در مورد اعلام مواضع و تسلیم طلبی "ساما-ادامه دهندگان" خاموشی اختیار مینماید اما در برخورد با حزب کمونیست مائوئیست و مائوئیست های افغانستان عینک ذره بین دار به کار برده و آنها را به باد انتقاد میگیرد... اما ای کاش سازمان انقلابی هم این صداقت را داشته باشد که گذشته اکونومیستی و رویزیونیستی خویش و گذشته تسلیم طلبی و اعلام مواضع "ساما" را نیز نقد نماید».
و «پولاد» بیچاره که از همه آخر به این کارزار پیوسته، می نویسد: «آیا در همین اعلامیه، مواضع «سازمان انقلابی افغانستان» از «ساماـ ادامه دهندگان» با ادعای انشعاب از «رهائی» و ادعای «کمونیست انقلابی» بودن، از چه قرار است؟ «سازمان انقلابی افغانستان» اعلامیه ای «ساماـ ادامه دهندگان» را در شرایط کنونی «راه و رسم ایدئولوژیک سازمان های چپ انقلابی» ارزیابی می کند؛ ... و انتشار اعلامیه مشترک با «ساماـ ادامه دهندگان» نیز صحه گذاشتن بر نظرات و مواضع انحرافی گذشته و حال «ساماـ ادامه دهندگان» بوده و یک موضع اپورتونیستی است.»
این بحث را با دروغگویی «شورش» آغاز می کنیم. «شورشیان» که از فرط عصبانیت در تب داغ می سوزند، مالیخولیایی شده، نمی فهمند که چه می گویند، از این رو می نویسند: «سازمان انقلابی افغانستان در مورد گذشته تسلیم طلبی ساما خاموشی اختیار نموده و هیچ حرفی ندارد...». معلوم می شود که «رهبر گرانمایة جنبش «مائویستی»» در روز دروغ متولد شده است؛ ورنه چنین دروغ های رسوا و شاخدار عرضه نمی کرد. برای اینکه دروغ اینان و «پولاد» را رسوا کنیم، قسمت هایی از  نقد سازمان انقلابی افغانستان را در مورد سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) می آوریم که در شماره اول «به پیش» آمده و در کنگرۀ اول سازمان انقلابی افغانستان (حمل 1387) به تصویب رسیده است. البته این نقد، با انتقادات رفقای معینی، و بخصوص رفقای «ساما ـ ادامه دهندگان» همراه بوده است. در شمارۀ اول «به پیش» در مورد «ساما» چنین نوشته شده است: «ساما در درگیری با روس ها و جهادی ها انقلابیون بسیاری را از دست داد که مثل سازمان رهایی هرگز جمعبندی از آن ارائه نکرد... جنگ هایی که ساما با حزب اسلامی در شمالی و در هرات با جمعیت اسلامی داشت، به زودی در برابر زرادخانه ی این تنظیم ها به زانو درآمد. عده ای از افراد آن شمالی را ترک کرده و چند قوماندان مشهور آن به دولت مزدور پناه برده و با انداختن طوق ملیشه ای بر گردن به ننگ تاریخی تن دادند.
ساما جز سندی که در کنفرانس 62 ارائه کرده و با ادبیات نسبتاً چپ نوشته شده بود، هیچ سند دیگری که این سازمان را مارکسیستی نشان دهد و تشکیلات آن را با اصول مارکسیزم رقم بزند، ارائه نکرده است. عده ای از کادرهای آن در لفظ چنین ادعایی داشتند و در نشست با سازمان های چپ اظهار ایدئولوژیک می کردند، اما ارگان مرکزی آن (جریده ندای آزادی) هیچ وقت چپ ننوشت و با تأیید جمهوری اسلامی گاهی اداهای ملی را از یاد نبرد... بعد از شهادت قیوم «رهبر» و شهادت سی تن از اعضا و کادرهای آن در سقوط طیاره و بعد با پناهنده شدن چند تن از فعالان دست اول آن در اروپا این سازمان دیگر وجود واقعی خارجی نداشت... ساما که ابتدا با تفکر مارکسیستی شناخته شد و می خواست با تبارز ملی ـ اسلامی، کار دموکراتیک را سرپوشی برای کار سوسیالیستی قرار دهد، با شرکت در مبارزة مسلحانه آهسته آهسته چنان به عمل زدگی و انحلال در جنبش توده ها گرایید که نه در نوشته های درونی و نه در ارگان مرکزی نشراتی اش نامی از چپ برد... بعد از سال 1362 هیچگونه سندی مبنی بر اینکه ساما را یک سازمان کمونیستی تعریف نماید، در دسترس جنبش قرار نگرفته است... و به این خاطر بعد از شهادت مجید، در مجموع ساما را نمی توان یک سازمان کمونیستی دانست... هیچ سندی که ساما طرحی برای تشکیل حزب پرولتری داشته باشد، به دست ما نرسیده است... سازمان ساما، جمهوری اسلامی را زننده تر از سازمان رهایی پذیرفت و موضعگیری های بعدی آن در قبال تمامی حوادث در «ندای آزادی» کاملاً نا روشن و با مشتی از کلی گویی های کسل کننده همراه بود... ساما در مقابل جنگ سالاران خونریز نه تنها موضع روشنی نگرفت بلکه با نجیب، مسعود، دوستم و مخصوصاً اسماعیل خان همکاری کرد و به خاطر شرکت در جشن دوستم، بهترین کادرهایش را از دست داد... بعضی از قوماندانان ساما افتخار رفتن به «بیت شریف» را نصیب شده، نماز شان هرگز قضا نمی شود، حاجی صاحب خطاب می گردند و ظاهراً آن را رنگ کار ملی و مردمی می دهند. این قوماندانان سرمایه اندوزی کرده، در برابر نیروهای خارجی و حضور شان در کشور هیچ موضعی ندارند. اینکه حال ساما به عنوان یک سازمان واقعی وجود داشته باشد و پیکار نماید، ما چیزی نمی دانیم. چون هر سازمان از روی مشی، تشکیلات و فعالیت های تشکیلاتی آن مشخص می گردد، چیزی که در مورد ساما دیده نمی شود.»
با سطور فوق، دروغ «کارگران»، «شورشی ها» و «پولاد» آفتابی می شود. ما، نه با گذشتة «ساما» «مماشات» کرده ایم، نه هم خود را «خپ گرفته ایم» و نه هم بر «نظرات و مواضع انحرافی گذشته ساما صحه» گذاشته ایم. اینکه برداشت ما از اشتباهات سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما)، چه اندازه درست و چه اندازه نادرست است، اینکه ما در نظرات خود چه مقدار دچار اشتباه شده ایم و چه مقدار حقایق را گفته ایم، فقط جمعبندی ای می تواند آن را سره و ناسره کند که در اختیار ما قرار بگیرد. ما امیدواریم روزی بتوانیم این جمعبندی را به دست بیاوریم، تا از یک طرف نقاط ضعف این سازمان را شناسایی کرده، از آن بیاموزیم و از طرف دیگر نقاط قوت آن را درک کرده، آنرا به کار ببندیم.
ما با گذشته «ساما»، برخورد عقده ای، کینه توزانه و ضد انقلابی نداریم. هدف از این انتقادات، رسیدگی به اشتباهات و درسگیری از آن است؛ چیزی که نه در «انتقادات» «مائویست ها» دیده می شود، نه «عمدتاً مائویست ها»، نه «حزب» و نه هم «پولاد». برخورد انقلابی به کمبودها، اشتباهات و حتی انحرافات، برخورد کینه توزانه و کاسبکارانه نیست. انقلابی و اصولی نیست که سازمانی را که در گذشته دستاوردهای فراوانی داشته، ولی در عین زمان مرتکب اشتباهات و کمبودهایی بوده است، و اکنون که می خواهد دوباره در راه انقلاب گام بگذارد، به خاطر همان اشتباهات، چنان به یقه اش چسبید که او را به دشمن آشتی ناپذیر تبدیل کرد.
«سازمان انقلابی» با در نظرداشت همین اصل، باور داشت که روزی رهروان زنده یاد رفیق مجید، کشتی ساما را در امواج تند به سوی ساحل انقلاب به حرکت درخواهند آورد، و هنوز چند سالی نگذشته بود که در جوزای 1390 هجری شمسی اعلامیة سازمان آزادیبخش مردم افغانستان «ساماـ ادامه دهندگان» را تحت عنوان «باز هم پویندگان و ادامه دهندگان در امتداد زمان» به دست آوردیم و در آن خواندیم: «باری در جریان مقاومت مسلحانۀ ضد تجاوز شوروی تومور خبیثۀ تسلیم طلبی و دُمَل چرکین لیبرالیسم و ایدئولوژی زدائی میخواستند بر پیکر سازمان جا خوش کنند و از قامت استوار رزمندۀ "ساما" برضد ستم و تجاوز، تنی خمیده و سازشکار با متجاوزان و ستمگران بسازند. ولی "ادامه دهندگانی" آگاه، مؤمن و مدبر، باورمند و استوار به پیشتازی شهید "رهبر" در عملیاتی سنجیده و معقول طی یک پروسه که نقطۀ عطفش کنفرانس سرتاسری سوم قوس 1362 ش و به تعقیب آن عملیات پیروزمند "یا مرگ یا آزادی" بود، آن آفات را از پیکر سازمان دفع کردند و "ادامه دهندگان" کماکان طریقت درست "پویندگان" برگزیدند. ... در سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) میرفت تا این خطر آنرا از سر به فساد و نابودی بکشاند. این بار بقایای مرکزیت غیر قانونی منحرف و تسلیم طلب که مدتهاست از نظر تشکیلاتی بی صلاحیت شده اند، دامن شان را تا توانستند آلوده ساختند و با سفسطۀ تئوری "تچ امپریالیسم با فئودالیسم و عمده ساختن دموکراسی در شرایط اشغال" و رقابت با گروه های منحرف چپ نمای "ان جی او باز" و "مدال گیر" به گنداب تسلیم طلبی ملی و طبقاتی درغلتیدند؛ و در جرگۀ ماه دلو 1389 ش خود، که خلاف تمام موازین تشکیلاتی پذیرفته شده «ساما» و در غیاب نمایندگان فکری سازمان، به رسم جرگه های حاکمیت مستعمراتی و احزاب ارتجاعی با حضور عده ئی عناصر فاقد صلاحیت دائر شده بود، صف خود را از صف ساما و شهدایش و از تاریخ و ایدئولوژی سازمان جدا کردند... کنفرانس احیاء و تداوم هژدهم جوزا 1390 ش نیز چون کنفرانس سرتاسری سوم قوس 1362 ش نقطۀ عطف دیگری است در سازمان که به انحرافات تسلیم طلبانه، ایدئولوژی زدایانه، انحلال طلبانه و سنتریستی مُهر بُطلان زده و در پرتو ایدئولوژی دوران ساز عصر، بر تحقق وظایف برنامه ئی خود یعنی تحقق آرمان شهدای بزرگ سازمان، "مجید"، "رهبر" و دیگران تاکید کرد. "کنفرانس احیاء و تداوم" از کلیۀ رفقای سامائی که تا حال زیر گرد و غبار انحرافات فوق روحیۀ شان را نباخته اند، رفیقانه میخواهد که سنگر مبارزات شانرا خالی نگذارند و دست در دست هم چون تنی واحد و "ادامه دهندگانی" استوار علیه تجاوز، امپریالیسم، ارتجاع، اپورتونیسم و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی به مبارزۀ شان در سامای واحد زیر هدایت رهبری رزمندۀ منتخب کنفرانس "احیاء و تداوم" ادامه دهند.»
با نشر این اعلامیه، فقط لافوک ها و انقلابیون لفظی و خزیده در لاک های سرخ می توانستند بی تفاوت بمانند، نه یک سازمان جدی انقلابی. در چنین حالتی «سازمان انقلابی» وظیفه داشت، دست همکاری و یاری به سوی احیاء کنندگان دراز کند، تا اگر کمکی از ما ساخته بود، از آن دریغ نشود. در حالتی که «چپ»ها در رقابت و مسابقۀ «انجوسازی» و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی گوی سبقت از یکدیگر می ربودند، چرا ما به حیث سازمانی که در متن حوادث و در کنار توده های محروم خود قرار داریم، این صدا را، هر چند دیرتر، به گرمی استقبال نمی کردیم؟ آیا اصولی و انقلابی بود که این صدای ضد تسلیم طلبی ملی و طبقاتی را به بهانۀ «انتقاد» و «مبارزه علیه اپورتونیزم» در گلوی فریاد کنندگان خفه می کردیم؟ ما قبل بر این طرح های «وحدت چپ»، «ایجاد جبهه چپ» و غیره را به دست آورده بودیم، ولی از آنجائیکه این صداها از آن طرف اقیانوس ها می آمد، به آن پشیزی ارزش قائل نشدیم و هر نوع وحدت و ایجاد جبهۀ چپ را منوط به حضور در داخل کشور و پیشبرد مبارزۀ ایدیولوژیک ـ سیاسی در درون و در متن حوادث دانستیم. اما وقتی رفقای ادامه دهندگان را در داخل کشور دیدیم و صدای شان را شنیدیم، بر اساس اصول انقلابی،  دست همکاری رفیقانه به سوی شان دراز کردیم.
در کشوری که 48 امپریالیست اشغالگر و دولت پوشالی آنها هر روز جنایت می کنند، جهادی های فاشیست بر ناموس مردم تجاوز می کنند، طالبان با انتحار و سر بریدن، مردم را با فجیع ترین شکل نیست و نابود می کنند و «چپ» به شمول «چپِ» «مائویست»، همه به گفتۀ ایرانی ها انجو می زنند، مدال می گیرند و از کمک های ناکافی امپریالیست ها شاکی هستند و بر خون شهیدان اشک تمساح ریخته از «جامعه جهانی» می خواهند که برای جنایتکاران دار بزنند؛ در چنین شرایطی، احیای مجدد ساما اعلام می شود که خط تسلیم طلبانۀ ملی و طبقاتی را آماج حمله قرار می دهد و انجویست ها و مدالگیرانِ «چپ» را تازیانه می زند، چرا ما باید از آن استقبال نکنیم و به جای تقویت این تازیانه ها، آن را به این نام و آن نام از خود برانیم؟ چرا ما نباید ضمن بحث های رفیقانه و دوستانه اختلافات ما را در میان نگذاریم و مشترکات را تقویت نکنیم؟ ما بر همین اصل به استقبال رفقای «ادامه دهندگان» رفتیم و نوشتیم: «... انارشی حاکم بر «ساما» بعد از تجاوز امپریالیستهای خونخوار غربی بر ملک ما، بخشی از کادرهای این سازمان را با ایجاد حزب قانونی و سرکاری با کنگره های علنی در توجیه اشغال، دموکراسی و پلورالیزم بورژوازی و تأیید دولت پوشالی به تسلیم طلبی سختی کشاند و با این سقوط، کشتی تکه پارۀ ساما، ناخدا یا ناخدایانی می طلبید تا آخرین نبض نیم مرده اش را به احیای مجدد می بردند.
بالاخره عده ای از کادرها و فعالان ساما تکان خورده تا راه ساما را ادامه دهند. این عده با پخش اعلامیه ای نوشته اند: «کادرها و فعالان «ساما» که تا حال به خاطر نجات عده ای نیالوده از این ورطه، مداراجویانه عمل کرده بودند دیگر کار را یکسره دیدند و نهایتاً برای جلوگیری از انحلال سازمان به تدویر «کنفرانس کادرها و فعالین سازمان آزادیبخش مردم افغانستان» (ساما) در هژدهم جوزا 1390 اقدام نموده و ضمن تحلیل، تجزیه و نفی کامل انحرافات، مکرراً بر تداوم راه شهدا تا رسیدن به آرمان والای شان تعهد بستند و با انسجام بهتر خود و صفوف پاکباز سازمان چون سدی آهنین در مقابل پلورالیزم تشکیلاتی و انحلال قرار گرفتند، کنفرانس کادرها و فعالین ساما که کنفرانس «احیا و تداوم ساما» نام گرفت، برای تفکیک سازمان از تسلیم طلبی که احیاناً جهت معاملات شان بخواهند نام سازمان را یدک بکشند، مشخصۀ «ادامه دهندگان» را بر خود می افزاید». اینکه ادامه دهندگان کدام انحرافات «ساما» را تجزیه و تحلیل کرده، از آن درس تداوم کار و پیکار گرفته، مطمئناً در آینده برای درسگیری عمومی جنبش چپ انقلابی افغانستان در اختیار همگان قرار خواهند داد.
اعلامیۀ «ادامه دهندگان» در کنار اینکه به نحوی یکی از انحراف های حاکم گذشته بر «ساما» را در نهاد خود حمل میکند، به نکات اساسی و مهمی اشاره دارد که نشان میدهد تشکل جدید، بیش از قبل به سوی ایدیولوژی انقلابی طبقۀ کارگر و جرئت بیان آن میلان دارد... سازمان ساما در گذشته، هیچوقت در نوشته هایش از ایدیولوژی پیشرو عصر، پیشروترین طبقه، ایدیولوژی دورانساز و... نه تنها نامی نمیبرد بلکه بر فرق «ندای آزادی» ارگان مرکزی نشراتی اش «بسم الله...» می نوشت... با اینکه در این اعلامیه از ایدیولوژی دورانساز یاد شده و این مقولۀ کمونیست هاست که برای مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه دون به کار میبرند، اما در این اعلامیه نامی از این ایدیولوژی برده نشده است که معلوم میشود «ادامه دهندگان» تا هنوز همان سبک کار گذشته را تعقیب می نمایند. عدم بیان روشن ایدیولوژیک از یکسو راه را برای بروز انواع اپوتورنیزم در سازمانهای انقلابی باز میکند و از سوی دیگر نشان میدهد که چنین بیان نامکملی عدم هم نظری کامل و نانظری همگون اعضا و کادرهای «ادامه دهندگان» را به نمایش میگذارد.
«سازمان انقلابی افغانستان» سازماندهی جدید ساما را قدمی به پیش می داند، و انتظار دارد تا هرچه زودتر چون شمشیر برهنه از غلاف کنونی سر برآرد و در چند دستگی هایی که میان پیروان کمونیزم انقلابی مخصوصاً مائویزم، اندیشۀ مائو و آواکیانیزم جدید به وجود آمده، موقف خود را مشخص نماید. این از ضرورتهای بسیار مهم و جدی زمان ما است که نمی شود صرف با به کاربرد اصطلاح ایدیولوژی دورانساز و طبقۀ دورانساز، خط ایدیولوژیک خود را در میان این چند دستگی ها روشن کرد. سازمان ما که در تمام مسایل سیاسی، ایدیولوژیک و تیوریک، خط روشنی به زلالی آفتاب دارد، حاضر است این بحث را از دریچۀ تمایل به همکاری و جدل رفیقانه به پیش ببرد، زیرا این ضرورت روزگار دشوار کنونی و از وظایف کمونیستهای انقلابی یی به شدت متشتت و پراکنده است.»
«سازمان انقلابی» بر اساس روحیۀ همین اعلامیه، بحث های خود را با رفقای ادامه دهندگان از دریچة تمایل به همکاری در فضای رفیقانه آغاز کرد و با آنان اعلامیه های مشترک داد. «مائویست ها» و چک چک زنان «عمدتاً مائویست» آنان، به عوض اینکه اعلامیه های مشترک ما را نقد کنند، هیاهو راه انداخته به هوچی گری پناه برده، ترجیع بند «تسلیم طلبی ملی و طبقاتی» را ورد زبان شان ساخته اند، که به شوخی بد مزه ای می ماند، تا یک بحث جدی!
روند این همکاری، گفتگو و بحث درونی دو سازمان نتایج مثبت داشته است. انتقادات ما مبنی بر اینکه «نمی شود صرف با به کاربرد اصطلاح ایدیولوژی دورانساز و طبقۀ دورانساز، خط ایدیولوژیک خود را در میان این چند دستگی ها روشن کرد» و اشاره به تسلیم طلبی بعضی از قوماندانان ساما، مورد توجه رفقای «ادامه دهندگان» قرار گرفت و در پیامی که به مناسبت برگزاری دومین کنگرۀ سازمان فرستادند، با صراحت در این موارد صحبت کردند: «... در چنین محشر خونینی است که عده ای از هواداران و یا اعضای سازمان مقاومت شانرا از دست داده و به انحرافات متعدد برای نجات شان درمیغلتند و از آنجمله «لیبرالیسم و تسلیم طلبی» دو انحرافی است که سازمان ما را در حساسترین مراحل زندگی اش ضربت زده است. سازمان نیز که زخم های خونین از دشمنان رنگارنگ در پیکرش داشت در تقابل این دو جرثومه نیز دمی آرام نگرفت و سرانجام در سال 1362ش در کنفرانس سرتاسری اش به تحلیل، تجزیه و طرد این دو انحراف، هم از نظر فکری و هم از نظر تشکیلاتی موفق شد. برخوردی را که در تقابل با این دو انحراف در زمینۀ تئوریک و عملی ساما انجام داده است هیچ سازمان چپ دیگری انجام نداده است و یا علی الاقل چنین مدارکی ندارد.
با دریغ و درد که با ضربت خوردن جمع کثیری از رهبران و ضیق ساختن محیط کاری رهبران و کادرهای باقیمانده (فقدان رهبران برجسته)، بعد از تجاوز نظامی امپریالیزم جهانی به رهبری امریکا عده ای از کادرها و اعضای سازمان مکرراً در گرداب این انحرافات درغلتیدند. ولی رهبران، کادرها و اعضای معتقد و وفادار به آرمان و تاریخ سازمان از همان تبارز اولین نطفۀ تفکرات ناسالم با آن به مبارزه برخاستند و از سنگر ایدئولوژیک (م. ل. ا) و سیاسی سازمان (مشی مستقل ملی ـ انقلابی) به دفاع برخاستند و به مبارزۀ پرشوری دست زدند که در نتیجه در کنفرانس هجدهم جوزا 1390ش به طرد بقایای کمیته مرکزی مرتد موفق شده و ساما را در خط پویندگان انقلابی اش احیاء کردند و هم اکنون سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساماـ ادامه دهندگان) یکی از استوارترین سنگرهای ایدئولوژیک ـ سیاسی جنبش چپ کشور است. سازمان ما با صداقت کامل دست تمامی نیروهای انقلابی صادق کشور را در جهت ایجاد حزب پیشآهنگ انقلابی زحمتکشان کشور میفشارد و افتخار دارد که در این راستا با «سازمان انقلابی افغانستان» به عنوان نزدیکترین نیرو به خود، گامهای استواری را برداشته است...»
از لافوک های «مائویست» می پرسیم که چرا این موضع انقلابی باید تقویت نشود؟ آیا به حیث یک سازمان انقلابی، حق نداریم این موضع گیری رفقای ادامه دهندگان را گامی به جلو بخوانیم و از آن حمایت کنیم؟ وقتی، با سامایی روبرو هستیم که چپ می نویسد و از سنگر ایدئولوژیک (م.ل.ا) علیه تسلیم طلبی ملی و طبقاتی مبارزه می کند، وظیفۀ انقلابی ما ایجاب می کند که به دفاع از آن برخیزیم. وقتی این رفقا می نویسند که «در پاسخ به این ضرورت و در روشنائی تصاویب و رهنمودهای «کنفرانس احیاء و تداوم ساما» بر آن شدیم تا رسیدن زمان تدوین تاریخ کامل مبارزات این سازمان با همه دستاوردها و کاستی ها و اصولیت ها و انحرافاتش، هم اکنون با نشر و پخش دوبارة برنامة سازمان (یعنی معتبرترین سند هویت ایدئولوژیک ـ سیاسی سازمان و منسوبینش) راه را بر این تحریفات و دستبردهای «چپ» دگماتیستی و رویزیونیستی و همچنان راست لیبرالی تاریخ سامای انقلابی ببندیم»، چرا ما باید از آن استقبال نکنیم؟ بخصوص که در جایی از این برنامه که مصوب اولین کنگره ساما در جوزای 1359 شمسی است، می خوانیم: «"ساما" معتقد است که حزب راستین طبقة کارگر به مثابة هستة روشنگر، سازمانده و رهگشا و بهترین سلاح مبارزة مردم و آرمان دموکراسی، آزادی ملی و در نهایت ایجاد جامعة فارغ از ستم طبقاتی، ملی و بهره کشی می باشد.»
تنها انسان های عقده ای، کاسبکار، دروغگو و یاوه سرا به نام «انتقاد» می توانند بهانه تراشی نموده، لمیدن دایمی شان را در غرب توجیه کرده، دست ها را دور کمر حلقه زده، سخنرانی های «سرخ» ایراد نموده و در آخر هم «کلوچه افغانستانی» نوش جان کرده و بر ضد «سازمان انقلابی» و «ساماـ ادامه دهندگان» بغرند؛ نه انسان های انقلابی، جدی و صادق که دفاع از صدای واقعی ضد اشغال، ستمگران خارجی و داخلی، دولت پوشالی، استعمارگران و نوچه های مزدورش را وظیفۀ انقلابی و وجدانی خود می دانند.
اینان که خود را چند قاته «مائویست» می خوانند، تا اکنون در مورد «نرمش» و «اصول» و رابطة دیالکتیکی این دو، چیزی نمی فهمند. بهتر است ما نقش پیشاهنگی خود را ایفاء کرده، این رابطه را به ایشان تشریح کنیم. حزب کمونیست چین، می نویسد: «حزب کمونیست چین حزبی مارکسیست ـ لنینیست، جدی و وفادار به اصول است. مارکسیست- لنینیست ها برآنند که «یگانه سیاست صحیح، سیاست اصولی است». در جریان مبارزه نرمش تا زمانی که بر اساس اصول قرار دارد صحیح است. نرمش باید در جهت خدمت به اصول باشد» ـ مبارزه علیه رویزیونیسم خروشچف را به آخر برسانیم
اما، دیده می شود که برداشت «مائویست های» بدل از نرمش، کرنش است. و همین است که در برابر «جواسیس» و «خیانت کننده به انقلاب و توده های زحمتکش» به کرنش می افتند و مثل بلبل «رفیق»خوانی می کنند. «سازمان انقلابی» که در پراتیک مستقیم توده ها قرار دارد، نرمش برای اصول را وظیفۀ خود می داند و بر این اساس، با تمام سازمان های چپ که ضمن اشتباهات، با تسلیم طلبی ملی و طبقاتی قطع رابطه کنند، از سنگر مستحکم م. ل. ا در راه رهایی توده ها گام بردارند، همکاری می کند.
«مائویست های» خجل، در مورد «نرمش» بهتر از همه می فهمند. مثلاً وقتی در برابر ما و ساما (ادامه دهندگان) صف آرایی می کنند و برای اینکه توانسته باشند «ائتلاف مائویست ها» را تقویت کنند به «نرمش» (بخوان کرنش) تن می دهند. آنان که زمانی رفیق مجید را میهن پرستی می خواندند که در خدمت بورژوازی قرار داشت، یکباره و بخصوص پس از احیای ساما (ادامه دهندگان)، او را «زمین لرزه بزرگ خلق شهیم افغانستان» خواندند و هژمونی پرولتاریا را منوط به تداوم راه او اعلام کردند، این خود نمونۀ خوب «نرمش» است، ولی نوع خفتبار آن. اما کرنش آنان را که نباید با «نرمش» انقلابی خلط کرد، در این نمونه ها می توان آفتابی کرد:
«مائویست ها» که تا دیروز «سایت بابا» را نقد می کردند که چرا «مائویست ها» را در کنار اپورتونیست هایی به نام «حزب» کمونیست (مائویست) قرار داده اند و چرا تضاد آنان را با این «حزب» «تضاد درون خلق می خوانند»، در حالیکه «حزب» در کنار خلق قرار ندارد؛ آنان که تا دیروز رهبری «حزب» را با صبغت الله مجددی و پیر سید احمد گیلانی همسان می دانستند و «حزب» را خدمتگذار نید، سی. آی. ای و آی. اس. آی می خواندند، اکنون می بینیم که به کرنش ننگین تن داده، «حزب» را نه تنها در کنار خلق بلکه کمونیست و مائویست هم خطاب می کنند!!! این انسان های خجل با این وضع مسخره آمده اند تا به دیگران درس «انقلاب» و «مارکسیزم» و «گسست» و «گسست قص و ناقص» و... بدهند. اینان و «کارگران» که خود به پای «جواسیس» و «خاینان» می لولند، آمده اند که «رفیق احمد» و «رفیق مجید» را غیر کمونیست به اثبات برسانند. زهی وقاحت!!
«کارگران» نیز که با دو دیدگاه (آن هم در کمتر از یک ماه) در مورد ساما موضع گیری می کنند، نشان می دهند که در برخورد با انقلابیون صادق نیستند و با «ائتلاف مائویست ها» نیز ریاکارانه برخورد می کنند. اینان از یک طرف می نویسند: «که ما: ساپروفایتها و زائده های رویزیونیسم گذشته را که اینک در وجود "ساما-ادامه دهنده گان" و "سازمان انقلابی افغانستان" زنده گی پرازیتی خویش را سپری میکنند، افشاء میکنیم و جنبش انقلابی پرولتری کشور را از لوث این زائده های گذشته خلاصی میبخشیم.» و در طرف دیگر در نوشته ای به نام «افغانستان در 34 سال اخیر» به قلم «خیزش»  عضو کمیته مرکزی، تحریر می کنند: «در حالیکه سازمان آزادیبخش مردم افغانستان، درسال 1358 بدست قهرمانان این سازمان ایجاد گردید و بعد {از} آن در راستای ایجاد جبهه متحد ملی تلاش نمود و همزمان ارتش توده یی خود را در بسیاری از ولایات کشور نطفه گذاری نمود، که اسناد اعلامیه جبهه متحد ملی  وعملیات های چریک های این سازمان در آن  زمان بر این گفته صحه میگذارد وبر ریش {«مائویست ها»، «عمدتاً مائویستها»، «حزب» و «پولاد»} این منتقدان بی عمل می خندد.»
اینجا باید از «سازمان کارگران افغانستان» پرسید که منظور این عالی جنابان از «رویزیونیسم» گذشتۀ ساما کدام «رویزیونیسم» است که اینک در وجود «ساماـ ادامه دهنده گان... زندگی پرازیتی خویش را سپری می کند»، «جبهه متحد ملی»، «ارتش توده ای در بسیاری از ولایات»، «اعلامیه جبهه متحد ملی»، و یا «عملیات های چریکی»، کدام یک؟ اگر نتوانید یکی از اینها را انتخاب کنید، حق بدهید که حرف های تان را در مورد  «رویزیونیسم ساما» باد بخوانیم، آن هم باد گنده و بویناکی که مشام «حزب»، «مائویست ها» و «پولاد» را خواهد سوختاند. چه خوبست همینجا از «پولاد» که ضد «ساما» تلوارکشی می کند، بپرسیم که با اظهارات «کارگران» در نوشتة «افغانستان در 34 سال اخیر» موافق است یا خیر؟!
در همین حال در همین نوشته، تحریر شده است: «حالا همه این واقعیت را میدانند که هر کسی که ادعای مبارزه و انقلاب کردن را میکند باید درمیان مردم خود باشد، تا مردم را رهبری کند. اگر پشت کرده های فراری {«مائویست های افغانستان»، «پولاد» و «مائویست های حزبی»} باز هم ادعای مبارزه را دارند برای اثبات خود شان که به این امر هنوز ایمان دارند، ترک سر و ترک مال و جان نکنند، بلکه حداقل با خانواده های شریف شان به خاک خود شان تشریف بیاورند. درغرب نشستن و به گذشته انتقاد کردن کار ساده ای است، چیزیکه دشوار و محک صداقت است مبارزه در میان مردم میباشد... نوشتن علیه {رفیق فیض و رفیق مجید} کسانی که همه زندگی خود را در راه انقلاب ومبارزه مردم افغانستان فدا کرده اند بدون این محک ها نهایت رزیلانه {رذیلانه} است... ما از اشتباهات گذشته به هیچ عنوانی دفاع نمی کنیم ولی این را میدانیم که کسانی اشتباه میکنند که عمل کنند. یک مبارز فرق میان اشتباه وعمل قصدی را باید بداند... رهبران جنبش انقلابی کشور ما {رفیق مجید و رفیق احمد} در زمان تجاوز شوروی به نبرد آزادیخواهانه پرداختند و تا پای جان در کنار مردم خود ایستادند. آنان تا زمانی که زنده بودند اشکال مختلف مبارزۀ مردم را رهبری نمودند.
نزدیک به دوازده سال از اشغال افغانستان توسط امپریالیسم امریکا ودیگر شرکای آن میگذرد، کجا اند {«مائویستهای شورشی» و «حزبی» و آقای «پولاد» این} خوش گذرانان کاباره یی که جنگ خلق را عیله این اشغال گران راه اندازی نمایند. آنها برعلاوه سایر اراجیف شان که بدون در نظر داشت شرایط آن زمان تجاوز اتحاد شوروی بر کشور ما، برعلیه {رفیق احمد و رفیق مجید و رفیق مینا این} پیش کسوتان جنبش انقلابی ما در کار مبارزه آن زمان انتقاد میکنند، این مساله کتابی را نیز نشخوار میکنند که مطابق فرمول از قبل ارائه شده اول باید حزب کمونیست ایجاد میشد، بعد آن جبهه متحد ملی و بعد آن ارتش توده یی. بنظر این آقایان {«مائویست»، چه «شورشی»، چه «حزبی» و چه هم «پولاد»} علت اصلی شکست سازمان های انقلابی در جنگ علیه اتحاد شوروی عدم رعایت این فرمول بوده است... بعضی از این اشخاص مدعی اند که بعلت همین انحرافات از سال های 1362 یا پیش تر و بعد تر، از این سازمان ها بریده اند و احزابی {مثل «حزب کمونیست (مائویست) افغانستان»، «مائویست های افغانستان»، «سازمان پیکار (اصولیت پرولتری)»} را از آن زمان تاسیس کرده اند، حالا سوال این است که این احزابی که بگفتهء این آقایان مطابق همه معیارها ایجاد گردیده است کجا فعالیت دارند؟ در صفحه انترنت {«شعله جاوید»، «شورش»، «پیام آزادی» و «سوم عقرب»} و یا در میان مردم؟»
این نوشته باید چون سیلی های آبدار بر گونه های پژمردة «مائویست های افغانستان»، «پولاد»، «حزب» و خود «سازمان کارگران افغانستان» بار بار نواخته شود و تا توبه نکشیده اند، از تکرار آن نباید خسته شویم! با این سیلی های جانانه این ادعا و قیل و قال «کارگران» دود می شود که: «تاخت و تاز رویزیونیست ها بر مائوئیست های افغانستان و حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، تاخت و تاز بر سازمان کارگران افغانستان است، و به همین ترتیب، تاخت و تاز بر سازمان کارگران افغانستان، بخشی از تاخت و تاز بر جنبش مائوئیستی کشور محسوب میشود.» این شاه فرد زشت، با این سیلی جانانه، باد هوا می شود و در گرد و خاک آن می توان به خوبی رگه های غلیظ «افاشیا» و «نیولوجیزم» «سازمان کارگران افغانستان» را دید!!!
اما یک سؤال کماکان باقی مانده است: با وجودی که «سازمان کارگران افغانستان، عمل «مائویست ها» و «پولاد» را «رذیلانه»، نه، ببخشید، «نهایت رذیلانه» می خواند، آنان چگونه حاضر می شوند که اسناد این سازمان را به حیث سازمان «مارکسیست ـ لنینیست ـ مائویست» در وب سایت های شان نشر و فحش و دشنام او را تأیید کنند؟ از دو حالت بیرون نیست: یا اینان باور دارند که «کارگران» بیماران روانیی هستند که مبتلا به «افاشیا» و «نیولوجیزم» اند و گاهگاهی از چته بیرون می شوند، اما در حملات علیه «سازمان انقلابی» و «ساما (ادامه دهندگان)» (البته بر اساس «تئوری سه جهان»!!!) قابل مصرف هستند، و یا این دو خود کرنشگرانی هستند که خجالت نمی کشند، و در جایی جبین می سایند که عمل آنان را «نهایت رذیلانه» می خواند.
به ادامۀ این سؤال، یک سؤال دیگر از «پولاد» داریم و آن اینکه با وجودی که باور دارد: «... این حزب و رهبران آن با انحرافات اپورتونیستی شان و هم اینکه طی هشت سال اخیر به خدمت برنامه ها و اهداف امپریالیست های اشغالگر دولت مزدور قرار گرفته است، شدیدترین ضربه ها را به جنبش (م ل م) کشور وارد کرده است.»... «این «حزب» دیگر یک حزب کمونیست واقعی نیست و رهبران آن بر اساس ایدئولوژیک سیاسی و موقعیت اجتماعی شان از جمله بورژوا کمپرادورهایی هستند که پوشش (مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائویستی) بر تن دارند» (پاسخ به اتهامات بی بنیاد «گروه مائویست های افغانستان» 7 جولای 2012) چگونه است که باز هم دست به نشر نوشته های سازمانی می زند که «تاخت و تاز» بر ««حزب» کمونیست (مائویست) افغانستان» را «تاخت و تاز» بر «جنبش مائویستی» می خواند؟ آیا زیر کاسه نیم کاسه ای است؟
اگر از منظر رابطة دیالکتیکی به این موضوع نگاه کنیم، وقتی «پولاد» به نشر نوشته های «کارگران» اقدام می کند، در حقیقت به تأیید و تبلیغ نظریات آنان می پردازد؛ نظریاتی که از «حزب» دفاع می کند و «تاخت و تاز» بر آن را «تاخت و تاز بر جنبش مائویستی» می خواند. این که میان «کارگران» و «پولاد» با وجود اختلاف جدی (یکی حزب را «مائویست» می خواند، دیگری «انقیاد طلب») چه قراردادی بسته شده است، ما در مورد نمی دانیم، ولی چه بهتر که از «بیماران روانی» هم کوتاه بپرسیم که «تاخت و تاز» «پولاد» را بر «حزب»، «تاخت و تاز» بر «کارگران» و «جنبش مائویستی» می خوانند، یا خیر؟!! یا چنانچه قبلاً گفته اید «حزب» به خاطر همسویی با طالبان متهم به «خیانت به انقلاب و توده ها» است، از اینرو جزء «جنبش مائویستی» تان به شمار نمی رود؟!!!
مخرج مشترک دیگر «ائتلاف مائویست ها» («حزب»، «مائویست ها»، «عمدتاً مائویست ها» و «پولاد»)، «گسست ناقص» سازمان انقلابی افغانستان از سازمان رهایی است. این بحث را بار اول «صدر» آغاز کرد و بعد «مائویست های افغانستان» آن را نشخوار کرد و پس از آن «سازمان کارگران افغانستان» نشخوار شدة «مائویست ها» را نشخوار کرد و اینک نوبت آخر به پولاد بیچاره رسیده که مجبور است، تفالۀ «صدر»، نشخوار «شورش» و نشخوارِ نشخوارِ «کارگران» را نشخوار کند، اما این وقتی مفتضح می شود که «مائویست ها» ناچار می شوند در فصل های پنج و شش، نشخوار شدۀ «پولاد» را نشخوار کنند. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!!
«گسست ناقص سازمان انقلابی از سازمان رهایی» تک مضرابی است از «حزب»، «مائویستها»، «عمدتاً مائویست ها» و «پولاد» علیه «سازمان انقلابی» که با زشتی صدا و با چک چک های بی رمق، اما قرصک بی مانند، نواخته می شود. «سازمان انقلابی»، در سه نوشته («به پیش» ـ شماره اول، «پیوند با انجوایزم، گسست از مارکسیزم» و ««حزب» کمونیست (مائویست) افغانستان از ورشکستگی تیوریک تا فلاکت پراتیک») به این تک مضراب پاسخ داده و لازم نمی بیند که بیش از این وقتش را در این مورد به هدر دهد، بخصوص که «نقد نویسِ» «حزب» با گذشت نزدیک به سه سال نتوانسته است، از زیر پتک های نوشتة «پیوند با انجوایزم، گسست از مارکسیزم» با قامت راست بیرون بیاید! آیا نشخوارکنندگان تفاله های او، بیشتر از او توان دارند؟ هرگز!
در این تک مضراب، زنده یاد رفیق فیض احمد به طور بیرحمانه مورد اهانت، توهین و تحقیر قرار گرفته است، و این تحقیر از سوی کسانی صورت گرفته که خود غیرت و شهامت آمدن به داخل کشور را ندارند و چون موش در هالند زندگی می کنند، گاه از این تظاهرات و گاه از آن مجلس گزارش می دهند و کاری جز سر و صدا در مورد «حزب سازی» ندارند. رهبر عزیز ما از طرف کسانی مورد اهانت و توهین قرار می گیرد که خود اعتراف می کنند که «فراری» هستند و «نسبت به مبارزه بی علاقه شده و یا ترک مبارزه کرده اند.»

هیچ نظری موجود نیست:

آمار مشاهده کننده ها

پر بیننده ترین ها